Friday 30 May 2008

اسکمیوها یا عناصر نفوذی حجتیه ای نوین در میان درویشهای گنابادی


ضرورت تطهیر صفوف خودی از دشمن نفوذی

3



جریان مهدویه گمنامیه یک جریان منافق و برانداز خطرناک

...

این ملاجواد محرابی نسناس, نه پیرو ولایت فقیه است و نه پیرو امام زمان است و نه پیرو اسلام حقیقی. او از پیروان حقیقی مکتب پوچ گرایی و خلاء فکری است. بنیانگذار این مکتب پوچگرا شخصی به نام سید کفری بود

بعد از مردن سید کفری؛ نورالدین مدرسی چاردهی جای او را گرفت

سیدکفری میگفت من به دنبال حقیقت گشته ام و نیافته ام. تو اگر گشتی و یافتی ، برو خدا را شکر کن

با همین جمله بنیان ایمان همه کسانی را که به نحوی با او برخورد میکردند میزد

مدرسی چاردهی اگرچه ادعا داشت که جانشین فکری حاج شیخ عباسعلی کیوان قزوینی-منصورعلی بوده، ولی دروغ میگفت. او از حوزه فکری کیوان – که حوزه ای مالیخولیایی و آغشته به خرافات متکی به روایت های مجعول و اوهام نادرست بود شروع کرد و به حوزه سیدکفری وارد شد

نورالدین مدرسی چاردهی پیرو مکتب مالیخوالیایی و پوچگرایی سیدکفری کارش به اعتیاد و جنون کشید و تا بود دست از منقل و وافور برنداشت. بیچاره کسانی که دست توسل به دامان "معارف" !! او زده بودند

ملاجوادمحرابی – جوجه طلبه پردرنیاورده- در مکتب این قبیل افراد چشم باز کرده و به این دلیل کودن و غیرقابل اصلاح باقی مانده


اما حکایت او حکایت برادر حاتم طایی است

حاتم طایی شهرتی جهانی داشت چون مردی خیّر و با گذشت بود. برادرش که عاری از صفات انسانی بود و به حاتم حسادت میکرد میخواست شهرتی به هم بزند ، ولی نه مایه آن را داشت نه همتش را. پس یک بار رفت و در برابر چشم جماعت زّوار نزدیک چاه زمزم، قضای حاجت کرد و مشهور خاص و عام شد

این ملاجوادمحرابی نسناس به عنوان مقلد قسم خورده مکتب سیدکفری برای این که اسمی در کند و شهرتی به هم بزند, آمده و یقه درویشی را گرفته. اما در این وسط یقه درانی، هوا ورش داشته و خط قرمز را رد کرده . در تندرویهایی که کرده ناگهان به عالیترین مقامات مملکتی هم ایراد گرفته و برای آنها خط و ربط تعیین کرده و خط و نشان کشیده.؟ دلیلش این نیست که شخصی تندرو است. دلیلش آن است که اصولاً هرم اقتدار ولایت فقیه را قبول ندارد. قطبش و مرادش و ملجا فکری اش سید کفری و نورالدین مدرسی چاردهی است

در مطالب قبلی ، کجکول مدرسی را معرفی کرده بود. تکرارش ملالت آور است.حالا هم به قدر لازم سیدکفری را شناسانده. به قول یک خواننده ایول الله العظیم


باند اسکیموها


در ضمن خوانندگان عزیز فراموششان نشود که باند "اسکیموها" درویشهای قلابی اند که باید شناسایی و تصفیه بشوند

اینها منافقهایی اند که خودشان را در صفوف درویشها جازده اند

ماقبلاً از اینها صحبت کرده بودیم. حالا یکی از اینها خودش – به لطف کجکول- خودش را به شما معرفی کرده. همین درویش نامهربان نامرد

