Thursday 27 December 2007

آيت الله العظما بهجت، مرجعی صاحب نفس

طلسم جامع الجهات علی دایی



خبرگزاري انتخاب ششم دی ماه ۱۳۸۶ علی دایی در طول مسابقه تيمهای سایپا و سپاهان در حالی که تسبیحی در دست گرفته بود تا پایان بازی مشغول گفتن ذکر و صلوات بود .

آقای علی دائی دو هفته قبل به همراه تعدادی از مسئولان باشگاه سایپای تهران در دفتر آیت الله العظمی بهجت حضور یافته و از نزدیک با آیت الله بهجت دیدار و پاره ای از مشکلات خود و باشگاه سایپا را با ایشان در میان گذاشته بود. وی قبل از دیدار با آیت الله العظمی بهجت ، به یکی از مسئولین دفتر معظم له گفته بود که مدتی قبل شخصی با دادن نشانه هایی گفته که باشگاه فوتبال سایپا طلسم شده و طی این مدت کلیه نشانه هایی که شخص مورد نظر گفته بود درست بوده و همگی به وقوع پیوسته است و جهت بطلان این طلسم و رفع مشکلات به خدمت آیت الله بهجت رسیده است.
بر پایه این گزارش در این دیدار آیت الله العظمی بهجت نیز دستورات و توصیه هایی را به ایشان فرموده و برای ایشان و رفع مشکلاتشان دعای خیر کرده بودند و به ايشان حرز "باطل السحر" حضرت سليمان را داده بودند که به گردن خودش و تمامی اعضای تيم سايپا آويزان کند و نيز دستورات عملی از قبيل نذر و دعای جامع الجهات داده بودند. گفته ميشود اعضای تيم بجای تمرينهای هميشگی و بدنسازی به تسبيح چرخاندن و صلوات فرستادن و فوت کردن و قل اعوذ خواندن مشغول بودند. البته اين کارها بی اثر هم نبوده و به گزارش خبرنگار خبرگزاری انتخاب از کرج ، علی دایی دیروز با عمل به توصیه های ایشان توانست دومین پیروزی سایپا را رقم بزند.
گفته ميشود که قبلا هم علی دائی توسط شخصی به اسم "رضا وازلين" برای گرفتن طلسم پيروزی نزد شخص ديگری برده شده بود. ولی اجرای دستورهای آن پيرمرد ظاهراً اثر معکوس ميکرد و هميشه باعث پيروزی تيمهای حريفان ميشد.

يک سخنرانی موفق در ایران اسلامی

حاج آقا دکترمحمود احمدی نژاد برای سخنرانی نيامد

به نظرم کاغذ را سر و ته به دست من داده اند
شنوندگان هم مجلس سخنرانی را ترک کردند
بيرون جلسه چند جناح از دانشجوها به پذيرایی اقتدارگرانه از بسيجی ها پرداختند
ششمين جشنواره دانشجويان بسيجي در دانشگاه تربيت مدرس با چند اتفاق غيرمنتظره شکل جالبي به خود گرفت
از يک سو مهمترين سخنران آن يعني «محمود احمدي نژاد» از حضور در دانشگاه خودداري کرد و هيچ توضيحي هم درباره عدم حضور او داده نشد
از سوي ديگر زماني که نوبت به سخنراني عبدالله جاسبي رئيس دانشگاه آزاد اسلامي رسيد، تمام مقامات دولتي حاضر در سالن به همراه 50 دانشجوي بسيجي محل را ترک کردند.
در آخرين تحول هم مناظره کلامي شديدي بين دانشجويان بسيجي باقي مانده در سالن با جاسبي درگرفت.
اما اولين اتفاق زماني رخ داد که به جاي احمدي نژاد يکي از معاونان او و رئيس بنياد ملي خبرگان سلام دولت را به دانشجويان بسيجي رساند.
اين درحالي بود که نه تنها خبر حضور رئيس جمهور توسط خبرگزاري هاي مختلف کشور انتشار يافته بود بلکه پلاکاردهاي بزرگي در خير مقدم گويي به او تحت عنوان «مقدم حاج محمود احمدي نژاد را به دانشگاه تربيت مدرس گرامي مي داريم» نصب شده بود. اما احمدي نژاد نيامد و پلاکاردها هم به ناچار جمع آوري شد
بنا به گزارش "نوانديش" چهارشنبه - ۵ دي ۱۳۸۶ شنيده شده روز دوشنبه فردي به نام «ع ق»، به همراه ٢ دختر و دامادهاي خود به ساختمان رياست‌جمهوري در خيابان پاستور مراجعه كرده و ضمن درخواست براي ديدار با رئيس‌جمهوري، اظهار داشته است: من امام زمان هستم! و آمده‌ام احمدي نژاد را ببينم
به نظر ميرسد ملاقات با اين شخص مانع اصلی دکترحاج محمود احمدی نژاد از شرکت در سخنرانی در دانشگاه بنا به قرار قبلی بوده است!خبرگزاریها هنوز از چگونگی مذاکرات و نتيج آن ميان رئیس جمهور و شخصی که خود را امام زمان ميخواند خبری منتشر نکرده اند
به دنبال اين که خبرگزاری ها اعلام کردند که مردی در تهران به ديدار احمدی نژاد رفت و ضمن تبريک سفر حج به او, خود را امام زمان خوانده که ظهور کرده است، شيعه نيوز اظهارات وی را ادعایی نابجا خواند و در مطلبی يادآور شد که امام زمان بدون حضرت مسيح ظهور نميکند و اگر او واقعاً حضرت مهدی است بايد با حضرت مسيح دوتائی به درخانه رئيس جمهور ميرفتند. در اين زمينه مقاله ای هم منتشر کرده که به شرح زيرا ست:

مسیح خوبان مؤذن موعود آخرالزمان- منبع خبر: شیعه نیوز

حضرت مسیح (ع) در آخرالزمان در بیت المقدس از آسمان به زیر می آید و پس از گفتن اذان در نماز به حضرت بقیة الله اقتدا می کند. درباره چگونگی ظهور حضرت قائم(عج) در دوران آخرالزمان احادیث بسیاری از پیامبر اسلام (ص) و ائمه معصومین(ع) نقل شده است. از جمله این روایات سخنان حضرت امام علی (ع) درباره تشریف فرمایی حضرت عیسی بن مریم (ع) در روز جمعه که از جمله روزهای اول ظهور حضرت مهدی(عج) است، می باشد. حضرت می فرمایند: مهدی ما به جانب بیت المقدس برمی گردد و چند روزی در آنجا با مردم نماز می خواند تا روز جمعه می رسد و مردم آماده نماز هستند که ناگهان حضرت عیسی بن مریم در همین ساعت از آسمان به زیر می آید، در حالتی که دو لباس قرمز به تن دارد و قطرات عرق از سر و صورتش مانند قطرات روغن می ریزد. (1) مردی زیبا و خوش اندام است که شبیه ترین مردم به حضرت خلیل الرحمن(ع) است پیش می آید و با حضرت بقیة الله مصاحفه می کند و بشارت به فتح و پیروزی می دهد. در این موقع حضرت مهدی علیه السّلام تعارف می فرماید به حضرت عیسی که جلو بایستید و با مردم نماز بخوانید. حضرت عیسی می فرماید: ای فرزند رسول خدا! بل الصلوة لک. کنایه از اینکه پیشوایی دیگر مخصوص به شماست. در این موقع حضرت عیسی اذان می گوید و حضرت بقیة الله ارواحنا له الفداء جلو می ایستد و جناب عیسی علیه السّلام به آن حضرت اقتدا می کند اللهم عجل فرجه .(2)
پی نوشت: 1- روزگارهایی ، ص 554. 2- نشانه های ظهور، محمد خادمی شیرازی

Wednesday 26 December 2007

سلطان شکر خاورميانه و حومه فرمود

مداحان بازوان ايران و اسلامند

آیت الله مکارم شیرازی، سلطان شکر خاورميانه و حومه و استاد اعظم در قم با اشاره به در پیش بودن انتخابات مجلس هشتم و با تأکید بر اهمیت حضور هیئت‌های مذهبی در انتخابات و دیگر صحنه‌ های سیاسی کشور اظهار داشت

هیئت‌های مذهبی باید خود را از جناح‌های سیاسی دور نگهدارند
استاد حوزه علمیه قم با اشاره به فرا رسیدن دهه محرم بیان داشت:
هیئت‌های مذهبی باید در برگزاری مراسم‌ های عزاداری با برنامه ریزی عمل کنند. هیئتهای مذهبی نباید به سکوی پرش جناحها تبدیل شوند. .

آیت الله مکارم شیرازی با بیان این که مداحان بازوان پر توان اسلام و انقلاب هستند، یادآور شد

در مجالس عزاداری اهل بیت(ع) مداحان باید از اشعاری با محتوا و آهنگ‌های متناسب استفاده کنند. نباید بگذاریم برخی افراد نادان تحت پوشش هیئت‌های مذهبی به مقاصد سوء خود دست یابند و سازمان تبلیغات اسلامی باید مراقب
این مسئله باشد برگزار کنندگان مراسم ‌های مذهبی باید بر عملکرد مداحان نظارت داشته باشند
آمار خبرگزاری مهر از فعاليت فرقه های شبه عرفانی در ايران حاکی است که این روزها فعالیت های خود را توسعه داده اند، برنامه های خود را از طریق 3 حوزه "نشر" با انتشار 5000 عنوان کتاب به زبان فارسی و با تیراژ 10 هزار نسخه با چاپ مکرر، "سایت های اینترنتی" با راه اندازی حدود5000 سایت فارسی زبان و "برگزاری محافل" با برپایی 600 جلسه هفتگی برای نوجوانان و جوانان پیگیری می کنند.

بس فتنه ها که دامن آخرزمان گرفت ...


دجالان آخرزمان در صفوف ارتش حسين اژدهای کيهانی

گفت "عجب نامردمانند اين قوم که سنگها بسته و سگها گشاده اند" ...؛ گلستان سعدی
مقدمه
اخيراً در وبلاگهای زنجيره ای ضدصوفی که يادآور فرهنگ "دجالانه" آخرزمانی است دوباره بروبچه های "حسين اژدها" يک نامه جديد خطاب به مقام رهبری و سران سه قوه و وزير اطلاعات و دادستانی نوشته اند و هرصفتی را که فقط لايق خودشان است به عنوان اتهام به درويشها بسته اند و دست آخر هم پيش از آن که امضای دروغی "جمعی از طلاب حوزه علميه قم" را زير اين متن بچسبانند، به عنوان امت هميشه درصحنه اسلامی آمادگی خود را برای "هرنوع همکاری" مثل شروع به قتلهای زنجيره ای بيان داشته اند.
البته درويشها هم نامه های متعددی به مقام رهبری و سران مملکت نوشته و فرستاده اند که تظلم خواهی کنند. بحث درويشها در آن است که به مقامات دلسوز مملکتی يادآوری کنند که حکايت "حسين اژدها" و دراويش بيدفاع همان حکايت "بستن سنگ" و "گشادن سگ هار" در سرمای زمستان است
اما ... به "بر و بچه های کيهان" و "نوچه های فکری "حسين شريعتمداری ملقب به حسين اژدها" و "هم منقلی های او و "مسيح مهاجر" کذائی در روزنامه "جمهوری اسلامی" يادآوری ميکنيم که امروز در هرگوشه دنيا اگر به هرصورتی اتفاقی بيفتد که پای يک درويش درآن باشد همهء مردم چيزفهم مسئوليت آن حادثه را به گردن شما می اندازند. يعنی شما حکم چوپان دروغگویی را پيدا کرده ايد که ديگر هيچ کسی در دنيا قبول نميکند که از دهان شما حرف راست هم شايد بتواند خارج شود
اگر فردا زلزله ای بشود و هزاران نفرخانه خراب بشوند، و درعين حال يک مختصر گردوغباری هم روی روش و شانه يک درويشی بنشيند، همه ميگويند شما مسبب زلزله بوده ايد
اگر سيلی بيايد و آب هزارخانه را بگيرد و آن وسط تصادفاً خانه دوتا درويش هم نم بردارد همه ميگويند شما مسبب سيل بوده ايد
اگر يک شهابسنگ از آسمان به زمين بيفتد و صدای مهيب آن پرده گوش هزار نفر را پاره کند و يک درويش هم گوشش معيوب شود همه ميگويند شما مسبب اين حادثه بوده ايد
اگر دوقطار از ريل خارج شوند و با هم برخورد کنند و چندصدنفر مقتول و مصدوم و مجروح شوند و تصادفاً دو تا درويش هم در ميان مسافران خون دماغ شوندهمه ميگويند اين سانحه به دست عوامل خرابکار شما صورت گرفته است
پس بازهم به نوچه های بيفکر حسين اژدها و مسيح مهاجر هيولا توصيه ميکنيم که از ياد نبريد که امروزه در سراسر دنيا کلی سروصدا براه انداخته ايد و اسم از خودتان در کرده ايد. همه کس شما را به اسم صوفی ستيز، آنتی صوفی، ضددرويش و ... ميشناسد.
حالا بازهم هرچقدر ميخواهيد نامه پراکنی کنيد و از اسم دروغی "جمعی از طلاب حوزه علميه قم" زير نامه هايتان استفاده کنيد. کسی گول نميخورد، شما هم زحمت کشيده خودتان را گول نزنيد
حالا اين که گفتم شماها همه بروبچه ها نوچه ها و هم منقلی های مغزباخته حسين اژدها هستيد، بيدليل نيست. اين مقاله خيلی دقيق را که در سايت راديو زمانه به قلم علی اصغررمضانپور نوشته شده خودتان بخوانيد و نتيجه گيری کنيد

حالیا نیمه‌ی پیدا و متهمان کیهان‌ساخته
علی اصغر رمضانپور/ تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۳۸۶/ سايت راديو زمانه


این از بداقبالی‌های مردم ایران است که حتی وقتی از حقوق آن‌ها گفته می‌شود، کسی آن را نمی‌شنود. همان طور که در سیاست دنیا بیشتر از رییس‌جمهور آن گفته می‌شود تا مردمی که سیاست‌های او را تحمل می‌کنند.
ماجرای گفتن از کیهان هم همین است. در حالی که بحث بر سر حقوق «متهمان کیهان‌ساخته» است، همه می‌پندارند که بحث بر سر کیهان است. از این رو من ترجیح می‌دهم این بار از نیمه پنهان کیهان سخن نگویم. بهتر است ببینبم اگر بخواهیم از نیمه پیدای رفتار کیهان با مردم ایران بگوییم به کجا می‌رسیم:
حدیث مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
اعاده‌ی حیثیت، یک حق مسلم حقوقی است و در حقوق مدنی ایران هم به رسمیت شناخته شده است. اما در ایران آیا می‌توان از اعاده حیثیت آنانی که کیهان آنان را متهم ساخته است، سخن گفت؟ اجازه می‌خواهم چند نمونه را مرور کنم.
شما در ایران نمی‌توانید از اندیشه‌های ماهاتما گاندی سخن بگویید؛ چون کیهان شما را متهم خواهد کرد و بعد هم به زندان خواهید افتاد. وقتی هم آزاد می‌شوید، باید مصاحبه فرمایشی کنید و سکوت پیشه کنید تا دوباره به زندان نیفتید. ولی به هر حال هر روز در کیهان به قلم کسی که چون قول داده‌ایم از نیمه پنهان نگوییم، نمی‌گوییم که کیست، شما را پیش چشم همه می‌کشند؛ چون اتهام کیهان کافی است تا شما را از حقوقتان محروم کند.
شما در ایران نمی‌تواند عمر و تجربه گران‌بارتان را در جایی مثل خانه هنرمندان تهران صرف خدمت به هنرمندان و مردم کنید؛ چون کیهان یادآوری می‌کند که شما از اهل سنت و کرد هستید و کمی تا قسمتی هم برانداز. آن وقت باید عطای خدمت در خانه هنرمندان را به لقایش بسپارید و آن‌جا را به کسی بسپارید که مورد حمایت تحریریه کیهان است.
شما نمی‌توانید در ایران یک مترجم صاحب‌نام باشید و از دار دنیا، تنها اداره کردن یک دارالترجمه را داشته باشید و بعد از آن که کیهان شما را متهم کرد، در ایران بمانید. باید کاسه کوزه‌تان را جمع کنید و از ایران بروید؛ وگرنه در نوبت بعد که کیهان به یاد شما بیفتد، باید دستگیر شوید.
شما نمی‌توانید بعد از آن که پنج بار در نشریه‌هایی کار کرده‌اید که توسط آقای مرتضوی که قاضی ولوی است، نه قاضی قانونی - اصطلاحی که در قوه قضاییه ایران به برخی از قضات گفته می‌شود - تعطیل شده است، راهتان را بکشید و از ایران بروید و در جایی مثل رادیو زمانه کار کنید؛ چون متهم خواهید شد به این که جاسوس هستید و مادرتان که از همه جا بی‌خبر می‌شنود که کیهان چه نوشته است، یک‌راست به بخش سی‌سی‌یو بیمارستان مهر می‌رود.
شما نمی‌توانید در ایران مدیری باشید که یک کارمندتان را اخراج کنید؛ در حالی که آن کارمند عضو انجمن اسلامی باشد و رفاقتی هم با کیهانی‌ها داشته باشد. چون بلافاصله کیهان به سازمان بازرسی می‌تازد که چرا پرونده شما را بررسی نمی‌کند.
شما نمی‌توانید به عنوان یک رسانه در آن طرف دنیا خط قرمز‌های کیهان را رعایت نکنید؛ چون هر کس که با شما در ایران همکاری می‌کند، متهم می‌شود به جاسوسی و دست آخر هم جلای وطن یا سکوت.
شما نمی‌توانید در همین کیهان امروز سه‌شنبه چهارم دی‌ماه این فقرات را در کیهان بخوانید:«واقعیت تلخ دیگری که به ذهن متبادر می‌شود این است که فضای فرهنگی کشور فضای مطلوبی نیست و متأسفانه روند دوستی‌های خیابانی، تماس‌های تلفنی معصیت‌ساز، اس‌ام‌اس‌های غیراخلاقی و بلوتوث‌های مبتذل و ... شیوع پیدا کرده و رو به گسترش است و استفاده ناصحیح از قابلیت‌های تکنولوژیک همچون کامپیوتر، اینترنت یا ماهواره در بین برخی جوانان با هیجانی مخرب و کاذب وجود دارد.
از سوی دیگر نوع برخی پوشش‌ها در جامعه هم با معیارها و موازین شرعی و اسلامی مطابقت ندارد و بدحجابی، آفت غیر قابل انکار جامعه ماست. همگی این موارد کافی است تا عنان برخی دل‌های بی‌تهذیب رها شود و یله از قید و بندهای اسلامی و انسانی آن‌چه که نباید اتفاق بیفتد، به منصه ظهور برسد.
حالیا تا دیرتر نشده، حکومت و مجموعه دستگاه‌های فرهنگی کشور باید فارغ از عرصه تئوریک و شعار، دست به یک جهاد فرهنگی بزنند و البته به اقتضائات زمانی، طرح‌های دیگری را عملیاتی کنند تا سنگینی فضای نامطلوب فعلی در کشور شکسته شود.»
و از خودتان نپرسید که از فردا قرار است در اینترنت و موبایل و خانه و خیابان برای رها شدن از فضایی که بر دل کیهان سنگینی می‌کند، کدام یک از حقوق حقه شما را قربانی کنند؟ یا از خودتان نپرسید این طرح‌های عملیاتی که قرار است بی‌توجه به نظر کارشناسان و عقل و منطق به اجرا در آید، حالیا! چه هستند؟ چون شما می‌دانید در زبان کیهان، عرصه تئوریک یعنی نظرات علمی و شعار یعنی یادآوری عقل سلیم که اغلب در نسخه‌هایی که کیهان می‌پیچد، باید از آن فارغ بود.
شما ضمناً باید آن قدر عاقل باشید که بفهمید اعتراضی هم نباید بکنید؛ چون کلمه جهاد در زبان کیهان یعنی این که به خودی‌ها می‌گوید بی‌خیال قانون، راحت باشید.
شما اگر اهل فرهنگ باشید و در فضای سنگین مورد نظر کیهان یعنی ایران زندگی کنید، باید الزامات کار فرهنگی در این فضا را یاد گرفته باشید و بدانید که در ماجرای بر خورد با دوستی خیابانی و اس‌ام‌اس و بلوتوث هم شما در صف اول هستید؛ چون باز هم مسأله فرهنگی است و دستگاه‌های فرهنگی تحت اختیار تحریریه کیهان باید در باره آن حالیا! اقدام کنند.
تازه این‌ها که من مرور کردم، تنها نمونه‌های دم دستی بود. آن تهدید‌هایی که از صفحه اول سر در می‌آورد که حسابش با کرام‌الکاتبین است. من به آن‌ها اشاره نمی‌کنم؛ چون سایت رادیو زمانه هم ممکن است از ترس تهمت‌های تازه‌تر، یادداشت را منتشر نکند.
چنان که دیده می‌شود، درباره کیهان که حرف می‌زنیم، اصلاً بحث بر سر حقوق سیاسی و آزادی بیان و این گونه بحث‌های تئوریک نیست؛ بلکه بحث بر سر حق زندگی و حقوق مدنی است

Tuesday 25 December 2007

استيضاح مصطفی پورمحمدی درراه است


رفتنی است ... اما کی؟ ؛

رفعت بيات نماينده مردم زنجان در مجلس شوراي اسلامي در حاشيه جلسه علني امروز در جمع خبرنگاران از تقديم طرح استيضاح وزير كشور به هيئت رئيسه مجلس خبر داد و گفت: اين طرح به امضاي بيست نماينده رسيده است
به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری «انتخاب»، وي اجرا و محقق نشدن وعده ها و برنامه هاي وزير کشور در زمان رأي اعتماد؛ نبود نظارت كامل بر اجراي وظايف معاونت هاي وزارت كشور در سطوح مختلف زيرمجموعه خود در استان ها؛ تغييرات مكرر در معاونت هاي وزارت كشور از جمله معاونت هاي سياسي و امنيتي؛ و تعامل نداشتن با نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در چارچوب نظارتي و بند 15 اصل سوم قانون اساسي را از جمله دلايل اين استيضاح برشمرد

دکتر سليمی نمين يکی از ياران لندنی دکتر مسعود زکائی درگذشت

دکتر عباس سليمی نمين (تئوريسين سايه نشين نظام) در مراسم ختم دکتر محمدحسين سليمی نمين
ياد ياران


محمد حسین سلیمی نمین در سال 1323 در شهر تبریز چشم به جهان گشود. چهار سال ابتدای دوران کودکی را در سبزوار سپری نمود و مشهد تمام جوانی او را از آن خود کرد. در شهر مشهد در جلسات مذهبی کانون نشر حقایق استاد محمد تقی شریعتی مزینانی، و بعدها در انجمن اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد حضوری فعال داشت. با اتمام دوره ليسانس رشته رياضی از دانشگاه مشهد از آن استان خارج شد و با حمايت حاميانش در هياتهای موتلفه به رياست دانشگاه علوم رسيد و پس از دو سال با تسهيلاتی که سفارت ايران در لندن در اختيارش گذاشت عازم انگلیس شد و ضمن خدمت فعالانه در بخش اطلاعات دانشجوئی سفارت جمهوری اسلامی در انگلستان به ادامه تحصيل تا اخذ مدرک دکترا ادامه داد و پس از مراجعت به ايران با هماهنگی با همکاران خود در ايران و انگلستان دانشگاه اميرکبير را تبديل به پشت جبهه جنگ ايران و عراق کرد. و خودش به طور موثری درجبهه ها حضور می يافت و شاگردان دانشگاه را نيز در گروههای بسيج دانشجوئی به جبهه می برد. در دوره ای که عهده دار مديزيت دانشگاه نفت شد موفق شد تا با همکاری دوست و همکار خود دکتر مسعود زکائی رشته‌های کشتی‌سازی و صنایع دریایی، مهندسی ساخت و تولید را در داخل کشور گسترش دهد . لازم به ياد آوری است که علوم و تکنولوژی هسته‌ای و هوا فضا برای اولین بار به همت او در کشور و دانشگاه امیرکبیر هویت پیدا کردند


کجکول
آن مرحوم طرفه عداوت عظيمی با تصوف و درويشی داشت

پشت پا زدن به تعاليم مسّلم اسلامی در روز روشن

واژگونی ارزشها در چشم "باند موتلفه


ايها االناس در ملک ری گردن کلفت بازی را اقتدار گرائی نام نهاده اند اما قرآن فرموده

" ولا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحاً"
قرآن – آيه هژده- سوره لقمان

حکيمی فرزند ناباب خويش را گفت "منم زدن" و اقتدار طلبی را از که آموختی؟
گفت از بادامچيان

- ۰۴ دي ