Monday 28 December 2009

دربیت العنکبوت شیطان چه میگذرد؟؛


دربیت العنکبوت شیطان چه میگذرد؟؛

روزمرگّیهای زندگی یک مرده –علی خامنه ای ؛
گزارش کارمندان بیت رهبری و وزارت اطلاعات که به خارج از کشور گریخته اند و اطلاعات خود را برای محسن مخملباف بازگو کرده اند، و او آن را به صورت این متن تنظیم کرده است
مقدمه
خامنه ای فردی است که در چند دهه گذشته بیشترین تاثیر را بر زندگی عمومی و حتی خصوصی ایرانی ها، پس از شاه و خمینی داشته است.او کسی است که بیش از هرکسی از طریق سیستم های اطلاعاتی اش، درباره این و آن می داند؛اما کمتر کسی است که ازجزئیات خانه و خانواده و ارتباطات و علائق شخصی و یا نحوه کار او با خبر باشد. این راز داری افراطی از سوی خود او و سیستمش عمدی بوده است.در راز بودن، از او یک کاریزما ی مقدس برای طرفدارانش و یک چهره مخوف برای مردم ساخته است.

مطلب حاضر می کوشد ازطریق منابع دست اول واقعیت خامنه ای را آنچنان که واقعا هست بشناساند. این شناسایی به دور از ابراز نفرت های متداول این روزها یا شیفتگی های طرفداران افراطی اوست.
برنامه روزانه خامنه ای
ساعت 4 صبح برخاستن از خواب واقامه نماز شب
ساعت 6 تا 6:30 ملاقات با حجازی(رئیس دفترش)
ساعت 6:30 تا 7 ملاقات با وحید (معاون اجرایی بیت رهبری)
ساعت 7 تا 8 ملاقات با مجتبی (پسردومش)هفته ای سه روز (مجتبی در سال حدود 150 روز در حوزه علمیه قم درس می دهد. اما در غیر از این 150 روز هر صبح با پدرش ملاقات می کند.)
ساعت 8 تا 10:30 مطالعه پرونده های امنیتی،سیاسی و اقتصادی.
ساعت 10:30 تا 12 (خواب و استراحت نیمروزی)
ساعت 12 تا 1 نماز جماعت و ناهار
ساعت 1 تا 3 ملاقات های ضروری (که در هر زمان متفاوت است. و بیشتر برای حل بحرانها پیش بینی نشده است.)
ساعت 3 تا 5 رسیدگی به کارهای شخصی.
ساعت 5 تا 8 ملاقات های ویژه (شرح این ملاقات ها در برنامه هفتگی و ماهانه آمده است)
ساعت 8 تا 8:30 شام
ساعت8:30 تا 9 گوش کردن به شنودها
ساعت 9 شب رفتن به رختخواب
برنامه هفتگی خامنه ای
1.یکشنبه ها بعد از ظهر ملاقات با فرماندهان ارتش
2.یکشنبه ها بعد از ظهر ملاقات با فرماندهان سپاه
3.دوشنبه شام ملاقات با رئیس جمهوری
4.سه شنبه صبح ملاقات با مسئولین کارهای اقتصادی خودش (حسن خامنه ای (برادرش)/میرمحمدی/مجتبی خامنه ای/ و شریعتمدار وزیر بازرگانی)
5. سه شنبه ها شام ملاقات با هاشمی رفسنجانی
6.چهارشنبه بعد از ظهر ملاقات با اعضای شورای نگهبان
7.چهارشنبه شب با جنتی شام می خورد.
برنامه ماهانه
1.ملاقات با رئیس مجلس
2.ملاقات با رئیس قوه قضائیه
3. ملاقات با مشاورین مذهبی (کسانی که از قم می آیند. مثل مقتدایی و یزدی)
4.ملاقات با مشاورین دیگر
علائق شخصی خامنه ای
غذا
به توصیه پزشکان خاویار و ماهی قزل آلای خال قرمز رودخانه لار به وی توصیه شد، اما رفته رفته این دو غذا جزو علائق شخصی ایشان شد. خاویار از رشت توسط امام جمعه رشت ارسال می شود .هم چنین گوشت قرقاول که از شیراز توسط آقای حائری ارسال می شود.و مصرف گوشت بلدرچین و شتر مرغ (برای پرهیز از کلسترول)
برای کنترل غذای خامنه ای و اطمینان از سمی نبودن آن دستگاهی به مبلغ 500 هزار دلار از آمریکا خریده شده که با افزودن یک ماده ،غذاآزمایش می شود و آشپز خود بایستی در حضور محافظین قبل از دیگران غذا را بچشد.
ورزش
کوهنوردی و اسب سواری. یک بار خامنه ای به خاطراسب سواری در سال 78 به زمین افتاد و دستش شکست.چون او با یک دست اسب سواری می کند.در سفرهای طولانی داخلی، مثل سفر به مشهد ، اسب مخصوص خامنه ای و اسب مجتبی را با هواپیمای 330 به محل می برند.هم چنین سه کامیون مخصوص حمل اسب برای جا به جایی های نزدیک تر موجود است.
اسب ها
تعداد اسب ها حدود 100 عدد است که ارزش کل آن 40 میلیون دلار برآورد شده و گرانترین آن ها 7 میلیون دلار قیمت دارد و نام آن ذوالجنان است.اسب مجتبی سهند نام دارد.برای اسب ها دو اصطبل موجود است،یکی در باغ ملک آباد مشهد به مساحت 10 هزار متر که دارای 70 اسب است و یکی در لواسانات به مساحت 3 هزار متر که دارای 30 اسب است.
گده
گاهی با راشد یزدی (آخوندی که جوک های رکیک می گوید) گده می کند. این کار برای خامنه ای اسباب خنده می شود،(کاری که کریم شیره ای برای ناصرالدینشاه انجام می داد.) و هم از طریق شنیدن جوک های رکیک که نوعی تخلیه روانی جامعه است، نبض جامعه را می گیرد.در این گده ها محمدی گلپایگانی و وحید حقانیان هم حضور می یابند.گاهی جنتی را هم دعوت می کنند که معمولا جنتی توسط راشد دست انداخته می شود.مجتبی از گده های خامنه ای متنفر است ،چرا که خودش در آن جا نفوذ ندارد و در غیاب او راشد یزدی می تواند توصیه های اقتصادی و سیاسی را مطرح کند واز خامنه ای برای این و آن امتیاز بگیرد.
مطالعه
غیر از مطالعه پرونده ها و مطبوعات، خامنه ای کمتر وقتی برای مطالعه کتاب دارد.او از زمان ریاست جمهوری اش بارها به این و آن گفته است که بدی پست ریاست جمهوری این است که فرصت مطالعه را از شخص مسئول می گیرد اما هر از چند گاهی به مطالعه کتاب هایی که درباره روسای جمهور و رهبران دنیا منتشر می شود می پردازد.بیش از همه به زندگی دوران قاجار علاقه دارد.و به ویژه به ناصرالدینشاه. تمام کتاب هایی را که در مورد او منتشر شده خوانده است.همین طور تمام کتاب هایی را که در مورد شاه و خاندان او منتشر شده.
کلکسیون پیپ
خامنه ای ابتدا سیگاری بود.در همان اوایل ریاست جمهوری به دلیل پرستیژ مورد نیاز یک رئیس جمهور، سیگار را ترک کرد.او نمی خواست عکس او در حال سیگار کشیدن منتشر شود.در آن زمان که هنوز با موسوی نخست وزیر نزدیک تر بود، دو نفری تصمیم به ترک سیگار گرفتند و پس از آن هیچ گاه هیچکدام لب به سیگار نزدند.اما پیپ را از همان زمان حفظ کرده است.و یکبار عکس او در حالی که پیپی به لب داشت منتشر شد. برای او توتون خاص پیپ تهیه می شود و در کلکسیون پیپ او تاکنون 200 پیپ جمع آوری شده است.تمام شایعات مربوط به کشیدن تریاک در مورد اودروغ است.اما در مورد شعرای نزدیک به خود مثل علی معلم و شهریار و سبزواری دستور داده بوده است که مزاحم تریاک کشیدن آن ها نشوند.و حتی در مورد شهریار سپرده بود تریاک او را برایش تامین کنند و از طرف آقا به در خانه اش ببرند.
ارزش پیپ های او حدود 2 میلیون دلار برآورد می شود.اکثر پیپ ها برایش تحفه آورده شده. گرانترین پیپ 250 هزار دلار قیمت دارد که مربوط به 300 سال پیش است.دسته این پیپ طلا کوب و جواهر نشان است.بعضی از پیپ ها توسط روسای جمهور و رهبران جهان به او هدیه داده شده است.ودر جعبه پیپ نام اهداء کننده مشخص است.
کلکسیون انگشتر
در کلکسیون انگشتری های خامنه ای حدود 300 انگشتری خاص جمع آوری شده که 3 تای آن ها از آستان قدس به او تحفه داده شده است.گرانترین انگشتری 500 هزار دلار قیمت گذاری شده و قدیمی ترین عقیق دنیا را دارد.این کلکسیون ها در بیت رهبری نگهداری می شود.
کلکسیون عصا
در کلکسیون عصای خامنه ای تا چند سال پیش 170 عصای آنتیک وجود داشت که یک میلیون ودویست هزار دلار قیمت گذاری شده بود.گرانترین عصا 200 هزار دلار قیمت دارد که متعلق به 170 سال پیش است و جواهر نشان است. گاهی در موارد خاص عصا یا انگشتری یا عبایی را برای این و آن تحفه می فرستد.پیش از انتخابات اخیر(سال 1388) که میر حسین موسوی کاندیدا بود، به دیدار پدر موسوی رفت و عصایی رابه وی هدیه داد که عده ای آن را مبنی بر موافقت خامنه ای با کاندیدا شدن پسر او قلمداد کردند. در اوایل رهبری و پس از مرگ خمینی عبایی را برای آقای طاهری امام جمعه وقت اصفهان فرستاد، زیرا از طاهری نقل شده بود که خمینی در هنگام تماشای خامنه ای از تلویزیون در سفر هند گفته بود خامنه ای به درد رهبری می خورد.و همین نقل قول خبرگان را راضی کرد تا به خامنه ای رای بدهند. فیلم خبرگان و این نقل قول در یوتیوب موجود است.
برای شعرا و هنرمندان هوادار خود معمولا سکه طلا تحفه می دهد.گاهی نیز چکی به امضای دفتر رهبری می فرستد.هر از چند گاه گروهی از ادبای مداح نظام به بیت دعوت می شوند و پس از خواندن شعرصله می گیرند.(سنتی که دردربار قاجار و به ویژه در زمان ناصرالدینشاه مد بوده است.)
کلکسیون عبا
شماره عباهای کلکسیون خامنه ای حدود 120 عدد است و قیمت مجموعه آن ها حدود 400 هزار دلار است که گرانترین آن ها 30 هزار دلار می ارزد .اما از همه آن ها بیشتر به عبای سپید رنگی که گاهی می پوشد علاقه دارد.عباها از پشم شتر است.
علایق دیگر
شایعاتی دال بر این که او در جوانی تار یا سه تار می زده دروغ است اما درجوانی به موسیقی علاقه داشته و موسیقی کلاسیک ایرانی را می شنیده است.صدای شجریان را دوست داشته است اما به دلیل مواضع سیاسی شجریان از او دل کنده است و از او بدش می آید.بعد از رهبری و به ویژه اخیرا مواضع ضد موسیقی او قوی تر شده و در تلویزیون بارها علیه موسیقی حرف زده است .در سال 1388 به رادیو و تلویزیون دستور داده است از حجم موسیقی کم شود تا طرفداران مذهبی ترش را راضی تر نگهدارد.
او در جوانی (و شاید هم فقط از سر جوانی) یک فولکس واگن قرمز رنگ خریده وباور نمی کرده که سال ها بعد ممکن است در حکومت او بعضی برای رنگ ماشین خود مورد مواخذه واقع شوند.

ری شهری در گزارشی که از گذشته خامنه ای برای خمینی تهیه کرد به دو زن صیغه ای او در جوانی اشاره کرده است.این دو زن در مشهد زندگی می کنند.
شعر
علاقه خامنه ای به شعر از جوانی شروع شده و تاکنون ادامه داشته است. او در جوانی در انجمن شعر مشهد مدتی طولانی حضور می یافته است.گاهی شعر هم سروده.و بسیار دوست دارد شعرا در موردش شعر بگویند و او به آن ها صله بدهد.سبزواری و علی معلم از شاعران مسلمان مدیحه گوی او با او حشر و نشر مدام دارند.و از طریق آن ها از مشکلات اهل هنر وابسته به نظام با خبر می شود.در اوایل رهبری میرشکاک شاعر را هم که گاهی دچار جنون ادواری می شود را چند بار به حضور پذیرفته بود و میرشکاک از این که در هنگام خداحافظی گفته بود سید زت زیاد به خود می بالید .(منظور عزت زیاد است.که یک دعای لاتی است.)خامنه ای هرسال بارها شعرا را به بیت خود دعوت می کند تا در حضور او شب شعر بگذارند.
در اوایل ریاست جمهوری خود از اخوان ثالث که از نزدیک او را می شناخت درخواست کرد که در مدح انقلاب شعری بگوید. اخوان ثالث در جواب او گفت:ما هنرمندان بر حکومتیم و نه با حکومت. این جمله چنان او را بر آشفت که دستور داد حقوق ماهیانه او را از محل کارش قطع کردند . و اخوان پس از آن بی کار شد. قیصر امین پور دریادنامه اخوان (باغ بی برگی) به این نکته در مقاله خود اشاره کرده است.
خامنه ای از شاملو به شدت بدش می آمد و از او با نفرت یاد می کرد اما جرات نکرد او را دستگیر و مجازات کند، زیرا می ترسید بدنام تاریخ شود.او از پادشاهانی که با شعرا بدی کرده بودند بسیار خوانده است.او جمله لنین را که اگر یک ایدئولوژی با هنر حمایت نشود خواهد مرد، در سخنرانی هایش بسیار آورده است.علاقه او به شعر آنقدر هست که اگر سر از سیاست و روحانیت در نمی آورد، بعید نبود به سراغ شعر و ادبیات برود. با این وصف به دلیل مشغله فراوان گاهی خطاهای فاحش می کند و با آن که می نمایاند که شعر شناس است، وقتی شاعره جوانی در مقابل او شعری راخواند، از او پرسید: این شعر از خودتان است؟ وشاعره پاسخ داد: نخیر این شعر از سهراب سپهری است.(سپهری شاعری است که این روزها در ایران هر بچه مدرسه ای هم شعر او را می شناسد)
رابطه خامنه ای و همسر و بچه هایش
خجسته نام همسر خامنه ای است.خجسته خانم خیلی تحت سلطه خامنه ای است . ولی از برادرهایش هم خط می گیرد.یک بار بیمارستان شرکت نفت قورق شد تا خجسته خانم برای زیبایی شکم مورد عمل ساکشن( برای برداشتن چربی های شکمش قرار گیرد).خجسته خانم به دلیل التهاب روده بزرگ دوبار هم در لندن مورد عمل جراحی قرار گرفته است.مجتبی خامنه ای دومین فرزند خامنه ای روی پدرش بسیار نفوذ دارد اما هر کجا کم می آورد از طریق مادرش خجسته خانم وارد می شود.
اکنون خجسته خانم (در سال 2009) حدود 67 سال دارد.یکی از برادرانش با مجاهدین خلق رابطه داشته و به سوئد فرار کرده است.اوغیر از برادر فراری، سه برادر دیگر هم دارد که در گیر بیزینس های بزرگند.حسن، برادرخجسته خانم همه کاره تلویزیون جمهوری اسلامی است . کمیسیون های خرید دوربین وتلویزیون سونی در انحصار اوست.مبلغ خرید های تلویزیون ایران از محصولات سونی اعم از دوربین و سیستم های مونتاژ و غیره رقم بالایی نیست .تقریبا 50 تا 60 میلیون دلار در سال . اما مردم از تلویزیون سونی سالی 500 تا 600 میلیون دلار خرید می کنند که 7 درصد آن به حسن آقا برادر خجسته خانم می رسد.ابتدا حق انحصار سونی مربوط به یک ایرانی در دبی بود که او را تهدید کردند واو خودش از ترس امتیازش را لغو کرد.خجسته خانم علیرغم زندگی مرفه داخل، مدام نگران است آنچه از بیرون درباره زندگی آن ها دیده می شود ساده ننماید. او سه ندیمه دارد و هیچگاه به آرایشگاه بیرون از خانه مراجعه نمی کند و برایش آرایشگر از بیرون می آورند.او به ماساژ علاقه دارد و یک خانم کره ای مسئول ماساژ اوست.
بتول خانم زن خمینی از او خیلی بدش می آمد و معتقد بود او هم مثل شوهرش مغرور است.و از وقتی خامنه ای رهبر شده او هم احساس می کند ولی فقیه زنهاست .
خجسته خانم ابتدا خودش آشپزی می کرد اما الان هفت هشت سال است که نمی تواند آشپزی کند.و یک پیرمرد که سید نام دارد مسئول آشپزی است.
انتخاب عروس ها و داماد ها در خانه خامنه ای به عهده خجسته خانم ست. ابتدا او چند نفر از خانواده های نزدیک به بیت رهبری یا علمای درجه اول را انتخاب می کند، و از طریق رفت و آمد آن ها را بیشتر می شناسد.بعد وزارت اطلاعات ،شعبه مخصوص، تحقیقاتش را کامل می کند و بعد دختران و پسران خامنه ای از بین کاندیداهای مادر که مورد تایید رهبری قرار گرفته اند، یکی را می پسندند این ازدواج ها گاهی دچار مشکلات عمده نیز شده است.در مورد همسر مجتبی (دختر حداد عادل) چون بچه دار نمی شد، نزدیک بود کار به جدایی بکشد.در مورد مسعود (دختر آیت اله خرازی) به دلیل اختلافات سیاسی کار تا جدایی پیش رفته است.و سوسن خرازی برای طلاق به خانه پدر برگشته است.
در روابط خانوادگی پیش روی دیگران ادب حضور کاملا رعایت می شود.مثلا بچه ها به پدر خود بابا نمی گویند،بلکه از واژه «آقا» «رهبر» «حضرت آیت اله» استفاده می کنند.و خامنه ای نیز بچه هایش را بدون احترام صدا نمی کند.معمولا از زبان او شنیده شده« آقا مصطفی» «آقا مجتبی» « آقا مسعود»« آقا میثم» اما نام دختران کمتر در ملاقات ها بر زبان او جاری می شود، مگر در ملاقات های خانوادگی که باز هم با نام« بشری خانم» یا« بشری سادات»« هدی خانم» یا « هدی سادات» خوانده می شوند.
بچه ها به ویژه مجتبی اگر پای بحث پیش بیاید در مورد چگونگی انتخاب آقای خامنه ای توسط خبرگان می گویند:" خبرگان آقای خامنه ای را انتخاب نکرد، بلکه ایشان را کشف کرد.ایشان نائب امام زمان هستند و خدا این استعداد را به علما و خبرگان اعطا کرد تا ایشان را کشف کنند."
این نحوه احترام در مدیران و کارمندان بیت رهبری نیز به این شکل رعایت می شود که هرگاه کسی از دیدار آقای خامنه ای برمی گردد به او می گویند« زیارت قبول» و کسی در دفتر آقای خامنه ای حق ندارد بگوید به ملاقات آقای خامنه ای می روم یا قرار ملاقات دارم،بلکه از واژه« شرفیاب می شوم» و یا « به زیارت می روم» استفاده می شود. در اجرای این ادب حضور بیش از همه حجازی (رئیس دفتر خامنه ای) اصرار دارد.
نماز جماعت بیت رهبری
هفته ای 3 تا 4 روزنماز جماعت در بیت برگذار می شود.حدود 15 نفر در هر نماز جماعت افتخار آن را دارند که پس نماز باشند. 10 نفر آن ها مدیران بیت رهبری هستند که همیشگی اند.اما هر روزه حدود 4 تا 5 مهمان نیز برای نماز جماعت حضور دارند.حضور در نماز جماعت آقا سرقفلی دارد.و بازاریانی که مشکل دارند چنانچه سر نماز آقا حاضر شوند و برای حل مشکل خود توصیه ای از آقا بگیرند،کسب و کارشان رونق می گیرد.آنها حاضرند از قبل بهای این سرقفلی را که حدودا مبلغ پانصد میلیون تومان است ، به حجازی و محمدی گلپایگانی بپردازند. این پس نمازها مبلغ پانصد میلیون تومانی را که داده اند، بعدا از طریق سودی که از توصیه اقا برده اند ،چند برابر جبران می کنند.در نتیجه مشتریان نماز جماعت آقا ،معمولا از اهل بازار هستند.از امنیتی ها کسانی که خواستار ارتقا در شغل خود هستند نیز، در این نماز جماعت ها بسیار شرکت می کنند.
رابطه خامنه ای و مریدانش
وقتی اقای خامنه ای به مشهد می رود و از یک قندان قندی را بر می دارد، برای مریدان آقا قندان قند متبرک می شود.وقتی از جایی رد می شود تا به زیارت برود ،طرفداران او جای خالی پای او را بوسه می زنند.فیلم بوسه زدن بر جای پای خامنه ای توسط مریدانش روی یوتیوپ موجود است. معلوم نیست اگر این مریدان از جلسات گده خامنه ای که به جوک های رکیک آخوند راشد ریسه می رود با خبر شوند تا چه اندازه دچار شوک خواهند شد و آیا باز هم قندهای باقی مانده از چای او ، همان اندازه برایشان متبرک خواهد بود؟
جمله تکراری خامنه ای از بیست سال پیش این است « این کار را بکنید، اما مردم نفهمند» « آن کار را بکنید ،اما کسی نفهمد» و آن ها که این جمله را می شنوند، می دانند که همه اقتدار بیت رهبری در سایه بی خبر نگهداشتن مردم از راز های خصوصی زندگی آقای خامنه ای و راز های پشت پرده دفتر رهبری است.
تا قبل از نماز جمعه، یک هفته پس از انتخابات، خامنه ای مسئولیت هیچ چیز را به عهده نمی گرفت و همه فکر می کردند او نقش بالانس کننده قدرت را در بین جریانات مختلف بازی می کند. اما در آن نماز جمعه، یکباره همه چیز بر ملا شد و نقش جهت دار خامنه ای در جریانات سیاسی و گناه او در سرکوب ها عیان شد.
مسئولان حفاظت خامنه ای
تیم محافظت خمینی 200 نفر بودند.اما مجموعه ای که از خامنه ای محافظت می کنند 10000 نفرند.(یادآورگارد جاویدان شاه که هیچ گاه از آن کم نمی شد)در این بین دو نفری که نقش اساسی دارند دین شعاری و حسین جباری هستند. این دو کسانی هستند که شب ها پشت در اتاق خامنه ای کشیک می دهند وتنها کسانی هستند که حق دارند در نزدیکی خامنه ای مسلح باشند. آن ها 30 سال است که محافظین اصلی خامنه ای هستند. اما مدیران تیم محافظت از خامنه ای در دوران مختلف این ها بوده اند:
1.خسروی وفا ( رئیس تیم جانبازان)
2.اصغر زاده(نماینده مجلس)
3.متولیان (سپاه)
4.رمضانی (اطلاعات سپاه)
5.نجات (شورای امنیت)
6. چیذری (در حال حاضر او مسئول محافظین است.)
محافظین نزدیک که یک جمع 200 نفره هستند و از نزدیک شاهد سفرها و زندگی در کاخ ها هستند هر کدام خانه ای دارند که حداقل یک میلیارد تومان ارزش دارد و آن ها که خامنه ای را با تقوی میدانند و خود زاهدانه زندگی می کنند، در تیم محافظین (حلقه اول ) اجازه ورود ندارند تا مبادا دچار تضاد شوند.هیچ کدام از این محافظین وفدائیان، هیچ گاه اجازه ازدواج با دختران مسئولین رده بالا را ندارند، حتی اگر عاشق هم شوند.معمولا ازدواج ها در سطح فامیل های بزرگ سیاسی اتفاق می افتد ویا با صنف روحانی. اما هیچگاه آن ها که بوسه بر مقدم و جای پای خامنه ای و امثال او می زنند و از قندان متبرک شده او قند می ربایند و حاضرند خود را قربانی او وایشان کنند لایق این نبوده اند که با دختری از این بزرگان ازدواج کنند.
از محافظین 500 نفر مسئول محافظت از خانواده هستند.(یک خانواده 40 نفره تحت کنترل محافظین هستند.عروس ها و داماد ها و دختران و پسران و برادران و برادر زن ها و بعضی از بچه های برادرها و بعضی از بچه های برادر زن ها.)
انتخاب شدن در رده محافظین نیازمند عبور از سه گزینش امنیتی است و زمان زیادی طی می شود تا کسی بتواند در تیم محافظین جا بگیرد.حقوق محافظین حداقل ماهی هزار دلار و حداکثر ماهی 12 هزار دلار است.وقتی کسی به حلقه محافظین وارد می شود به او کمک می شود تا در محل زندگی خود صاحب خانه ای باشد. و همینطور از یک خانه سازمانی در محل ماموریت استفاده خواهد کرد.
از این ده هزار محافظ حدود هزار نفر آن ها زن هستند.و معمولا کسی نمی داند آن ها محافظ هستند.
مراقبت های پزشکی خامنه ای
دکتر مرندی وزیر بهداشت سابق ،هماهنگ کننده پزشکی آقای خامنه ای است.پزشکان دیگر را مرندی برمی گزیند و به وقت لازم به بالین خامنه ای می آورد.در زیر زمین بیت رهبری یک بیمارستان خصوصی با 4 دکتر کشیک در طول 24 ساعت مراقبند.در سفرهای زمینی یک بیمارستان سیار همراه خامنه ای است. هم چنین یک اتوبوس - بیمارستان که دارای اتاق عمل است برای سفرهای زمینی همواره همراه است.برای سفرهای پروازی یک هواپیما- بیمارستان با دو اتاق عمل وجود دارد. در طول 30 سال گذشته خامنه ای سه بار عمل جراحی داشته است. عمل دست پس از انفجار اوایل انقلاب. عمل جراحی اثنی عشر و عمل پروستات.
هرگاه خامنه ای مریض می شود، تضادها در بیت رهبری تشدید می شود. کسانی که جنایت کرده اند و می ترسند که وقتی خامنه ای بمیرد مردم از آن ها انتقام بگیرند ، نگران عاقبت کار می شوند. اما تا حال خامنه ای رو به بهبود می گذارد دوباره همه چیز را فراموش می کنند.
خانمی که خواهر قائم مقام وزارت دفاع است(یعنی خواهراحمد وحید دستجردیکه تخصص پزشکی زنان را دارد، پزشک مخصوص امور زنان) همسر و دختران و عروسان خامنه ای است.
افسردگی
خامنه ای سال هاست افسردگی دارد.بعضی از پزشکان علت آن را گوش کردن به شنود های شبانه قبل از خواب می دانند.از آن جا که تا کسی علیه خامنه ای حرفی نزده باشد، حرفش ارزش شنودی ندارد، پس خامنه ای از طریق شنود، مدام دارد علیه خودش حرف می شنود. خامنه ای برای حفظ سیستمش به طور مستمر هر شب قبل از خواب به مدت 20 دقیقه مکالمات ضبط شده علیه خودش را، از زبان مردم ، مخالفین و حتی مسئولین می شنود که منجر به ادامه افسردگی او می شود.او هر شب قبل از خواب به این نتیجه می رسد که کسی او را دوست ندارد و فردا صبح دوباره مردمی را می بیند که از ترس، خود را مرید او نشان می دهند تا به ثروت و قدرت برسند و یا از خشم او در امان باشند.
خجسته خانم که گاهی شنودها را شنیده تحمل چاپلوسی های روزانه خیلی ها را ندارد. بیش از هر کسی به زبان می آورد که مردم ایران دروغگو وچاپلوس و خائنند.
خامنه ای گاهی ماساژ می گیرد.ماساژور یک ایرانی است که دکتر فیزیوتراپ است.ابتدا این ماساژ بابت دستی که در انفجار از کار افتاده بود شروع شد. اما بعدها به توصیه پزشکان معالج، بخشی از برنامه هفتگی شد.
سیستم شنود
پس از رهبری خامنه ای، ابتدا به مدت دو سال احمد قدیریان مسئول شنود خامنه ای بود. اما اکنون حدود 15 سال است که طائب مسئول آن است.این شنود شامل سه بخش می شود. شنود مسئولین بزرگ وشنود مسئولین امنیتی و شنود مردم . در مورد امنیتی ها حتی اتاق خواب آنان نیز شنود می شود تا مراقب خیانت آنان به خامنه ای باشند در موردشنود مردم برای آنکه فضای جامعه فهمیده شود وخامنه ای بتواند با آن مقابله کند این شنود انجام می شود.این شنود سوم نوعی نظر سنجی میدانی است.
شنود دو مرکز اصلی دارد. یکی در بالای توچال و یکی در مرکز تلفن.اما یک تیم که در پشت خانه خامنه ای مستقر هستند،(در خیابان پاستور) شنودهای مربوط به خامنه ای را طبقه بندی می کنند و روزانه دو صفحه نوشته و 20 دقیقه نوار در اختیار خامنه ای می گذارند.که 5 دقیقه از آن مربوط به شنودهای اخلاقی جامعه است . علاوه بر آن تمام ملاقات های خامنه ای به صورت علنی ضبط می شود و خودش هم به حاضرین اعلام می کند که آن ها را ضبط می کند.مثلا همه ملاقات هایش با هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و مسئولین دیگر را ظبط می کند. نفرات اصلی اداره شنود: طائب و مهندس حمید، برادر وحید حقانیان هستند.
بدین ترتیب پرونده پنهان همه مسئولین زیر بغل خامنه ای است و قوت و ضعف همه را می داند.اما کمتر کسی در مورد خامنه ای می داند ، مگر ری شهری (که در زمان خمینی مامور تحقیق در مورد همه مسئولین بود از جمله خامنه ای) و در سال های اخیر هم حجازی و محمدی گلپایگانی که دانای کل شده اند و در همه امور رازها را می دانند.
ری شهری خواستار تولیت شهر ری بود و خامنه ای علیرغم آن که به این امر راضی نبود، شهر ری را به او باج داد.ری شهری در زمان امام سه نوع اطلاعات را در مورد همه مسئولین ، از جمله خامنه ای برای اطلاع خمینی جمع می کرد.اطلاعات جنسی،مالی وسیاسی.
در زمینه سیاسی: هنگامی که موسوی نخست وزیر بود و سیاست های اقتصادی اش مورد حمایت خمینی بود و خامنه ای با آن که رئیس جمهور بود، قانونا قدرت موسوی را در دولت نداشت ، در جلسات خصوصی از حمایت خمینی نسبت موسوی انتقاد می کرد.
در زمینه مالی: دخالت خامنه ای در مورد پورسانت های فروش نفت زیر سوال بود و در زمینه جنسی: ماجرای دو زن صیغه ای او در مشهد کشف شده بود که البته هیچکدام اعتماد خمینی را از خامنه ای برنگرداند اما مطرح شدن دو زن صیغه ای در دوران جوانی اش می توانست به اعتبار او در سطح جامعه لطمه بزند.البته پس از انقلاب هیچ موردی از زنبارگی از او دیده نشده ویا به او نسبت داده نشده است.
سفرهای خامنه ای
از 365 روز سال 100 روز برنامه سفر سالانه خامنه ای است.یک ماه در تابستان و یک هفته در نوروز و یک هفته در زمستان به مشهد می رود تا در کاخی که در وکیل آباد ساخته است، اقامت کند. در ایام نوروز یک هفته در پایگاه هوایی (دزفول) در خوزستان، که منطقه خوش آب و هوایی در آن فصل از سال است می گذراند.و یک ماه در شمال ایران: معمولا زیبا کنار- ساری- رامسر – بیشه کنار و همه پنجشنبه ها و جمعه ها در کاخ نیاوران یا کاخ جمشیدیه یا کاخ لواسانات به سر می برد.
وقتی خامنه ای در سفر است هر روز یک هواپیمای اختصاصی برای گزارش کارها می رود و باز می گردد. و از آن جا که سه حلقه محافظ اطراف منطقه اقامت او را کنترل می کنند و همه محافظین حلقه اول و دوم نیز که 1200 نفر هستند بایستی سفر کنند، مینی موم خرج هر روز سفر خامنه ای 50 میلیون تومان هزینه بر می دارد.
معمولا وقتی او در وکیل آباد است، هواپیمای 330 از اسب مورد علاقه او واسب مجتبی تا اثاثیه دیگر مورد علاقه خانواده را با خود می برد.
گاهی خامنه ای می خواهد مثل مردم عادی سفر کند. برای این منظور یک اتوبوس ضد گلوله که 500 میلیون تومان خرج برداشته ،ساخته شده است که دارای دو اتاق خواب و دستشویی و حمام است و هم چنین یک آشپز خانه کوچک که سید، آشپز مورد اطمینان آقا ،در آن آشپزی می کند. اسکورت مخفی آقا به صورت پنهان اتوبوس را از پیش و پس همراهی می کنند.
خانه های خامنه ای
خانه خمینی در جماران 200 متر بود،خانه اصلی خامنه ای در پاستور 1200 متر است.(این خانه 1200 متری تنها خانه ای است که همه از آن مطلعند.)
خمینی تنها در یک خانه کوچک در قم و یا حسینیه جماران زندگی کرد اما خامنه ای از تمامی کاخ های شاه که حالت موزه نیافته استفاده می کند و حتی بر آن ها افزوده است.
در عین حال هنوز بچه های ایرانی در کتاب های درسی خود می خوانند که قاشق چای خوری شاه از طلا بوده است.و اشرافیت او باعث انقلاب شد.
زیر خانه خامنه ای در پاستور،در عمق 60 متری ، یک پناهگاه 5 هزار متری ضد اتمی ساخته شده که تنها قیمت آسانسورش 5 میلیون دلار است.یک پناهگاه هم زیر کاخ وکیل آباد مشهد ساخته شده است.اما این پناهگاه اتمی در مقابل انقلاب ممانعتی نمی کند. اگرانقلابی در ایران اتفاق بیفتد خامنه ای به سوریه میگریزد و در وهله دوم به روسیه.
لجستیک خامنه ای:
در سیستم خصوصی بیت رهبری امکانات زیر به صورت اختصاصی استفاده می شود:
(1 عدد هواپیمای ایرباس) مخصوص سفرهای خودش
(2 عدد بوئینگ 707 ) یکی مربوط به سفرهای فامیل و یکی مربوط به محافظین
(5 عدد فالکوم) 2 تامربوط به سفرهای خودش.یکی برای سفرهای مجتبی و دوتا برای سفرهای فامیل.
(5 عدد هلیکوپتر) 2 هلیکوپتر برای سفر خامنه ای.یک هلیکوپتر برای سفر مجتبی ودو هلیکوپتر مربوط به فامیل.
با آن که پرواز هلیکوپتر در آسمان تهران ممنوع است اما در شمال شهر تهران مدام صدای هلیکوپتر شنیده می شود.
6 باند هلیکوپتر یکی در مهرآباد و یکی در عباس آباد ، یکی بغل هتل استقلال ، یکی در منظریه تهران ، یکی در قم و یکی در لواسان.
(17 عدد ماشین ضد گلوله) هر کدام به ارزش 400 هزار دلار
(1200 عدد ماشین دیگر)
اداره کنندگان بیت رهبری
اول قرار بود منتظری جانشین خمینی باشد. مخالفت او با کشتارها در زندان های سیاسی او را مغضوب خمینی کرد و نه تنها بر کنار شد که حتی در خانه خود زندانی شد.البته عده ای از روحانیون نیزدر بر کنار کردن منتظری و جایگزین کردن خامنه ای بی نقش نبوده اند.
وقتی خمینی داشت می مرد عده ای خواستند احمد پسر خمینی جانشین او شود.احمد خود به دنبال چنین نقشی نبود.خمینی می گفت:هرکس را می خواهید بعد از من رهبر کنید اما چنین جفایی را در حق من نکنید که احمد را رهبر کنید. نگذارید مردم بگویند مثل سلطنت از خمینی به پسرش ارث رسید.عده ای هم از این فرصت به دنبال کنار زدن منتظری از قدرت و جایگزین کردن خامنه ای بودند. مثل ری شهری و محمدی گلپایگانی و حجازی و (طائب که در آن زمان بازجوی مهدی هاشمی بود) همه این گروه بعد از مرگ خمینی و به رهبری رسیدن خامنه ای همه کاره دفتر او شدند. این ها حتی با طرح شورای رهبری بعد از خمینی مخالف بودند. شورایی که قرار بود متشکل از آیت اله گلپایگانی، اردبیلی و خامنه ای باشد.
گردانندگان اصلی در بیت رهبری شخص خامنه ای و پسرش مجتبی، و بعد حجازی،محمدی گلپایگانی و وحید هستند. کارکنان بیت حدود 500 نفر در لول اول و 2 هزار نفر در لول دوم و ده هزار نفر در لول سوم کار می کنند. در حقیقت دولت و مجلس و قوه قضائیه نیستند که کشور را اداره می کنند، بلکه همه چیز در کنترل بیت رهبری است.بیت رهبری دارای ساختمان های متعددی در سطح کشور است.
بسیج در نگاه خامنه ای
خامنه ای در ابتدا مدیر کل حزب جمهوری اسلامی بود، اکنون با همان نگاه باور دارد که بسیج می تواند برای او یک حزب باشد.حزبی که در عین حال یک ارتش است.انتقاد منتقدین به حزب پادگانی، اشاره به همین موضوع دارد.او با پول دولت و ملت برای خود یک حزب نظامی ساخته است.
بیزینس های مهم خامنه ای
واردات شکر و برنج ،ماشین ب ام و ، تولید قند و شکر به نام آستان قدس رضوی،سرمایه گذاری در دبی، آلمان،عراق، آفریقای جنوبی،ونزوئلا،لبنان،چین.
اما بیزینس های بزرگتر مربوط به همان نفت و گاز است و بعد خرید تسلیحات نظامی از روسیه و چین.
خامنه ای برای آن که بتواند بیزینس های خود را کنترل کند، اشخاصی را به مدت طولانی در سمت هایی ثابت نگه می دارد. مثلا مجید هدایت زاده که 30 سال مسئول فروش نفت ایران بوده است(هدایت زاده در سال 1387 عوض شد، چون نوری زاده نام او را لو داده بود.) دیگری آقای سوری مسئول حمل و نقل نفت ایران است که 30 سال است این کار را ادامه می دهد. این دو نفر را آقای خامنه ای از سال 61 منصوب کرده است. یک دوره هاشمی رفسنجانی و یک دوره خاتمی و حتی یک بار احمدی نژاد می خواستند آن ها را عوض کنند اما خامنه ای نپذیرفت. شکل کار این دو با دفتر رهبری بدین شکل بود:هدایت زاده بشکه های نفت را می فروخت و سوری آن ها را حمل می کرد و کمیسیون آن ها به حساب خامنه ای می رفت.
در 30 سال گذشته ایران حدود 700 میلیارد دلار نفت فروخته است که پورسانت فروش و حمل و نقل آن از طریق این دو نفر به حساب خامنه ای رفته است. سومین نفری که خامنه ای برای این کار وارد وزارت نفت کرد ، برادرش حسن خامنه ای بود که ابتدا در وزارت ارشاد جزو گروه سانسور بود اما بعد برای کنترل منافع خامنه ای وارد وزارت نفت شد.
کاخ های خامنه ای
عکس های ضمیمه توسط گوگل محل کاخ های خامنه ای را نشان می دهد. این کاخ ها عبارتند از:
1.کاخ های لواسانات که مربوط به شخص خامنه ای، مجتبی، و محمدی گلپایگانی است.
2.کاخ جمشیدیه: کاخ سابق اردشیر زاهدی (که محل کوهنوردی خامنه ای است)
3.کاخ فیش قولا در شمال ایران
4.کاخ های باغ ملک آباد مشهد با 300 هزار متر باغ اطراف
5.کاخ نیاوران
6.کاخ های سد لتیان ( که قبلا کاخ شاه بوده است)
ثروت خامنه ای
خامنه ای در سال 60 رئیس جمهور شد.
در سال 61 هدایت و سوری را مسئول فروش نفت کرد و تا سال 85 آن ها عوض نشدند.
در سال 62 محسن رفیقدوست را مسئول خرید اسلحه کرد
از سال 1370 به ارزش زمین پی برد و از طریق ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد مستضعفان روی زمین های ایران دست گذاشت. در وزارت نفت از سال 63 حسن خامنه ای مسئول کنترل آقایان هدایت و سوری شد.
در وزارت دفاع محمدی گلپایگانی مسئول کنترل رفیقدوست و حیدری شد.
درامور زمین هم آقای لولاچیان مسئول شد و بعد با خامنه ای فامیل شد.
از سال 76 به بچه هایش اجازه دخالت در بیزینس را داد.
از سال 84 خودش بیزینس را کنار گذاشت و از دولت مستقیم پول گرفت. همان پول هایی که در بودجه کشور گم می شود. و کروبی از احمدی نژاد در انتخابات می پرسید آن یک میلیارد چه شد؟
کل ثروت خامنه ای و خانواده اش: 36 میلیارد دلار
ثروت شخص خامنه ای :30 میلیارد دلار
ثروت خانواده:6 میلیارد دلار
پول نقد
22 میلیارد دلار از 36 میلیارد دلار به شکل پول نقد در ایران بود که در زمان انتخابات به دلیل شلوغی کشور تصمیم به ارسال بخش عمده آن به سوریه از طریق ترکیه گرفته شد.این پول در مسیر ترکیه به سوریه لو رفت و در ترکیه توقیف شد.نگرانی خامنه ای این بود که در صورت سقوط رژیم این پول ها در ایران بماند.دولت ایران در حال تلاش برای باز پس گیری این مبلغ از ترکیه است.در این که این پول در ترکیه توقیف شده هیچکس شکی ندارد سوال این است که چرا این پول با هواپیما مستقیم به سوریه نپریده است. شاید بیم آن بوده است که هواپیما و محموله اش شناسایی و سرنگون شود.
بقیه پول نقد: سه و نیم میلیارد دلار است که یک ونیم میلیارد دلار به صورت الماس و یک میلیارد دلارهم به صورت طلاست و حدود یک میلیارد به صورت اسکناس دلار است.
حساب بانکی:به غیر از آن 22 میلیارد دلار نقد، ده میلیارد از 36 میلیارد در حساب های بانکی است به شرح زیر:
یک میلیارد در روسیه
یک میلیارد در سوریه
یک میلیارد در چین
یک میلیارد در ونزوئلا
دو میلیارد در آفریقای جنوبی
دو میلیارد در لندن
دو میلیارد سایر کشورها
و به غیر از 22 میلیارد نقد و 10 میلیارد در حساب های بانکی ،بقیه اموال به صورت ملک و سهام به مبلغ :4 میلیارددلار به شرح زیر:
2 میلیارد سهام در بازارهای دنیا
1 میلیارد در آفریقای جنوبی
500 میلیون در سوریه
500 میلیون در ونزوئلا
30 میلیارد ثروت خامنه ای از کجا آمده است؟,
12 میلیارد دلار از پورسانت فروش نفت آمده
2 میلیارد دلار از بیزینس زمین آمده
6 میلیارد دلار از بیزینس سلاح آمده
10 میلیارد دلار احمدی نژاد ظرف این 4 سال پرداخته
بیزینس های مذهبی خامنه ای
آستان حضرت رضا درمشهد/آستان حضرت معصومه در قم/آستان شهر ری در جنوب تهران. تمام عوائد ناشی از این آستان ها و سرمایه گذاری های آن ها تحت کنترل و مشارکت خامنه ای است.طبسی در مشهد و ری شهری شرکای او در این دو شهر هستند.
مجتبی خامنه ای
متولد 1348.دومین فرزند خامنه ای.علاقه شخصی او غیر از سیاست و اقتصاد به اسب سواری است.طوری که برای سوار شدن بر اسب مورد علاقه اش برای زمان هایی که در وکیل آباد مشهد است، اسب او را با هواپیما 330 به مشهد می برند. مجتبی فعال ترین فرزند خامنه ای در امور سیاسی است. او سالهاست همان نقشی را بازی می کند که احمد خمینی برای پدرش بازی می کرد. در جوانی به جبهه رفته است.و در همان جا با طائب (مسئول کودتای انتخاباتی و مسئول شنود بیت رهبری ...)آشنا شده است.همسر او دختر حداد عادل است.شیوه زن گرفتن در خانواده خامنه ای این طور است که همسر خامنه ای چند دختر را برای پسرانش انتخاب می کند و پسرها پس از تائید پدر و وزارت اطلاعات از بین آن ها دختری را انتخاب می کنند.این انتخاب ملاحظات سیاسی بسیاری دارد. وصلت با فرزندان خامنه ای، نوعی مشارکت در قدرت ایران است. به همین سبب ازدواج ناشی از عشق اولیه، تقریبا در خانواده خامنه ای منتفی است.مجتبی مدتی با همسرش بر سر بچه دار نشدن دچار اختلاف بود و حتی علاقمند بود تا زن دیگری را اختیار کند تا این که راه چاره معالجه در لندن تشخیص داده شد.
بچه یک میلیون پوندی
مجتبی به همراه 20 محافظ ،و همسرش به همراه سه ندیمه ، ومادر همسرش به همراه دو ندیمه، دسته جمعی به لندن رفتند و مدت دو ماه، نیمی از هتل شرایتون پارک لین لندن را اجاره کردند تا همسرش موفق شود برای او پسر بچه ای به نام باقر را به دنیا بیاورد. بچه ای که هزینه سفر هواپیمای اختصاصی و هتل و هزینه درمان و خرج و حقوق محافظین و ندیمه های مادر و مادر بزرگش حدود یک میلیون پوند هزینه داشته است. زنان مسئولین که از موضوع خبر دارند وقتی درباره باقر (نوه خامنه ای) حرف می زنند از او به عنوان بچه یک میلیون پوندی سخن می گویند.
رابطه مجتبی و حداد عادل- پدر زنش
مجتبی خامنه ای داماد حداد عادل است. پس حداد عادل موفق می شود به ریاست مجلس شورای اسلامی برسد. اما این روابط فامیلی، نه تنها به قدرت سیاسی میدان می دهد که زمینه همکاری های مهم اقتصادی است.
در زمان آقای خاتمی ایرانسل به مناقصه گذاشته شد. مجتبی خامنه ای به دنبال آن بود که آفریقای جنوبی که به او پورسانت می داد، برنده مناقصه باشد،اما در یک مناقصه آزاد، شرکت ترک سل ، برنده مناقصه شد. مجتبی ناراحت می شود و به آقای خاتمی زنگ می زند که بگویید :برنده مناقصه آفریقای جنوبی شده است. آقای خاتمی به سلیمانی می گوید قانونی عمل کنید. سلیمانی اعلام می کند ترک سل قانونا برنده شده است.مجتبی دست به دامان حداد عادل می شود. حداد به احمد توکلی می گوید که برنده شدن ترک سل خلاف امنیت ملی است و علیه دولت خاتمی تعداد زیادی مقاله نوشته می شود. خاتمی زیر بار نمی رود تا احمدی نژاد رئیس جمهور می شود. اولین کاری که احمدی نژاد می کند این است که قرار داد را بدهند به وزارت دفاع و ام تی ان به صورت مشارکتی. و بدین ترتیب مجتبی از آفریقای جنوبی پورسانت می گیرد که به حساب او در لندن ریخته می شود. (رجوع شود به سخنرانی های توکلی در این مورد و همینطور به سخنرانی های سلیمانی در سایت بازتاب در اینباره)
آقای حداد به مجتبی می گوید: من این کار را برای تو کردم. حالا تو برای من یک کاری بکن. برای زمین من از قالیباف مجوز مسکونی تجاری بگیر.
حداد عادل یک زمین 300 هزار متری که انبار است را در شمال میدان رسالت مالک است. این زمین متری 200 هزار تومان می ارزید که توسط قالیباف به یک ملک مسکونی - تجاری تبدیل شد. در نتیجه این عمل زمین 300 هزار متری انبار که متری 200 هزار تومان می ارزید، یکباره به متری 3 میلیون تومان تبدیل شد. در این مورد علی اشراقی(نوه امام) مخالفت می کند که به توصیه مجتبی، توسط قالیباف، علی اشراقی هم معزول می شود.
در حال حاضر بابت هر تلفن ایرانسل 2 تومان و بابت هر اس ام اس یک تومان به مجتبی می رسد. این علاوه بر پولی است که از آفریقا به حساب اوپورسانت ریخته می شود. هم چنین هر بشکه نفتی که به چین و هند فروخته می شود یک دلار به مجتبی می رسد.
چندی پیش یک میلیارد و ششصد میلیون پوند که به حساب مجتبی خامنه ای در لندن رفته بود به دلیل آن که معلوم نبود،از کجا آمده است توسط انگلیس مصادره شد.
همینطور رجوع شود به مقالات بی بی سی درباره سعید امامی و قتل های زنجیره ای که در آن ها به 30 درصدی که مجتبی بابت خرید اسلحه از روسیه کمیسیون گرفته اشاره شده است.
گاهی دیده شده که مجتبی دربعضی سفرها به خارج از ایران ماشین بنز سفارت را که برای استقبال به پای هواپیما آورده شده راسوار نشده و سراغ ماشین ساده تری را گرفته است. و گاه حتی حاضر نشده به هتل برود و در خانه کارمندان سفارت شب را خوابیده است.این ریاکاری برای پنهان کردن هزاران رازی است که خامنه ای و خانواده اش از مردم ایران پنهان کرده اند.
ثروت مجتبی: 3 میلیارد دلار

2 میلیارد در لندن و سوریه و آفریقا
700 میلیون دلار ملک در سوریه ، ونزوئلا و لندن
300 میلیون دلار نقد (الماس و طلا و دلار)

مجتبی از سال 76 جایگزین حسن خامنه ای در نفت شد.
بابت خرید بنزین تا کنون از هر تن ،بین 5 تا 15 دلار حدود 1 میلیارد دلار پورسانت گرفته است.
در زمین :(یک قطعه 500هزار متری در مشهد مال اوست )
بزرگترین پاساژ و آپارتمان سازی مشهد مال مجتبی است. همه مشهدی ها آن را می شناسند.
200 هزار متر زمین از قالیباف در تپه های عباس آباد گرفته است.
150 هزار متر شاپینگ در اکباتان ساخته شده که مجوزش را از قالیباف گرفته (500 میلیون دلار سود داشته است)
آشنایی مجتبی با سعید امامی
همسر آقای خامنه ای با مجتبی پسرش و سعید امامی و همسر او با فالکوم دولت جمهوری اسلامی به مدت سه هفته به همراه محافظین به لندن می روند. علت این سفر، عمل معده مجتبی و عمل روده مادر او خجسته خانم است. در این سفر زمینه های آشنایی نزدیک مجتبی با سعید امامی برای قتل های زنجیره ای فراهم می شود.در خاطرات زن سعید امامی آمده است:
سعید امامی وقتی از لندن بر می گردد ،با مجتبی خیلی دوست می شود(و پایه قتل های زنجیره ای از سال 73 شکل می گیرد.) سعید امامی مسئول امنیت داخلی وزارت اطلاعات بود، از همان سال ها مخالفت با آقای خامنه ای شکل ظاهری به خود گرفت. ابتدا لات های تهران را کشتند. محسنی اژه ای و آقای خوشبخت (پدر زن مصطفی خامنه ای )حکم قتل ها را صادر می کردند و بچه های اطلاعات عملیات را اجرا می کردند.
مجتبی و قتل های زنجیره ای
بالای دفتر آقای خامنه ای در خیابان پاستور، مجتبی خامنه ای دو اتاق دارد که ملاقات هایش را در آن جا انجام می دهد. یکبار در همان اتاق ها به سعید امامی می گوید که چرا همین کاری را که با لات ها کردی ابا روشنفکرها نمی کنی؟
سعید امامی می گوید : کتبی بنویس.
حجازی رئیس دفتر آقای خامنه ای به دری نجف آبادی وزیر اطلاعات وقت می نویسد که با درخواست های آقای امامی موافقت کن. بعدها که دری نجف آبادی متهم شد که در قتل ها دخالت داشته است، گفت:در صورتی که من دستگیر شوم نامه حجازی را که مخفی کرده ام، منتشر خواهد شد تا معلوم شود که قتل های زنجیره ای دستور مجتبی بوده است. در نتیجه موضوع قتل های زنجیره ای نتوانست به گردن دری نجف آبادی بیفتد، اما کسی یقه مجتبی را هم نگرفت.
سعید امامی تا زمانی که دستگیر نشده بود هر یکشنبه بعد از ظهر از ساعت 4 تا 7 شب مجتبی را در همان دو اتاق بالای دفتر رهبری ملاقات می کرده است. مصطفی و مجتبی هر کدام 16 محافظ دارند که غیر از دو نفرشان دیده نمی شوند.
مجتبی درس طلبگی خوانده است و در حال حاضر گاهی در قم درس طلبگی می دهد.هنگامی که او مشغول درس دادن است 8 نفر از طلبه ها از او محافظت می کنند

Tuesday 22 December 2009

شهاب ثاقب در قم به چه سمتی پرتاب میشود

.


«گردان استشهادیون شهاب ثاقب» در قم اعلام موجودیت كرده اند. ؛




گروهی‌ تحت عنوان «گردان استشهادیون شهاب ثاقب» در قم اعلام موجودیت كرده اند.این گروه ، بیانیه اعلام موجودیت خود را در تجمع روز دوشنبه در قم و نیز به صورت اینترنتی منتشر كرده، و ادعا نموده است كه: "ما هفت روز و فقط هفت روز به مسئولان قضائی فرصت می‌دهیم تا آتش این فتنه را بخوابانند، و پس از آن در هر مراسم و مناسبتی و در هر مكانی كه باشد سران منافق آشوب‌گر را به سزای اعمال ننگین خود خواهیم رساند. البته مسئولان می‌توانند این بیانیه را جدی نگیرند، و چون گذشته به تعلل و سستی خود ادامه دهند اما زمانی كه پاره‌های بدن مطهر استشهادیون بدن‌های نجس سران فتنه را از روی زمین پاك كرد، و غریو شادی و فریاد و خوشحالی امت حزب الله به پا خواست، به میزان جدی‌بودن این تشكل و هدف مقدس ما پی خواهند برد..."؛


کجکول

نوع بیانیهء پخش شده از ماهیت پلید نویسندگان آن پرده برمیدارد. این جانوران خبیث را همه میشناسند. این آخوندکهای تروریست آدمکش همان نسناسهایی هستند که پیش از این در کجکول با اسم و رسم و عکس به همه هموطنانمان معرفی شده اند

امام خامنه ای ظهور کرد


چنانکه کجکول پیش بینی کرده بود مطبوعات وابسته به حکومت، خامنه ای رابه مقام امامت رساندند. دادن این لقب به او ، آن هم فقط دو روز پس از درگذشت بزرگ ترین مرجع تقلید تشیع، خبر از توطئه ننگین شیطان پرستان در دفع و حذف فیزیکی بزرگان عالم اسلام دارد.

مسلمانان ایران و جهان بهوش باشید و این خطررا جدی تلقی کنید.



Tuesday 15 December 2009

آب و آبان گان

دوشنبه - ۲۳ آذر ۱۳۸۸

آب و آبان گان
اظهارات مشایی درباره تهرانی از دید رسانه ها پنهان ماند
محمد تاجیک در ابتکار نوشت :بازدید اسفندیار رحیم مشایی رییس دفتر رییس جمهور و سر پرست نهاد ریاست جمهوری از نمایشگاه عکس "هدیه تهرانی" بازیگر مشهور سینمای ایران ،بازتاب گسترده ای درسایتها ورسانه های خبری داشت . این خبر که اولین بار درسایت جهان منتشر شد همچنین با واکنشهای مختلفی مواجه شد .اما دراین میان آنچه که از دید رسانه ها پنهان ماند اظهار نظرآقای مشایی درباره نمایشگاه عکس هدیه تهرانی بود

تفاوتهای نمایشگاه هدیه تهرانی از نظر مشایی
سرپرست نهاد رياست جمهوري در اظهاراتی با اشاره به اينکه عکس‌‌هاي موجود در اين نمايشگاه بسيار متفاوت‌تر از ساير نمايشگاه‌ها با عناوين مشابه است، اظهار داشته بود : اين نمايشگاه با به تصوير کشيدن درک متفاوت‌تري از موضوع آب درک روشن‌تري از جهان هستي را پيش روي همگان قرار مي‌دهد.جلوه‌هاي کم نظيري از آب و رابطه‌اش با حيوانات آبي، گياهان ، خاک و اجزاي آن با آسمان از منظر درون و برون در اين نمايشگاه به نمايش در آمده است. به اعتقاد آقای مشایی به نظر مي‌رسد آنچه در قالب عکس‌ها به نمايش در آمده است در واقع همان ظرفيت‌هاي جهان طبيعت است که ما از کنار آن به راحتي مي‌گذريم/مشایی :توانایی هایی هدیه تهرانی تنها درعرصه بازیگری نیست
براساس گزارش میراث آریا ،رئيس دفتر رئيس جمهور گفت: نمايشگاهخانم هدیه تهرانی با عنوان " آبان گان" به خوبي اثبات مي‌کند که توانمندي‌هاي اين بازيگر سرشناس کشورمان تنها در عرصه بازيگري نيست، ‌ اين نمايشگاه هم به لحاظ هنر عکاسي و هم به جهت ابتکارات و ايده‌هاي بکر کم نظير است.اين نمايشگاه از قابليت نمايش در عرصه‌هاي جهاني و خارج از مرزهاي کشورمان به خوبي برخوردار است.
همکاري ميان سازمان ميراث فرهنگي و اين هنرمندِ عرصهء سينماي کشورمان براي برپايي اين نمايشگاه مشترک را به هر دو طرف تبریک میگویم. برگزاري اين نمايشگاه، دستاوردي مهم براي نمايش ظرفيت مناطق گردشگري کشورمان به حساب مي‌آيد
باید به فال نیک گرفت
اما مهدی نور علیشاهی در یادداشتی درروزنامه جام جم بااشاره به دیدار رحیم مشایی از نمایشگاه عکس هدیه تهرانی می نویسد :اين اقدام قابل تامل و توجه از سوي يكي از مقامات دولتي از چند جهت قابل بررسي است كه در مهم‌ترين آنها نشان از آن دارد كه نگاه دولت به مقوله فرهنگ تنها نگاهي از سوي تفنن نيست و مسوولان فرهنگي و البته غير فرهنگي مي‌خواهند از نزديك به تماشاي يك اثر هنري بروند تا شايد در حاشيه، مشكلات هنرمندان حوزه‌هاي مختلف را از زبانشان بشنوند. نكته قابل تامل ديگري كه درباره اين اقدام اسفنديار رحيم‌مشايي مورد توجه است، شايد اين باشد كه هر روزه در گوشه گوشه اين كشور نمايشگاه‌هاي مختلف هنري برپا مي‌شود كه برخي از هنرمندان آن نمايشگاه‌ها از سركار خانم هديه تهراني هنرمندتر هستند اما هيچ كدام از اين نمايشگاه‌هاي هنري كه هر كدام مي‌توانند سرفصلي در هنر معاصر ايران نيز به شمار روند حتي از سوي مسوولان درجه چندم دولتي نيز مورد توجه قرار نمي‌گيرند و به ديدن اين نمايشگاه‌ها نمي‌روند. خيلي از دوسالانه‌هاي مطرح هنري ايران بدون حضور مقامات سياسي برگزار مي‌شود. اين در حالي است كه خبري از حضور مقامات سياسي در نمايشگاه آثار ديده نشده سهراب سپهري هم نشنيده‌ايم. به اعتقاد نویسنده جام جم ،حضور مسوول دفتر رئيس‌جمهور در نمايشگاه هنري هديه تهراني را بايد به فال نيك گرفت و البته از سويي ديگر حضور هنرمندان سوپراستار سينماي ايران را در عرصه عكاسي زيرا به تعبيري اگر اين نمايشگاه عكاسي برگزار نمي‌شد سيل جمعيت به يك نگارخانه كه سالها حسرت چند بازديدكننده راداشت هجوم نمي‌آورد و از سوي ديگر شايد هيچ مسوول هنري و غيرهنري به طور كاملا سرزده به يك نمايشگاه هنري سر نمي‌زد

انتقاد از بی مهری هایی مشایی
اما حسن غفاری از عکاسان در یادداشتی در فرهیختگان به انتقاد از این وضعیت پرداخته ونوشته است :درسال‌هاي گذشته، معاونت ميراث‌فرهنگي هيچ روي خوشي به ان جی او ها نشان نداده و هميشه به اين نهادها به چشم ماري در آستين نگاه كرده است. انجمن عكاسان ميراث‌فرهنگي هم يكي از همين نهادها است كه هميشه مورد بي‌مهري آقاي رحيم‌مشايي قرار گرفته است.اعضاي اين انجمن، عكاسان بنام و قابلي هستند كه با تخصص‌هاي مختلف معماري، طبيعت، آيين و رسوم و... عكس‌هاي مختلف و حرفه‌اي از گوشه‌وكنار اين كشور مي‌گيرند و تمام كتب نفيس ايران‌شناسي از اين عكس‌ها استفاده مي‌كنند. اما متاسفانه در تمام سال‌هاي فعاليت اين انجمن، سازمان ميراث فرهنگي حاضر به حمايت و همكاري با اين هنرمندان نبوده است. متاسفانه، زيرشاخه‌هاي ميراث فرهنگي به دنبال فعاليت‌هايي هستند كه با آنها بتوانند خودي نشان دهند و شويي برگزار كنند و با استفاده از چهره‌هاي مختلف، اسم‌شان را سر زبان‌ها بيندازند. يكي از همين نمايش‌ها هم، حمايت‌هايي از نمايشگاه عكس‌هاي هديه تهراني است كه حتي تنوع ميراث فرهنگي نيز ندارد. اين اتفاق در سال‌هاي قبل هم رخ داده و پيش از اين، سازمان ميراث فرهنگي با حمايت از يك مجري تلويزيون، نمايشگاه عكس او را در كاخ سعدآباد برگزار كرد

شمایل جذاب ومتفاوت هدیه تهرانی
اما پژمان راهبر نیز درتهران امروز می نویسد :هديه تهراني، ‌شمايل جذاب و متفاوت زن در نسل ماست؛ بازيگري كه ابعاد تازه‌اي به شغل خود داد و بعد از كسب موفقيت‌هاي مالي و هنري، ‌از رقبا و همكاران،‌ فاصله‌اي قابل توجه گرفت و از جريان روز سينما كرد. ازدحام غيرطبيعي اين چند روز در خانه هنرمندان ثابت مي‌كند كه «هديه تهراني» هنوز يك نام بزرگ است؛ گرچه كمتر خبري از او منتشر مي‌شود و به ندرت پاي قراردادي را براي بازي امضا مي‌كند. جالب اينكه يكي از مهم‌ترين تصاوير منتشر شده از او مربوط است به روزهاي انتخابات...؛- نویسنده تهران امروزدرادامه می نویسد :بايد ببخشيد، اما چه بهتر كه توجه يك مقام سياسي به يك نمايشگاه عكاسي، هر چند به چشم منتقدان قابل نقد، مورد تشويق قرار بگيرد، ‌همانطور كه ذوق‌آزمايي يك بازيگر در عرصه تازه، به خودي خود، نكته مثبتي است. به نظر، منصفانه اين است كه در قبال هم، مسئولانه‌تر رفتار كنيم والا ممكن است پيش‌داوري‌ها، يك چهره مثبت را به‌سادگي زير سوال ببرد. ضمنا اين را هم در نظر داشته باشيد كه فردا ممكن است، سياستمدار مورد علاقه ما نيز، در يك فعاليت هنري مشاركت كند و احتمالا همين‌طور مورد برخورد قرار بگيرد. اينكه سازمان ميراث فرهنگي
هزينه نمايشگاه تهراني را تقبل كند، چيز بدي نيست. اتفاقا بايد بگوييم دست مريزاد، آقاي مشايي

کجکول
در پایان همه این اظهار نظرها و انتقادها، نباید از تأمل در یک مطلب اساسی غفلت ورزید. توجه مخصوص آقای اسفندیاررحیم مشایی به عنوان ریاست سازمان گردشگری و میراث فرهنگی به نمایشگاه خانم هدیه تهرانی و حمایت از برگزاری نمایشگاه ایشان، دلیل خاص دیگری نیز دارد.عنوان نمایشگاه نقاشی خانم هدیه تهرانی "آبانگان" است و سوژه نقاشیها "آب" و "طبیعت"
احتمال این که این نمایشگاه نه باهمکاری ، بلکه با سفارش سازمان میراث فرهنگی از سوی اسفندیاررحیم مشایی به خانم هدیه تهرانی برقرار و برگزار شده باشد کم نیست. چرا که اسفندیار رحیم مشایی "شناگر تالابهای انزلی"
است

Thursday 26 November 2009

افسانه ء "ادُل جومونگ" - علاء الدین بروجردی شیطان پرست در بروجرد


شیطان پرستان در کنش برعلیه دلاورمردان بروجردی


ابَرجنایتکار قرن علاء الدین بروجردی

یکبار دیگر این شیطان پرست رذل پا در میدان بروجرد گذاشت و با همکاری با همدستش محمدکوثری عرصه را بر بروجردیان قهرمان تنگ کرد، ننگ براو و بر ناتوانیهایی اودارودسته علی کشوری عدالت سوز که در جریان خراب

کردن خانه های صوفیه بروجردی با حکم قضائی برای دوماه و ده روز ممنوع از حضور در بروجرد شده بود، و حالا نظریه پرداز رجانیوز شده ، حرفه ای جز چاپیدن مستضعفان و چاپلوسی مستکبران ندارد ، اما چون بچه پررو است دم از عدالتخواهی میزند، اما عدالت طلبان بروجردی را تحمل نمیکند و با همدستانش دستور توقیف و تعطیل خبرگزاریهای آنها و تعطیل سایتها و نشریاتشان را میدهد

علاء الدین بروجردی مثل دن کیشوت است که بر الاغی مفنگی سواری شده که همان علی کشوری است و با نوکرش یعنی محمد کوثری نیزه شکسته اش را برای جنگ با آسیاب به هوا بلند میکند. این تابلوی خیالی به واقعیت نزدیکتر است تا کاریکاتور علاء الدین بروجردی جنایتکار در هیأت جومونگ. اما او حتی شجاعت و صبر شنیدن یک شوخی از زبان همشهریهایش را هم ندارد

اخبار مربوط به تعطیلی خبررسانی آفتاب بروجرد ئ عکس العملهای مربوط به ان را در زیر ببینید

طلاب حوزه علمیه قم - پیروان اسلام ناب محمدی

آفتاب لرستان: امید مهرگان- بعد از جدایی سلسله از دلفان، بروجرد هم مهریه اش را به اجرا گذاشته است. به گزارش اقدس خانم، این روزها دوباره بحث جدایی بروجرد از لرستان تب و تاب تازه ای پیدا کرده و گویا این شهر تصمیم خودش را برای جدایی گرفته و حتی پادرمیانی ریش سفیدها هم دیگر آنها را منصرف نمی کند. کارشناسان طناز آفتاب لرستان در نشستی ویژه و غیر علنی بررسی این طرح را با 30 فوریت آغاز کردند و در جهت ریشه یابی این تصمیم و دلایل وجودی آن به نتایج جالبی رسیدند که از نظر می گذرد:

از آنجا که این بحث همیشه به صورت مقطعی مورد توجه مسئولان و مردم این شهر قرار می گیرد بر آن شدیم تا علت الوجود آن را کشف کنیم. به همین منظور طی یک کار پژوهشی، تمام ویژگی های این مقاطع خاص را که طی آنها این شعارها مطرح می شود، دسته بندی کردیم تا تفاوت را با زمانهای دیگر دریابیم و جالب است بدانید خیلی زود این تفاوتها آشکار شدند و همه چیز مثل روزِ روشن معلوم شد و بلافاصله برای جلوگیری از بروز دوباره ی آن، برنامه ای به تصویب رسید که به موقع خودش به آن خواهیم پرداخت.

شاید باورتان نشود اگر بگوییم تنها تفاوت بین زمانهای مدعی بودن بروجردی ها برای جدایی و زمانهایی که انگار این مسئله فراموش شان شده، در این است که در آن برهه ها تلویزیون فیلم های خاصی پخش می کند که آنها را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد. آخرین سریالی که آنها را غیرتی کرده «سریال افسانه ی جومونگ» است که هنوز مدت زمان زیادی از پخش آن نگذشته است. جالب است بدانید اگر «جومونگ» و دار و دسته اش تصمیم گرفته بودند «امپراطوری یکپارچه ی گوگوریو» را تشکیل دهند بروجردی ها مسیر را اشتباه می روند و ساز جدایی کوک کرده اند. درست مثل «فرمانداری زوانتو» که البته همه دیدیم آخر و عاقبتش چی شد!

بگذریم از اینکه این عزیزان یادشان رفته که این ماجرا همه اش افسانه است و تازه گیریم که اینطور نباشد، باید پرسید: شما جومونگ تان کجا بود که با او هر جا دلتان می خواهد بتازید و فتح اش کنید؟!

البته از قول گزارشات تایید نشده ای که خبرگزاری اقدس خانم منتشر نموده اینبار همه چیز جدی است و آنها عزم شان را جزم کرده اند که قال قضیه را بکنند! بر اساس این گزارش، از سوی «کمیته ی آزادی بروجرد»، بروجردی ها مکلف شده اند که برای تقویت روحیه ی جنگندگی شان روزانه هر کدام 10 ساعت جومونگ ببینند و برای اینکه تکراری بودن این فیلم اراده ی آنها را در راهی که در پیش گرفته اند متزلزل نکند، آن را با لهجه ی خودشان دوبله ی مجدد کرده اند و نام «جومونگ» در این دوبله به «اَدُل» تبدیل شده است! این گزارش حاکی است تلاش زیادی صورت گرفته تا شخصی که به جای جومونگ(ببخشید، اَدُل) صحبت می کند اقتدار کلامی داشته باشد اما در نهایت هیچ کس شهامت حرف زدن به جای او را نداشت و چون گزینه ی مناسبی پیدا نشد برای متقاعد کردن کسی به انجام این مسئولیتِ خطیر، نام جومونگ را به «اَدُل» تغییر داده اند! که جالب است بدانید بر اساس دیالوگ آنچه پیش می رود با فیلم اصلی متفاوت است و گویا در فیلم جدید(!) «اَدُل» از تصمیم خود مبنی بر تشکیل «چوسان قدیم» با این دیالوگ که: «یی هَمَه بدبختی وِرَشیمونه؟!» کوتاه می آید و همه چیز به خیر و خوشی برای همه به پایان می رسد. عجیب تر اینکه در ادامه ی این سریال، «لیلا» به یکی از خواستگارهایش جواب مثبت می دهد و در «شمس العماره» جشن مفصلی برگزار می شود!

همچنین از شواهد چنین برمی آید که دعوت «جومونگ» به ایران کار بروجردی ها بوده تا با راضی کردن او به حمله به مرکز استان به اهدافشان برسند اما ایشان بلافاصله پس از بررسی شرایط نه تنها جواب رد می دهد، بلکه به صورتی دستپاچه و غیرمنتظره ایران را به قصد کشور خودش ترک می کند. البته بروجردی ها استفاده ی خودشان را کرده اند و جمع کثیری از آنها برای روحیه گرفتن، با جومونگ عکسِ تَکی گرفته اند و هر وقت دست و پایشان می لرزد به آن عکس ها نگاه می کنند اما باز توی دلشان می گویند: «کاش نِمِ رفت!»

بر اساس بررسی صورت گرفته مشخص گردید که در یک دوره ی دیگر نیز که این ادعاها مطرح شده اند، سریال «جنگجویان کوهستان» یا همان «لینچان» در حال پخش بوده که به سرنوشتی مشابه «افسانه جومونگ» دچار می شود!

راویان نه چندان معتبر شیرین سخن چنین حکایت کرده اند که از مدتها قبل بروجردی ها با سرمایه گذاری های کلان در پی استقلال بوده اند و حتی یکبار در کمال ناباوری تا نزدیکی خرم آباد هم لشگرکشی می کنند. آنها شبانه راه می افتند و نزدیکی های صبح به دروازه ی شهر(چغلوندی) می رسند. فرمانده ی آنها دستور می دهد همه به استراحت بپردازند تا صبح علی الطلوع با همه ی قوا شهر را به تصرف خویش درآورند. آنها به صورت ردیف قطاری دراز می کشند تا استراحت کنند. سربازی که نزدیکترین فرد به دروازه بوده پیش از خواب با خودش می گوید اگر اهالی شهر از محاصره باخبر شوند و حمله کنند، اولین نفر جان من به خطر می افتد. به همین خاطر آرام از جایش بلند می شود و به سوی دیگرِ صف می رود. سرباز کناری وقتی متوجه او می شود همه چیز را می فهمد و او هم همین فکر را می کند و آرام به سوی دیگرِ صف می رود... خلاصه همین طور این اتفاق تکرار می شود و آنها ساعتی بعد متوجه می شوند که به دروازه ی شهر خودشان رسیده اند!

از جمله برنامه هایی که مرکز استان برای جلوگیری از چنین تفکرات و "شیرشدن هایی" از تصویب گذراند این بود که از این به بعد تنها سریالهای ایرانی خانوادگی مثل «شمس العماره» و «دلنوازان» برای بروجردی ها پخش شود!

اگر همچنان به توهمات خودشان در این باره اجازه ی ظهور و شکل گیری دادند، فیلمهای سینمایی نظیر «اخراجی ها» و «جیب برها به بهشت نمی روند» برایشان پخش شود. و اگر مسئله با این فیلم ها هم حل نشد، کارتون هایی مثل: «پلنگ صورتی» «فوتبالیست ها» و «تام و جری»

و در نهایت اگر به هیچ صراطی مستقیم نبودند، سرزمین اساطیری لرستان را بگذارند و بروند هر جا که دوست دارند تا در اسرع وقت این خاک خوب زیر کشت چغندر برود

نویسنده: آفتاب لرستان ׀ تاریخ: شنبه بیست و سوم آبان 1388 ׀ موضوع: ׀ 30 نظر

بروجردی ها» با «جومونگ» برای تصرف خرم آباد به توافق نرسیدند - 30 نظر

نویسنده: اسپمر

شنبه 23 آبان1388 ساعت: 12:55

سلام دوست عزيز

حيف نيست وبلاگ تون بازديدش کم باشه ؟!!
ميدوني اسپمر بلاگفا چيه ؟
يه نرم افزار که باهاش ميتوني به کلي وبلاگ بدون اينکه نياز داشته باشي بهشون سر بزني نظر ارسال کني ....

ميتوني تبليغ چيزي رو بکني يا هر چيز ديگه...
مستقيما توي تعداد بازديدت تاثير داره و يه جورايي معجره ميکنه ...

براي خواندن مطالب بيشتر در موردش به وبلاگ ما بيا و اگه بازم سوالي بود يا واسه خريد به اين آي دي پي ام بده :
sell.spamer
اول هم تحويل بگير امتحان کن بعدش پول و پرداخت کن

وب سایت

نویسنده: x

دوشنبه 25 آبان1388 ساعت: 0:38

kose nanat madar jende vorujerdia mamaneto kardan be toche khar kosde kiram to kose nanat

نویسنده: دلدار

دوشنبه 25 آبان1388 ساعت: 9:6

متشکریم

نویسنده: سید

دوشنبه 25 آبان1388 ساعت: 13:19

میگویند شما به مدیر ارشاد وصلید و ایشان به استاندار محترم. عنقریب است ختنه شوید

نویسنده: محمد

چهارشنبه 27 آبان1388 ساعت: 17:19

با سلام به شما دوست عزيز


شما هم مي تونيد در مسابقه وبلاگم شرکت کنيد و وبلاگتو هم معرفي کني

به اميد ديدار

وب سایت

نویسنده: حجتی

پنجشنبه 28 آبان1388 ساعت: 19:46

این نشونه ضعف شماست که این جور مطالبو مینویسید.چون میدونید با جداشدن بروجرد لرستان دیگه چیزی جز یه استان مرده نیست و این جور توهین ها جز ضعف و احساس خطر چیز دیگه ای نیست . بهتره بجای این حرفای بی محتوی بفکر اندیشه و تفکر فاسد و دور از عقلانیت خودتون باشین این جور بحثها در فکر کوچیکتون جاش نمیشه.

پست الکترونیک

نویسنده: سینا

جمعه 29 آبان1388 ساعت: 12:2

دمتون گرم خیلی جالب بود مخصوصا جمله آخر (چغندر)
واقعا خیلی از بروجردیا نه همشون توهم دارن اونم از نوع حادش

نویسنده: سپهر

جمعه 29 آبان1388 ساعت: 22:56

هر انچه که از دل براید لاجرم بردل نشیند
اقای بروجردی یکی از افرادی است که مایل به جدایی و افتراق در لرستان هستند .قبلا گفته ام ایشان میخواهند دیوار حایل در فلسطین را هم در لرستان احداث نمایند !!

نویسنده: حجتی

شنبه 30 آبان1388 ساعت: 13:12

نمیدونم چیشده که شما از این چغندر میترسین اگه بروجرد برای شما ارزشی نداره چرا دو دستی چسبیدین بش میترسین این ذره اعتبار تونم که از بروجرده از دست بدین و شما رو به صورت وحشی و دزد ببینن

نویسنده: آرمین

شنبه 30 آبان1388 ساعت: 15:2

حجتی شما که اعتبارتون به شیره است شیره ایی ما اگه میگیم جدا نشید دلمون میسوزه میخوایم مواضبتون باشیم وگرنه بروجرد اگه اعتبار داشت تهرانیا اینقد لهجهتونو مسخره نمیکردن تو فیلما یا اگه عرضه داشتید دختراتونو به عربا نمیدادید 500هزار تومن

نویسنده: حجتی

شنبه 30 آبان1388 ساعت: 18:26

عزیزم شما که اعتبارتون با چماقو گرزه و غارت گری شما نمیخواد مراقب ما باشین تازه این لهجه ما چون شیرین و فصیحه و همه اونو درک میکنن جا افتاده ولی لحجه شما رو هم نه خودتون میفهمین و نه کسه دیگه تازه فارسی حرف زدنتونم که خیلی مزخرفه هرکسی که با شما حرف بزنه زود پشیمون میشه اعتبار ما پیشینمون و اندیشمندامونه ولی شما اعتبار گرز و چماقین برای همین کسی شما رو آدم محسوب نمیکنه.همتون دنبال ضربه زدن به دوستاتونه یه قلعه دارین که اونم بیخوده عالم آنچنانی ندارین.تازه اگه بروجرد اعتباری نداشت شما خودتونو نمیکشتین که برای دانشگاش بیاین اینجا و اینجارو فاسد کنید.جدایی ما به نفع هممونه هم شما و هم ما چون از نا حقی شما راحت میشیم هرچند از پشت خنجر زدن کار همیشگیتونه.شما که خیلیاتون خدا و پیغمبر نمیشناسین حرف زیادی براتون مشکل آفرین میشه

نویسنده: سپندارمذ

شنبه 30 آبان1388 ساعت: 20:49

لرستان پاره ای از شهر هاست که به زور در یک تکه نقشه جاشده اند همانا که کرم از مغز درخت است وگرنه چرا همه استان با خرم آباد مشکل دارند و آرزوی پیوستن به استان های همجوار را دارند؟

نویسنده: nobody

شنبه 30 آبان1388 ساعت: 23:35

آرمين جون داداش بروجرديا شيره استفاده ميكنن كمرشون سفت بشه! حجتي باهات موافقم آقا ما نميخوايم واسمون دلسوزي كنيد بزاريد ما جدا بشيم كه رفتيم يه جايي تا گفتيم بروجردي بهمون نگن "لري"؟ از لرستان اومدي؟ من نميگم لر بودن بده اما رفتار 2 تا مثل همين بچه هاي خرم آباد تو دانشگاه بروجرد همه چيزو زير سوال ميبره !

نویسنده: آرمین

یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 11:8

اولا نگفتید چرا دختراتونو میدید به عربا 500هزارتومن؟؟؟؟
دوما اون دانشگاه مزخرفتونو اگه ما نیام که تعطیل میشه ما هم واسه درس میام هم یه چیز دیگه کمرمونم حسابی سفته

درضمن الان هرکی از هر ده کوره ای(کوهدشت و نور ابادو...) میره تهران میگه از خرم اباد اومدم تا بهش نگن دهاتی
گفتی قدمت خندیدم یه مسجد دارید که قدمتش 200سالم نیست ما آثار باستانیامون زیره 2000سال قدمت ندارن
بروجرد یه دهات بزرگ در 95کیلومتری خرم آباد

نویسنده: دنیا

یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 13:11

براتون متاسفم. تا میتونید از این مطالب بنویسید خودتونو خالی کنین عقده هاتونو بریزین بیرون. عقده ی اینو دارین که صدسال دیگه که کمه هزارسال دیگه هم به فرهنگ بروجرد و بروجردی هم نمیرسین بدبختا. خودتون هم عین آثار باستانیتون در حال انقراضین. بدبختا نه شهور دارین نه فرهنگ. رضا خان شهر شما رو مرکز استان کرد تا هروقت خواستین ضر بزنین خیلی راحت سرکوبتون کنه. براتون متاسفم ملت بی فرهنگ

نویسنده: یک ایرانی

یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 13:54

عزیزان اگر اعتراضی دارید و یا مطلبی را نمی پسندید سعی نمایید هم شآن با فرهنگ خود عمل نمایید بهتر است نظرات خود را منطقی و فرهنگی بیان نمایید تا هم مورد استفاده دیگران قرار گیرد و هم مشخص شود چقدر خوانندگان با مطلب چاپ شده موافق هستند و اکنون که یک نویسنده ! ! ! پیدا شده مطالبی که به جز توهین و اهانت به هم وطن خودش را که تاکنون در محاوره مردم عوام رد و بدل می شد بسیار اهانت آمیز و از تریبون یک ابزار فرهنگی که می تواند برای رشد و ارتقا’ و تعالی فرهنگی در جامعه استفاده شود - برای ایجاد تفرقه و برهم زدن نظم و اتحاد بین مردم دو شهر استفاده گردد . جای بسی تاسف است بالاخص که توهین به شخصیتی همچون آقای بروجردی نماینده مردم منطقه ای از ایران عزیز که مشخص نیست با چه هدف و منظوری این کار صورت گرفته است ! ! ؟ ! ؟

نویسنده: یک بروجردی

یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 14:30

فقط می توانم بگویم بسیار متاسفم ازاین فهیم بودن مردم بروجرد و تحمل تبعیض از سوی استان در طول سالهای متمادی و گستاخی و بی حرمتی از سوی شما - همه ما یک ایرانی هستیم . و تاسف بخاطرحامد احمدی که دانسته و هوشیارانه به لاین اختلاف جزیی و کوچک اینگونه گسترده و علنی و مغرضانه دامن می زند

نویسنده: koramabadi

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 2:26

آقای عزیز
از توقیف این نشریه و هر نشریه ای دیگر متاسفم. همه باید حرف بزنند. اما بهتر است اسم این روزنامه را بگذارید سیاهی لرستان!
پسر امام جمعه بروجرد و عده ای مفت خور از آنسو و از این طرف هم چند بچه بسیجی خوش سابقه در "ارشاد" در این هیاهو فریادها یگانگی می خواهند با جنگ زرگری مردم را به جان هم بیندارند!
آفتاب پرستان رنگ عوض کن لرستان! بعد از پاک کردن تاریخ از حضور قهرمانی جوانان لرستانی از هر شهری که بوده اند فکر می کنند مردم یادشان رفته که هوشنگ اعظمی و همایون کتیرایی و علی شکوهی و هبت معینی و هزاران دیگر قهرمانان این دیار متعلق به همه ما هستند.
چه کسی مسئول سیاه روزی مردم است؟ اگر واقعا روزنامه نگاری بنویس بعد از سی سال چه کسانی مسئول این بیکاری و فقر و بدیختی هستند. آدرس عوضی ندهید! ساواک شاه سعی کرد تنوانست. بسیجی ها هم نمی توانند. نمی توانید سال های جنایت و بدبختی را پاک کنید. تفرقه بینداز و حکومت کن تاریخ مصرفش تمام شده. آقا یه کاری دیگری پیدا کن.

پست الکترونیک

نویسنده: دلخون

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 11:4

در دنیایی که حصارش را دیکتاتورها دور ایران کشیده اند و همه ما را تسخیر خود کرده اند ما یادمان می رود که زندانی هستیم و گاهی دچار توهم می شویم که آزادیم و برای دلخوشیمان حرف می زنیم. گاهی یادمان می رود که دیکتاتورها کارشان را خوب بلدند که چگونه از یاد ما ببرند زندانی بودنمان را اسیرانی که زود ذهنشان منحرف می شود و به جای مبارزه برای عزت و شرف از دست رفته شان انرژی خود را صرف مهمل کاری جنگیدن بر سر قومیت می کنند. در دنیایی که همه یکی شده اند و ما هنمز تافته جدا بافته که باید از پشت اکواریوم به انسانهای آزاد نگاه کنیم البته یادتان نرود که با اینکه ما در آکواریوم هستیم باز هم تماشا چی ماییم. یادتان نرود که آنفلونزای خوکی آنقدر مهم نبود که تصادف و سیگار و ایدز و هزار خطر دیگر که جانمان را تهدید می کنند آن تنها برجسته سازی بود برای انحراف ذهن ما از ظلم و تقلب

نویسنده: آرمین

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 13:45

دنیا جون اگه فرهنگ به فروختن دختر به عربای خلیج فارسه که 1000سال کمه 10000سال دیگه هم خرم ابادیا به فرهنگ شما نمیرسن
راستی دنیا الان ایرانی یا دوبی؟؟؟؟؟؟؟؟

نویسنده: nobody

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 22:26

دختر بدي به عرب بهتره حداقل يه پولي گرفتي! از اين بهتر دختر شهرتون بياد بروجرد مجاني به همه سرويس بده:))

نویسنده: لر کش

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 7:31

بابا جان این خرم آبادی ها راست میگن دیگه ...
ما بروجردیها که چیزی از اونها بیشتر نداریم. ما فقط یه فرهنگ از اونها بیشتر داریم. اینم که تو خرم آباد اصلا معنا و مفهومی نداره ...
تو خرم آباد فقط گرز و چماق معنا و مفهوم داره که اونهم لوظیا میسازن و در ورودیها و خروجیهای شهرشون میفروشند ...
اینها (خرم آبادیها) انسانهای اصیلی هستند . دقیقا اصالت چندین قرن پیششون رو حفظ کردند و همونجور وحشی باقی موندن.
البته پیشرفتهایی هم داشتن. اونموقع توی غار زندگی میکردن الان همون غارها رو به شهر آوردن و توی به اصطلاح خونه زندگی میکنن. اخیرا هم که دیگه کلی آپ تو دیت شدن و به جای الاغ سوار وانت که تاکسیشونه میشن. تازه خیلی هم از تویوتای کیریسیدا ! خوششون میاد.
اینا اصلا همشون آبادگرند. الان دختراشون بروجرد رو آباد کرده. این بده ؟
فقط من نمیدونم با اینکه اینهمه شهرشون رو متمدن میدونن چرا وقتی توی تهران میخوان خودشون رو آدم حسابی نشون بدن میگن ما بروجردی هستیم و از بزرگترین آرزوهاشون اینه که بیان و تو بروجرد ساکن بشن.

نویسنده: الف

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 7:35

آرمین جان ...
شما لطف کن یه سر به دانشگاه آزاد بروجرد بیا و در مورد دخترای شهرتون یه پرس و جویی بکن تا متوجه بشی که دخترای شما باغیرتها! اینجا چطوری خرج تحصیلشون رو در میارن.

نویسنده: احمد لطفی

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 13:32

هنوز مملکت آنقدر بی صاحب نشده که هر احمقی به اسم خبر نگار وروز نامه نگار هر غلطی دلش خواست بکند وبه مردم یک شهر توهین کند وکسی کاری به کارش نداشته باشد .حامد احمدی بداند وآگاه باشد اگر در هر کجا من شخصا او را ببینم به حسابش می رسم وپاداش این نفهمیش مرگ است.

نویسنده: بروجردي خرم آبادي

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 13:47

خجالت آور است اين بحث ها!!!!!
بابا يكي از بيرون استان اينا رو بخونه راجع بهتون چي فكر مي كنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نویسنده: رضا

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:24

اگه دستم به اين مردك برسد مثله سگ قطعه قطعش مي‌كنم. مرگ بر ضد بروجــردي‌ها

نویسنده: !

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:44

توصبه میکنم به مغز کوچکتان وکله بزرگتان فشار نیارید.در ضمن برید اون باجگیرونتون رو برید درست کنید که از سربازانه بیچاره باج نگیرن.

نویسنده: !

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:48

ای قصه نویس وبلاگ ننویس ..............(نتونی )

نویسنده: بروجرد نیوز

چهارشنبه 4 آذر1388 ساعت: 0:25

جواب بروجرد نیوز به مقاله سراسر توهین آفتاب (غروب) لرستان

http://www.borujerdnews.ir/article/M0059.htm

وب سایت پست الکترونیک

نویسنده: آرمین

چهارشنبه 4 آذر1388 ساعت: 14:8

به قول یکی از دوستام خروسای بروجردیم میدن چه برسه به زنانو دخترای عزیزشون امروز هرکی میخواد یه حال مجانی کنه از همه استان میان بروجرد چون مردای شیره ای ترسو و بی غیرت داره با زنای سکسی
کاش فقط دختراتونو میدادید به اینو اون نه مادراتونو هم بدید
البنه بروجردی خوبم داریم سو تفاهم نشه
ولی شهرهای معروف به خراب بودن زناشون یکی کرمان یکی فولاد شهر(سوراخ شهر) اصفهان یکی بروجرد

بالا نرفتن عدالت از شیب کوچه های علی آباد

کاش مسوولان در «گِل سفید»، «روسفید» می شدند

کرم رضا تاج مهر

پله های سنگی دِژ شاپورخواست را که بالا می روم، سرشار از احساس اُبُهت می شوم. هر پله که صعود می کنم، بوی تاریخ و تمدن، همراه هوای پاک لرستان، بیشتر از همیشه به ریه هایم نفوذ می کند و انگار تمام تاریخ در ذهن ام تکرار می شود. به بالای قلعه که می رسم، دل ام می خواهد قبل از رفتن به موزه ی مردم شناسی و دیدار دوباره ی تاریخ و فرهنگ و تمدن هزاران ساله نیاکان ام، از همان بالا به چهارگوشه ی شهر زیبای ام- خرم آباد، نگاه کنم تا با دیدن جوش و خروش مردم همیشه صبورش، در کنار خروش رودخانه ای که همه جای شهر هست، تعلق خاطرم به این دیار کهن بیشتر شود. افسوس!

می ترسم وقتی برمی گردم دیگر نشانی از خانه مان نباشد

افسوس! نه دیگر رودخانه ای در بستر خویش، جوش و خروشی دارد و نه مردمان سرزمین ام چونان گذشته، زندگی را به سرمستی هر چه تمام می سرایند. با نگاه به ضلعِ جنوب غربی شهر و خانه هایی که توسری خورده از سر و کول هم بالا رفته اند، تنها و تنها فقر و فلاکت را می بینم که از سر بالایی کوچه های تنگ و باریکِ «گِل سفید» بالا می رود تا بیشتر از همیشه گلوی زندگی را بفشارد. دیگر تا رسیدن خانه های پوشالی و کم دوام به بالای کوه، چیزی نمانده است. کوهی که از دامنه ی دیگرش سنگِ قبرها پله پله بالا می روند تا در نبردی برابر، مرگ و زندگی بر قله ی کوه به هم برسند و دیگر مرزی نباشد. هر وقت گِل سفید را نگاه می کنم، در ذهن ام زلزله ای خانه های سُست و بی بنیان اش را می لرزاند و با همان تکان اول، بناهای پوشالی اش چون گرد و خاکی از سر و کولِ کوه فرو می ریزند. یاد حرف یکی از دوستان ام می افتم که بر قله ی این فقر خانه ای دارند. می گفت: «هر وقت از خانه دور می شوم نگرانم و دلشوره دارم. می ترسم وقتی برمی گردم دیگر نشانی از خانه مان نباشد!» و به راستی که هیچ تضمینی نیست. و دوستی دیگر که می گفت: «کاش گِل سفید، گُل سفید می شد.»

اینجا «علی آباد» است، صدای ما را از فقر می شنوید!

از این منظره که دل ام می گیرد، روی به جانبی دیگر می گردانم؛ آنجا که گِل سفیدی دیگر در سینه ی کوهی دیگر، با درد آرمیده است. همان خانه های توسری خورده؛ همان مردمان دردمند! همان کوچه ها، همان زخم های ناسور. اینجا «علی آباد» است؛ «کوی علی آباد» که همزاد گِل سفید است. تفاوت، تنها در نام محله است. اینجا هم عدالت از شیب کوچه هایش هرگز نتوانسته بالا برود. شاید پشت این کوه، گورستانی نباشد، اما سینه های دردمند مردمانش، گورستان آرزوهای خُردِ و کلان زیادی است. نبردی بین مرگ و زندگی نیست چون انگار زندگی کوتاه آمده و دیرزمانی است پشتِ دست های خالی اش را به زمین ساییده است. رنگِ تلخِ شکست و تسلیم را می شود از در و دیوار غمزده و بی روح علی آباد دید. به نام اش فکر می کنم که تناقضی آشکار در خود دارد؛ علی آباد؛ انگار اشتباهی رُخ داده. نشانی از علی در قلب تک تک ساکنان این کوی مفلوک هست، اما نشانی از آبادی و آبادانی در هیچ کجایش به چشم نمی خورد. و باز تکان های سختی که تصویر خانه های کوی را در ذهن ام به هم می ریزد تا فقر برای همیشه زیر خروارها خاک و سنگ دفن شود و تنها توهمی از گرسنگی و زجر، در خاطره ها باقی بماند...

فقر و دالانهای تودرتوی آجری تاریخ

کاش تسلیم وسوسه ی دیدار شهرم از بالای این قلعه نمی شدم و بی هیچ ذهنیتی خودم را به دالانهای تو در توی آجری اش می سپردم تا اینچنین آشفته حال و بیقرار نمی شدم و چون همیشه تنها با حسی نوستالژی گذشته و حال را در ذهن ام پیوند می دادم؛ کاری که همگان این روزها می کنند. حالا اما به دیدن هر تکه ای از تاریخ این سرزمین، در پستویی از این قلعه، آهی سرد از سینه ام بیرون می جهد و نمِ اشکی که در شیارهای چین و چروک زیر چشمم می جوشد و آنی دیگر چون رودخانه ی شهر می خشکد! وقتی که دل به عزا و عروسیِ ماکت هایی می دهم که در کنار سیاه چادرها یکی شده اند! وقتی که هنر دست های توانایشان را در نقش و نگارِ گلیم و جاجیم و در تراشِ ظریفِ مفرغ به نظاره می نشینم؛ همه جا، گوشه گوشه ی این لابیرنت زیبای آجری...

خانه های سُستی که مقاومتشان به ریشتر نمی رسد

خبرنگاری از یک کارشناس میراث فرهنگی در مورد پروژه ی استحکام قلعه ی فلک الافلاک می پرسد و هزینه هایش. کارشناس می گوید: «برای اولین بار ما ریسک کردیم و طرح یک کمربند مقاومتی را برای قلعه طراحی و اجرا کردیم که به راحتی در صورت زلزله ای هفت -هشت ریشتری مقاومت کرده و فرو نمی ریزد.» می شنوم که هزینه ی این طرح را چند میلیارد تومان اعلام می کند. سرم گیج می رود. همان موقع فکر می کنم که با این پول چند درصد خانه های گِل سفید و علی آباد را می توان آباد کرد؟ فقر را برای همیشه از چند خانواده می توان دور کرد؟

با خودم فکر می کنم اگر زلزله بیاید، ویرانی این خانه های سُست و پوشالی در ریشتر چندم اتفاق می افتد؟! اصلاً به ریشتر خواهد رسید؟! اصلاً اگر زلزله ای به بزرگی آنچه کارشناس میراث فرهنگی می گفت، بیاید، در اطراف این دژِ گیریم سرِ پا مانده و فرو نریخته کسانی وجود خواهند داشت که مثل امروز با دیدن استواری اش سرشار از غرور شوند؟! همین هایی را می گویم که صبح به صبح از پنجره های مُشما پیچِ خانه های گِلی شان به این دژ سلام می کنند! کاش به فکر کمربند مقاومی برای خانه های مردم شهر هم می بودیم.

وقتی کودکی در گِل سفید سر گرسنه به بالین می گذارد

اینکه دیروز چه بوده ایم و چه کرده ایم آنقدرها هم مهم نیست. اهمیت اش شاید تنها در این باشد که از آن عبرت گرفته و تجربه هایش را پاس بداریم و آجری روی این بنای ریشه دارمان(تاریخ) بگذاریم و اگر امروز با افسوس به دیروز می نگریم و به آنچه باید، نرسیده ایم، گذشته نه تنها هیچ افتخاری برایمان نخواهد داشت، بلکه بیشتر باعث سرافکندگی مان می شود. آیا درست است که در سایه ی گذشته ی پُربارِ فرهنگی تاریخی مان به خواب غفلت برویم و به ندای هر آنچه می خواهد بیدارمان کند، پاسخی به شایستگی ندهیم و خودمان را به خواب بزنیم؟! «گذشته» خوب یا بد، تلخ یا شیرین، نام اش با خودش است: گذشته! و دیگر برنمی گردد. و اگر قرار است نیم نگاهی به آن داشته باشیم برای ساختن حال و آینده باید باشد. اصلاً مگر قرار نیست یک جامعه پیوسته رو به جلو حرکت کند و رشد داشته باشد، آنچنان که امروزش از دیروزش بهتر و توسعه یافته تر باشد؟!

دیدن فقر و درد مردمان امروز، حال خوشی برای هیچ کس باقی نمی گذارد که در هزارتوهای تاریخ دنبال جایی باشد برای افتحار؛ برای بالا گرفتن سر و سینه اش! فلان شئی تاریخی بازمانده از پیشینیان مان گیرم که میلیاردها میلیارد ارزش داشته باشد و بالایش خروار خروار پول بدهند! وقتی کودکی در گِل سفید سر گرسنه به بالین می گذارد، چه ارزشی دارد؟! وقتی که سقفی بر سر زنی تنها و کودکان یتیم اش آوار می شود، جایی برای افتخار و سربلندی می ماند؟! بگذارید حرف دل ام را بزنم: اگر این آثار گرانبهای افتخار آمیزمان را به همان خارجی هایی که قدر این چیزها را خیلی خوب و بهتر از ما می فهمند، بفروشیم و خرج فرهنگ و اقتصاد این مردم نجیب و دردمند کنیم، بهتر نیست؟! «صورتکِ طلاییِ» نمایش که از گذشته به میراث مانده، هر کجای جهان که باشد مال ماست، هویت ماست و هیچ کس نمی تواند این مساله را انکار کند. همچنانکه مفرغ ما را جهان می شناسد و ارج می نهد. نکته ی مثبت این فکر این است که همه می دانیم در امر نگهداری از این اشیاء خارجی ها هم امکانات شان از ما بیشتر است و هم برنامه ریزی ها و دقت نظرشان به نحو مطلوبی است. پس نگرانی مان از چیست؟! تازه شاید خیلی ها به واسطه ی دیدار این اشیاء در موزه های بزرگ و معروفی چون«لوور» مشتاق دیدار سرزمین مان شوند و بخواهند آفرینندگانِ زبردست این آثار را از نزدیک ببینند.

هزار پُرسش؛ هزار گِرِهِ کور و درخت تناوری به نام فقر

ممکن است از دید آنهایی که این مطلب را می خوانند، این حرفها غیر منطقی، غیرفرهنگی و حتی ضد فرهنگی باشند و بخصوص وقتی آنها را از چون منی که داعیه ی فرهنگ دارم می خوانند، شاید بیشتر حرص شان بگیرد. اما چه بخواهیم چه نخواهیم واقعیت این است که خیلی وقتها ما آدمها آنچنان اسیرِ تار و پودِ تعاریف و چارچوبها و تعارف و تکلیف های بیخودی می شویم که اصل خیلی چیزها فراموش مان می شود؛ آنچنانکه وقتی به اصل نزدیک می شویم، هراس می کنیم و احساس می کنیم خیلی از مرحله پرت شده ایم و حرف ناصواب می زنیم. اما باید بپذیریم که آنچه از آن با عنوان میراث فرهنگی یاد می کنند متعلق به همه ی مردمان این سرزمین است چون از آبا و اجدادشان به جا مانده؛ پس باید دید نیاز امروز این مردمان چیست؟ از چه ناحیه ای آسیب پذیرند و چطور می توان دست شان را گرفت؟! ممکن است بگویید در جامعه هر چیزی جای خودش را دارد و در جای خودش باید به آن پرداخت و حراج فرهنگ برای اقتصاد و معیشت(معقول یا غیر معقول) راه حل مناسب و نتیجه بخشی نیست. ممکن است بگویید بالا بردن سطح زندگی مردم و توسعه ی جامعه، شاخص ها و راهکارهای خاص خودش را دارد و باید در آن مسیر برنامه ریزی و حرکت کرد و به نتیجه رسید. کاملاً منطقی و درست است؛ اما در جامعه ی ما آیا همه چیز سر جای خودش است؟! اگر هست چرا هنوز ابتدایی ترین نیازهای محرومان جامعه را که همانا نان و مسکن است، نتوانسته ایم برآورده کنیم؟! چرا هنوز بسیار آدمها سر گرسنه به بالین می گذارند؟! چرا خیلی ها سقفی بالای سرشان ندارند؟! چرا هزینه های بهداشتی درمانی چنان سنگین است که هر خانواده ای از عهده شان برنمی آید و بواسطه ی دردهایی که دارند روزی هزارمرتبه آرزوی مرگ می کنند؟! چرا هنوز به حال خیل عظیم کارگران روزمزد این جامعه که بیمه و آتیه ای برای خانواده و زندگی شان ندارند، فکری نشده است؟! و هزاران پرسش دیگر که از حوصله ی این مطلب خارج است و البته خیلی ها به آنها واقف اند.

ماهی بدهیم یا ماهیگیری یاد بدهیم؟!

چرا باید نسل یا نسلهایی قربانی فقر شوند؛ چون برنامه های ما در کوتاه مدت نمی توانند پاسخگو باشند؟! آیا آدمهای این نسلها حق زندگی ندارند؟! حق آرامش و خوشبختی ندارند؟! ممکن است خیلی ها تلاشهای انجام گرفته در این زمینه را یادآور شوند؛ تلاشهایی که در زمینه ی فقر زدایی توسط نهادهای حمایتی انجام می شود. واقعیت این است که که این قبیل برنامه ها مُسکن هایی هستند که تنها ممکن است برای لحظه ای درد را تسکین دهند. عمده ترین ایرادی که می توان به این نهادها گرفت، تشکیلات عریض و طویلی است که به خود گرفته اند و البته هزینه ی فراوانی در پی دارند و شاید توجیهی هم برایشان نباشد؛ چرا که عمده ترین پشتوانه ی این نهادها کمکهای مردمی است و چه خوب بود اگر هم این تشکیلات عظیم پُر هزینه توجیهی برای وجودشان بود، نیروی انسانی شان از همین قشر آسیب پذیر تامین می شد تا با یک تیر می شد دو هدف را نشانه گرفت و به قول قدیمی ها: «به جای ماهی دادن، ماهیگیری به آنان می آموختیم» دوم اینکه با وجود گسترده گی فعالیت این نهادها، سیاست و برنامه هایشان به گونه ای است که فقیر پیوسته وجود دارد و بر اساس آماری که خود این عزیزان در مصاحبه ها و عملکردهایشان اعلام می کنند پیوسته بر شمار متقاضیانِ قرار گرفتن زیر چتر حمایتی این نهادها افزوده می شود و هر ساله عده ی قابل توجهی از این دایره بیرون می مانند و هیچ برنامه ای هم برایشان در نظر گرفته نمی شود. اگر اشتباه نکنم چند سال پیش یکی از مسئولین کمیته امداد حجم کمک های مردمی واریز شده به صندوق ها را یک میلیارد تومان در سال اعلام کرد. همان موقع داشتم فکر می کردم اگر بدون هیچ واسطه ای این مبلغ هر سال در اختیار ایجاد اشتغال و کمک به قشر آسیب پذیر و محروم یک شهر قرار می گرفت، حالا دیگر شاید وضع مان حداقل این نبود! اما باید بپذیریم که خیلی وقت ها درگیر حاشیه ها می شویم و همانطور که پیش از این هم اشاره کردم اصل فراموش مان می شود.

در احادیث دین مان مکرر بر کمک و استمدادِ پوشیده و محرمانه و محترمانه تاکید شده و نمونه ی بارزش هم امیر مومنین علی(ع) است که همین ایام متعلق به اوست. اما آیا ما هم همین شیوه را سرلوحه ی کار خود قرار داده ایم؟ گمان نمی کنم، چون پیوسته سعی در نشان دادن آنچه کرده ایم داریم و اگر به فرض سفره ای برای ایتام پهن کرده ایم، با دوربین های متعددی، از زاویه های مختلف به تصویرش کشیده ایم و رسانه ای اش کرده ایم. اگر جهازی برای دخترانِ دمِ بختِ فقیر تدارک دیده ایم، از محل حرکت تا زمان تحویل، با دوربین به تعقیب اش پرداخته ایم و بارها و بارها نشان اش داده ایم. می دانم! پاسخ مسئولین شاید این باشد که با این کار می خواهند جامعه را به کمک ترغیب کنند. اما خوب است بدانیم به هیچ عنوان شیوه ی مناسبی نیست و شیوه های بسیار پسندیده و مناسب دیگری قطعاً برای این ترغیب وجود دارد. و تازه هیچ فکر کرده ایم که گیریم بذل و بخشش مان گُل کرد و دیگ بخشایش مان جوشید و روزی از همین روزهای رمضان سفره ای گستراندیم و یتیمانی بر آن نشاندیم! آیا برای همیشه گرسنگان سیر می شوند؟! آیا دیگر گرسنه نخواهند شد؟! هیچ فکر کرده ایم بقیه ی روزهای سال را چگونه سر خواهند کرد؟!

سیاست هایی که توازن جامعه را برهم می زنند

مگر اصل سوم قانون اساسی کشور بر «رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه های مادی و معنوی» و همچنین «پی ریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه، مسکن، کار، بهداشت و تعمیم بیمه» تاکید نکرده است؟! پس چرا با گذشت 30 سال از انقلاب اسلامی هنوز اجرای این اصول بر زمین مانده و محقق نشده است؟! به هیچ عنوان قصد ندارم یک دولت یا محدوده ی زمانی خاصی را به عنوان مقصر معرفی کنم یا بر عکس، به نیکی از بُرهه ای یاد کنم. در تمام دولت ها آنچنان که باید و شاید در این زمینه ها کار نشده است. باید بپذیریم که سیاست ها و شیوه هایمان نه تنها در خدمت فقر زدایی نبوده و نیست، بلکه خواسته یا ناخواسته باعث فقرزایی هم شده ایم. در کنار سیستم آموزش عالی، ساختاری به نام دانشگاه آزاد راه می اندازیم و در قبال دریافت وجوه آنچنانی مدرک تحصیلی صادر می کنیم. در واقع برای قشر متمول جامعه شرایطی به وجود می آوریم تا با هزینه کردن پول، تحصیلات شان را تکمیل کنند و از آن طرف هم شرایط را برای حضورشان در ساختار مدیریتی کشور فراهم می کنیم تا فرصتهای زیادی که می توانستند به انصاف در اختیار قشر آسیب پذیر قرار گیرند، سوخت شوند و از بین بروند؛ بدون اینکه بخواهیم به این مسئله فکر کنیم که قشر متمول جامعه و به قول معروف آنها که دست شان به دهانشان می رسد، بدون اشغال پُست ها و مشاغل مختلف هم می توانند به واسطه ی پشتوانه ی پولی ای که دارند آنطور که دل شان می خواهد زندگی شان را بکنند و دغدغه ای هم نداشته باشند.

از این طرف هم اگر بخواهیم منطقی فکر کنیم گمان نمی کنم وقتی شرایط کار و اشتغال حتی برای یک نفر از اعضای خانواده ای از اقشار پایین دست جامعه مهیا باشد، آن خانواده تا حدی که امروز شاهدش هستیم در رنج و مضیقه باشد. به هر حال می تواند با کمی تلاش روی پای خود بایستد و آبرومند زندگی کند. در واقع اگر با یک سری سیاست های فکر نشده توازن جامعه را بر هم نزنیم مشکلات کمتری پیش رو خواهیم داشت.

چرا دیو اعتیاد هر روز بیشتر بال می گستراند؟!

سالهای سال است که نیروی انتظامی با دادن هزینه های بسیار، مشغول مبارزه با قاچاق مواد مخدری است که روز به روز جوانان و نوجوانان این جامعه را بیشتر در تارهای عنکبوتی خودش گرفتار می کند. این اقدامات در خور تقدیرند، اما آیا از شروع این مبارزه ی جدی تا امروز درصدی از ابتلا به مواد مخدر در ایران عزیز کاسته شده است؟! اگر پاسخ مان مثبت باشد مطمئناً خودمان را فریب داده ایم چون با چشمان مان هر روز گسترش این افیون را داریم می بینیم و امروز شاید کمتر خانواده ای باشد که به نوعی از پیامدهای مستقیم یا غیر مستقیم این پدیده مصون باشد. حتماً شما هم از بزرگترها شنیده اید که در سالهای گذشته که تریاک در کشورمان کشت می شده، کمتر کسی به آن اعتیاد پیدا کرده و آنقدر آمار مبتلایان پایین بوده که در جامعه به چشم نمی آمده اند. این نکته قبل از هر چیز بیانگر این واقعیت است که تنها مبارزه ی جدی با ورود و توزیع مواد مخدر در پیشگیری از ابتلا به آن کافی نیست و باید در زمینه های دیگر هم اقدام نمود. امروز همگان دیگر به این درک درست رسیده اند که به هیچ عنوان هیچ درد و مرض و معضلی را به تنهایی نمی توان برطرف نمود. منظورم این است که تمام پدیده های زشت و حتی پسندیده ی موجود در جامعه، به نوعی در ارتباط متقابل با هم هستند و برای کنترل یکی از آنها، ضرورت دارد برای دیگر حیطه های در ارتباط با آن هم برنامه ریزی درستی شود؛ در غیر این صورت تمامی تلاش ها بیهوده اند و شاید آنچنان که باید و شاید راه به جایی نخواهند برد.

چرا پای هیچ رییس جمهوری به علی آباد و گِل سفید نرسیده است؟!

وقتی به ساختار برنامه های رسانه ی فراگیر و بزرگی چون صدا و سیما می نگریم، متوجه می شویم که از ابتدا مبنای ساخت فیلمها و سریالهای تولیدی بر این محور است که: پول و ثروت عنصر نامطلوبی برای زندگی است و خوشبختی نمی آورد. در بیشتر قریب به اتفاق این برنامه ها این پیام اخلاقی محوریت دارد که: خانواده های پولدار بحران های زیادی را از سر می گذرانند و در مقابل خانواده های فقیر، با تمام دست تنگی ها و دلتنگی هایشان، همیشه خوشبخت و سعادتمند هستند. آیا این رویکرد، رویکر مناسبی است؟! آیا پاک کردن صورت مسئله محسوب نمی شود؟! هر زمان هم که فرصتی پیش آمده تا به واکاوی مسائلی اینچنینی بپردازیم، با هزار و یک دلیل و بهانه، آنرا به زمان دیگری موکول کرده ایم و با حساس دانستن شرایط جامعه، بر آن سرپوش گذاشته ایم مبادا دشمنان مان شاد شوند یا از آن سوء استفاده کنند! آیا وقت اش نرسیده بی آنکه پای انواع دشمنِ فرضی و غیر فرضی را به میان بِکشیم، برای خودمان کار کنیم و در پی حل مشکلات عدیده مان باشیم؟!

چرا تاکنون مسئولان استان دست هیچ رئیس جمهوری را نگرفته و علی آباد و گِل سفید را به آنها نشان دهند؟! چرا تاکنون صدا و سیمای لرستان یک گزارش تاثیرگذار از خانواده های بی نوایی که بر این دو دامنه زندگی می کنند تهیه نکرده و مانند استانهای دیگر برای پخش به مرکز ارسال نکرده است؟! چرا هیچ کدام از نمایندگان ادوار گذشته ای که با رای این مردم به مجلس رسیدند، پس از اتمام دوره ی سرگرم شدن شان در مجلس به استان بازنگشته اند؟!

شاید حالا حرف این است که شبکه ی افلاک ماهواره ای شده و ممکن است تصاویری که از فقر و بیچارگی این مردمان به روی آنتن صدا و سیمای مرکز لرستان می رود، به عنوان خوراکِ تبلیغاتی برای بیگانگان و معاندان مورد سوء استفاده قرار گیرد و با آن به ما ضربه بزنند. حرفی نیست، فقط این پرسش بی پاسخ می ماند که: واقعیت چه می شود؟! بالاخره چه زمانی باید بصورت منطقی و با برنامه به این دردها پرداخت؟! کاش می شد این دلایل سیاسی را به یک کودک گرسنه هالی کرد تا بیهوده بعد از مَک زدنِ بی فایده ی پستانِ مادرش، گریه سر ندهد!

چه زمانی حساسیت ها به پایان می رسند؟!

نمی دانم! شاید حالا هم شرایط از همیشه حساس تر باشد و من نباید این مسایل را مطرح می کردم. بگذارید به حساب ظرفیت پایین نگارنده و حساسیت بیش از اندازه اش که هر گاه بر او غلبه می کند، قلم را بی اختیار در دستش می چرخاند و نمی گذارد چون دیگران ببیند و بگذرد و دم برنیاورد...

آری! شاید بهتر باشد دل به آمار و ارقام واقعی و غیر واقعی خوش کنیم و به خوشبختی تظاهر کنیم؛ به "امید به زندگی" که پیکان اش همین طور رو به بالاست! تظاهر کنیم که همه چیز خوب است و بهتر هم می شود! فقط مشکل اینجاست که وقتی لیوان خالی است، چگونه می توان به نیمه ی پُرِ آن نگاه کرد؟!

کاشی راهی بود که همه مان می توانستیم خودمان را تبرئه کنیم و گناه این همه کم کاری دامن مان را آلوده نمی کرد!

کاش...

دستور توقیف «آفتاب لرستان» صادر شد

رازانی دادستان عمومی خرم آباد با استناد به تبصره ذیل ماده 12 قانون مطبوعات و نامه های مراکز امنیتی و شورای تأمین استان، با ارسال نامه ای خطاب به مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان خواستار توقیف هفته نامه «آفتاب لرستان» شد.

حامد احمدی مدیرمسوول آفتاب لرستان با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد گفت: وقتی که مساله را از طریق مسئولین امنیتی و شورای تأمین استان پیگیر شدم این عزیزان ارسال نامه در ارتباط با برخورد با هفته نامه آفتاب لرستان را تکذیب کردند و اعلام داشتند مساله فقط در حد یک تذکر به هفته نامه آفتاب لرستان برای جلوگیری از پردازش هرگونه مطلب که رنگ و بوی تحریک احساسات قومیت ها را داشته باشند بوده است.

وی افزود: تعطیلی مطبوعات طبق قانون مطبوعات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است و دادگاه پس از بررسی پرونده می تواند آن را در دادگاه صالحه با حضور هیأت محترم منصفه مطرح و صدور حکم نماید. که این حکم در صورتی که مبتنی بر تعطیلی نشریه تنظیم شده باشد باید به هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات ارسال و پس از آن در صورت صلاحدید هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات تعطیلی موقت نشریه صادر و مساله در این هیأت طرح و تصمیم گیری نهایی بعمل آید.

احمدی با بیان این مساله که طبق تمام مواد و فصل های قانون مطبوعات تعطیلی نشریات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است گفت: تا قبل از مواد الحاقی 30فروردین 79 دادگستری ها نقش زیادی در تعطیلی مطبوعات داشتند اما با اصلاح برخی از مواد قانون مطبوعات فقط در یک جای این قانون به دادگستری ها اجازه توقیف داد شده است.

وی به تبصره 2 ماده 5 قانون مطبوعات اشاره کرد و گفت: فقط در یک مورد آن هم در صورتی که نشریه مصوبات شورای عالی امنیت ملی را نادیده بگیرد امکان صدور تعطیلی موقت نشریه توسط دادگاه آن هم تا دو ماه به شرط رسیدگی به پروند بصورت خارج از نوبت داده می شود که شکر خدا شورای عالی امنیت ملی ایران هم خطاب به هفته نامه آفتاب لرستان هیچگونه مصوبه ای نداشته است.

مدیرمسئول آفتاب لرستان در ادامه با اشاره به اینکه طبق قانون دادستان بخاطر دفاع از حقوق مردم حتی می تواند به چاله های خیابان هم گیر قانونی بدهد گفت: مساله قانون مطبوعات به خاطر حساسیت جایگاه رسانه های نوشتاری از شئون و منزلت خاصی برخوردار است که متأسفانه دادگستری لرستان برخلاف دیگر مراکز قضایی در نحوه احضار مدیرمسئولان مطبوعاتی همانند یک مجرم و متهم سابقه دار برخورد می کند که این مساله برخلاف اصول مطبوعاتی است واین مهم نیز به ضعف مطبوعات در لرستان و نداشتن تجربه کافی در برخورد با آنها در دادگستری برمی گردد.

وی با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد آن را مطابق همان ماده قانونی مورد اشاره ایشان فاقد مبنای حقوقی دانست و گفت: در تبصره ذیل ماده 12 که در تاریخ 30 فروردین 1379 بعنوان تبصره الحاقی به همین ماده در قانون مطبوعات اضافه شده آمده است: درمورد تخلفات موضوع ماده 6 به جزء بند (3)و (4) و بند (ب)، (ج) و (د) ماده 7 هیأت نظارت می تواند نشریه را توقیف نماید و در صورت توقیف موظف است ظرف یک هفته پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه ارسال نماید.. احمدی با اشاره به بندهای که بر اساس آن نشریه مجرم شناخته می شود و باید توقیف شود گفت: نشرمطالب الحادی و مخالف با موازین اسلامی، اشاعه فحشاء و منکرات...، تحریص و تشویق افراد و گروهها به ارتکاب اعمالی علیه امنیت ملی...، فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورالعمل های نظامی محرمانه... ، اهانت به دین مبین اسلام...، افترا به مقامات نهادها و ارگانها و هر یک از افراد کشوری...، سرقت ادبی...، استفاده ابزاری از افراد...، پخش شایعات...، انتشار مطالب علیه اصول قانون اساسی عامل تعطیلی مطبوعات خواهند بود و البته هیچکدام از این بنده ها توسط هفته نامه آفتاب لرستان صورت نگرفته اند . وی با اشاره به بند (4) ماده 6 که مورد نظر دادستان خرم آباد بعنوان اشاره قانونی برای توقیف عنوان شده است گفت: در تبصره ذیل ماده 12 عنوان شده به جزء بند 3 و 4 دیگر بندهای این ماده شرط تعطیلی عنوان شده است و از این رو استناد جناب دادستان به به تبصره ای بوده است که طبق قانون مطبوعات شرط تعطیلی نیست.

وی در ارتباط با درج تصویر علاءالدین بروجردی به جای جمونگ در این رسانه گفت: متأسفانه رییس کمیسیون امنیت ملی بارها و بارها در برابر توهین ها و هتاکی ها و جدایی طلبی های تعدادی تفرقه افکن که غیر بروجردی ها را اغیار و اشرار می دانستند سکوت میکردند و این مساله مورد اعتراض مردم استان بود از این رو تلاش شد تا دیدگاه مردم نسبت به سکوت های پیاپی ایشان در قالب طنز نمایش داده شود و به صراحت خطاب به ایشان گفته شود که سکوت ایشان از دید مردم دیگر مناطق استان نشانه همراهی با آنهاست که خوشبختانه بعد از این حرکت مطبوعاتی توسط آفتاب لرستان، آقای بروجردی سکوت را شکست و تفرقه افکنی را محکوم کردند که بنده نیز بخاطر این موضعگیری مطلوب اما دیرهنگام به نمایندگی از مردم استان لرستان از ایشان تشکر می کنم.

توقیفی نادر و غیر قانونی در سی سال اخیر: - 10 نظر

نویسنده: امیر حسین

جمعه 29 آبان1388 ساعت: 18:31

سلام
شما لینک شدید لطفا من را هم لینک کنید
راستی از اقدس خانم چه خبر

زنده باد خرم اباد پایتخت استان لرستان و حامیان او

وب سایت پست الکترونیک

نویسنده: حجتی

شنبه 30 آبان1388 ساعت: 13:16

این خرمآبادیا دچار توحم میشن اون گرز کده رو کسی شهر نمیدونه چه برسه پایتخت حتما شاهشم فرماندار لیوندانگه

نویسنده: nobody

شنبه 30 آبان1388 ساعت: 23:41

ايول حجتي! آره توهم زدن من نميودنم اگه پايتخته چرا دختراتون عيد نوروز و تاسوعا عاشورا هم ميمونن بروجرد نميرن خانواده هاشونو ببينن:)) چرا درس دانشجوهاش تموم ميشه ديگه نميرن پايتخت؟؟؟؟؟لوس تر و بي مزه تر از خرم آبادي جماعت نديدم

نویسنده: یه خبرنگار

یکشنبه 1 آذر1388 ساعت: 14:51

سلام بروجردی وارم را پذیرا باشید
واقعا خنده داره!!!!!!!!!!
باید به خودتون بخندین!!!!!!!!!
!!!!!!!!! !!!!!!!!!
واقعا که لرین

از لر جماعت چنین انتظاری میره!!

براتون متاسفم زیاد!!
!! !!
خرم آباد اگه شهر درست و حسابی بود دیگه بروجردی ها چه غمی داشتن؟؟؟؟؟؟؟؟
هان؟
به خودتون بخندین!!!!!
!!
که خیلی خنده دارین!!

شما به بروجردیها حسودی می کنین
معلومه
به خدا معلومه اینو همه ایرانیا می گن اونام شماهارو شناختن
یه فکری به حال طرز فکر کردنتون کنین!!!
آخه بروجردیا از همه لحاظ به شما سرن
!! !!

پست الکترونیک

نویسنده: خرم آبادی

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 2:24

آقای عزیز
از توقیف این نشریه و هر نشریه ای دیگر متاسفم. همه باید حرف بزنند. اما بهتر است روزاسم این روزنامه را بگذارید سیاهی لرستان!
پسر امام جمعه بروجرد و عده ای مفت خور از آنسو و از این طرف هم چند بچه بسیجی خوش سابقه در "ارشاد" در این هیاهو فریادها یگانگی می خواهند با جنگ زرگری مردم را به جان هم بیندارند!
آفتاب پرستان رنگ عوض کن لرستان! بعد از پاک کردن تاریخ از حضور قهرمانی جوانان لرستانی از هر شهری که بوده اند فکر می کنند مردم یادشان رفته که هوشنگ اعظمی و همایون کتیرایی و علی شکوهی و هبت معینی و هزاران دیگر قهرمانان این دیار متعلق به همه ما هستند.
چه کسی مسئول سیاه روزی مردم است؟ اگر واقعا روزنامه نگاری بنویس بعد از سی سال چه کسانی مسئول این بیکاری و فقر و بدیختی هستند. آدرس عوضی ندهید! ساواک شاه سعی کرد تنوانست. بسیجی ها هم نمی توانند. نمی توانید سال های جنایت و بدبختی را پاک کنید. تفرقه بینداز و حکومت کن تاریخ مصرفش تمام شده. آقا یه کاری دیگری پیدا کن.

پست الکترونیک

نویسنده: امیر حسین

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 17:58

99% دختران بروجردی هرز هستند

پست الکترونیک

نویسنده: سپندارمذ

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 21:10

می دونی اگه نتونی این حرفتو ثابت کنی چه مجازات اخروی داره؟

نویسنده: nobody

دوشنبه 2 آذر1388 ساعت: 22:29

وقتي طرز فكر يك شهروند خرم آبادي اين باشه كه بگه 99% دختراي بروجرد هرز هستن از روزنامه ي شهرشونم انتظار ميره كه همچين چيزايي بنويسه كه باعث بيشتر شدن اختلافات بشه!

نویسنده: رضا

سه شنبه 3 آذر1388 ساعت: 14:3

من به سهم خودم به دختراي خرم‌آبادي زيبا و جسور احترام مي‌زارم و دوسشون دارم خيلي خيلي. و از حالا به بعدم مي‌خوام رابطمو باهاشون حفظ كنم... چون مي‌خوام تخم بروجردي بكارم

نویسنده: بروجرد نیوز

چهارشنبه 4 آذر1388 ساعت: 0:30

جواب بروجرد نیوز به مقاله سراسر توهین آفتاب (غروب) لرستان

http://www.borujerdnews.ir/article/M0059.htm

در پي درج كاريكاتور بروجردي، آفتاب لرستان توقيف شد

19/11/2009 دیدگاه‌تان را بنویسید: Go to comments

حامد احمدی مدیرمسوول آفتاب لرستان در ارتباط با درج تصویر علاءالدین بروجردی به جای جمونگ گفت: متأسفانه رییس کمیسیون امنیت ملی بارها و بارها در برابر توهین ها و هتاکی ها و جدایی طلبی های تعدادی تفرقه افکن که غیر بروجردی ها را اغیار و اشرار می دانستند سکوت میکردند. وي با انتقاد از صدور حکم توقيف آفتاب لرستان گفت: مسئولین امنیتی و شورای تأمین استان اعلام داشتند مساله فقط در حد یک تذکر برای جلوگیری از پردازش مطالب محرك احساسات قومیت ها بوده است.

—————————- متن كامل—————————

رازانی دادستان عمومی خرم آباد با استناد به تبصره ذیل ماده 12 قانون مطبوعات و نامه های مراکز امنیتی و شورای تأمین استان، با ارسال نامه ای خطاب به مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان خواستار توقیف هفته نامه «آفتاب لرستان» شد.

حامد احمدی مدیرمسوول آفتاب لرستان با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد گفت: وقتی که مساله را از طریق مسئولین امنیتی و شورای تأمین استان پیگیر شدم این عزیزان ارسال نامه در ارتباط با برخورد با هفته نامه آفتاب لرستان را تکذیب کردند و اعلام داشتند مساله فقط در حد یک تذکر به هفته نامه آفتاب لرستان برای جلوگیری از پردازش هرگونه مطلب که رنگ و بوی تحریک احساسات قومیت ها را داشته باشند بوده است.

وی افزود: تعطیلی مطبوعات طبق قانون مطبوعات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است و دادگاه پس از بررسی پرونده می تواند آن را در دادگاه صالحه با حضور هیأت محترم منصفه مطرح و صدور حکم نماید. که این حکم در صورتی که مبتنی بر تعطیلی نشریه تنظیم شده باشد باید به هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات ارسال و پس از آن در صورت صلاحدید هیأت مرکزی نظارت بر مطبوعات تعطیلی موقت نشریه صادر و مساله در این هیأت طرح و تصمیم گیری نهایی بعمل آید.

احمدی با بیان این مساله که طبق تمام مواد و فصل های قانون مطبوعات تعطیلی نشریات از وظایف هیأت نظارت بر مطبوعات است گفت: تا قبل از مواد الحاقی 30فروردین 79 دادگستری ها نقش زیادی در تعطیلی مطبوعات داشتند اما با اصلاح برخی از مواد قانون مطبوعات فقط در یک جای این قانون به دادگستری ها اجازه توقیف داد شده است.

وی به تبصره 2 ماده 5 قانون مطبوعات اشاره کرد و گفت: فقط در یک مورد آن هم در صورتی که نشریه مصوبات شورای عالی امنیت ملی را نادیده بگیرد امکان صدور تعطیلی موقت نشریه توسط دادگاه آن هم تا دو ماه به شرط رسیدگی به پروند بصورت خارج از نوبت داده می شود که شکر خدا شورای عالی امنیت ملی ایران هم خطاب به هفته نامه آفتاب لرستان هیچگونه مصوبه ای نداشته است.

مدیرمسئول آفتاب لرستان در ادامه با اشاره به اینکه طبق قانون دادستان بخاطر دفاع از حقوق مردم حتی می تواند به چاله های خیابان هم گیر قانونی بدهد گفت: مساله قانون مطبوعات به خاطر حساسیت جایگاه رسانه های نوشتاری از شئون و منزلت خاصی برخوردار است که متأسفانه دادگستری لرستان برخلاف دیگر مراکز قضایی در نحوه احضار مدیرمسئولان مطبوعاتی همانند یک مجرم و متهم سابقه دار برخورد می کند که این مساله برخلاف اصول مطبوعاتی است واین مهم نیز به ضعف مطبوعات در لرستان و نداشتن تجربه کافی در برخورد با آنها در دادگستری برمی گردد.

وی با انتقاد از صدور این حکم توسط دادستان عمومی خرم آباد آن را مطابق همان ماده قانونی مورد اشاره ایشان فاقد مبنای حقوقی دانست و گفت: در تبصره ذیل ماده 12 که در تاریخ 30 فروردین 1379 بعنوان تبصره الحاقی به همین ماده در قانون مطبوعات اضافه شده آمده است: درمورد تخلفات موضوع ماده 6 به جزء بند (3)و (4) و بند (ب)، (ج) و (د) ماده 7 هیأت نظارت می تواند نشریه را توقیف نماید و در صورت توقیف موظف است ظرف یک هفته پرونده را جهت رسیدگی به دادگاه ارسال نماید.. احمدی با اشاره به بندهای که بر اساس آن نشریه مجرم شناخته می شود و باید توقیف شود گفت: نشرمطالب الحادی و مخالف با موازین اسلامی، اشاعه فحشاء و منکرات…، تحریص و تشویق افراد و گروهها به ارتکاب اعمالی علیه امنیت ملی…، فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورالعمل های نظامی محرمانه… ، اهانت به دین مبین اسلام…، افترا به مقامات نهادها و ارگانها و هر یک از افراد کشوری…، سرقت ادبی…، استفاده ابزاری از افراد…، پخش شایعات…، انتشار مطالب علیه اصول قانون اساسی عامل تعطیلی مطبوعات خواهند بود و البته هیچکدام از این بنده ها توسط هفته نامه آفتاب لرستان صورت نگرفته اند . وی با اشاره به بند (4) ماده 6 که مورد نظر دادستان خرم آباد بعنوان اشاره قانونی برای توقیف عنوان شده است گفت: در تبصره ذیل ماده 12 عنوان شده به جزء بند 3 و 4 دیگر بندهای این ماده شرط تعطیلی عنوان شده است و از این رو استناد جناب دادستان به به تبصره ای بوده است که طبق قانون مطبوعات شرط تعطیلی نیست.

وی در ارتباط با درج تصویر علاءالدین بروجردی به جای جمونگ در این رسانه گفت: متأسفانه رییس کمیسیون امنیت ملی بارها و بارها در برابر توهین ها و هتاکی ها و جدایی طلبی های تعدادی تفرقه افکن که غیر بروجردی ها را اغیار و اشرار می دانستند سکوت میکردند و این مساله مورد اعتراض مردم استان بود از این رو تلاش شد تا دیدگاه مردم نسبت به سکوت های پیاپی ایشان در قالب طنز نمایش داده شود و به صراحت خطاب به ایشان گفته شود که سکوت ایشان از دید مردم دیگر مناطق استان نشانه همراهی با آنهاست که خوشبختانه بعد از این حرکت مطبوعاتی توسط آفتاب لرستان، آقای بروجردی سکوت را شکست و تفرقه افکنی را محکوم کردند که بنده نیز بخاطر این موضعگیری مطلوب اما دیرهنگام به نمایندگی از مردم استان لرستان از ایشان تشکر می کنم.

http://lornews.wordpress.com/2009/11/19/در-پي-درج-كاريكاتور-بروجردي،-آفتاب-لرس/