داستان وبلاگش خیلی نقل دارد. اول کار – برای نعل وارونه زدن- بالای سردرِ وبلاگ ورشکسته اش به اسم بی مسمای "شاهراه طریقت" تابلو زد "ردیه ای بر وبلاگ خرقه پشمینه" ، اما کارش درحقیقت حقه بازی بود. ردیه نویسی نبود، بازارگرمی برای خرقه پشمینه بود

این درویش نامهربان، یک مدتی بعد از هک شدن وبلاگ عرفان- صدوبیست و یک با نام درویش خرسند هم چند تا مطلب در بخش کامنتهای وبلاگها میگذاشت که رد گم کند. هدفش خراب کردن درویش خرسند بود

اما به دلیل ناشیگری زیاد, گاف بزرگی از خودش در کرد و گند زیادی براه انداخت و سیلی های محکمی خورد. یعنی یک شب زهره کمالی بیدختی در وبلاگ و وبسایت ورشکسته گناباد صدوده یک شایعه زشتی نوشت و ادعا کرد که قطب درویشهای گنابادی دچار عارضه سختی شده اند. بعد همین شایعه کذب را برای برادرش فرستاد، او هم در وبلاگ شاهراه طریقت, آگهی رحلت و تسلیت درج کرد و بی آبرویی بزرگی به راه انداخت
خودش در این باره نوشته
شبي از سوي خواهرم خبري رسيد که آقاي تابنده فوت شده اند ومن خبر را درج کردم.همان روز صبح تماسي از سوي يکي ازدراويش به من شد وبا فحاشي زيادي من را مزدور حکومت معرفي کرد. براي حل مساله به سراغ آقاي کاشاني رفتم ولي ايشان نيز به جاي رسيدگي به موضوع مرا بيرون کرد. چند وقتي ننوشتم
اعتراف از این واضحتر؟ نمیشود
اما بعد از این گند بزرگ، که باعث سیلی خوردن و ساکت شدنش شد، حالا دوباره دم درآورده. چرا؟ چون توسط ملا جواد محرابی دوباره به سرکار دعوت شده، یا سرکار گذاشته شده ، اما از ترس توی صندوقخانه خانه خواهرش یک ملافه روی کله خودش انداخته ، و از زیر آن کری خوانی میکند. زهره کمالی بیدختی هم که قابل نیست حتی نیم سطری درموردش نوشته شود

خاطرات یکی از اعضای باند اسکیموها
.

اما برای این که بهتر این باند اسکیموها را شناسایی بکنیم باید بدانیم که مسن ترهای این باند کسانی بودند که تا پیش از سال هزاروسیصد و پنجاه و شش پس از چندروزی پرسه زنی در حسینیه مشیرالسلطنه ، خودشان را به سید کفری وصل میکردند و "امام زمانی" میشدند... حالا همانها خودشان و بروبچه هایشان از دختر و پسر چندسالی است که از مواجب بگیران و پارکابی ملاجوادمحرابی شده اند

یکی از این اسکیموها خاطره ای را دررابطه با سید کفری از دوره ء جناب آقای سلطانحسین تابنده نقل میکند
در یک مجلس بسیار خصوصی که آقای سلطانحسین تابنده و فرزندشان حاج علی تابنده با دو سه نفر همراه که نمیخواهم به اسم ایشان اشاره کرده باشم – و...- زیرا امروز برخلاف دیروز در فرقه گنابادی جایی ندارند. علی آقا تابنده – که مسئول شاهراه طریقت مینویسد ایشان را بیش از همه اقطاب قبول داشته!!- از مدرسی چاردهی پرسید شما سیدعلی کفری را میشناسید؟ جواب دادم تاحدودی. گفت میدانید چه کراماتی درباره اش ساخته اند؟ خواستم ادامه دهم که اضافه کرد مریدانی که چشم ایشان آب آورده یا به دردی مبتلا است به او رجوع میکنند. درچشمان ایشان ادرار میکند و خوب میشوند !!؛

No comments: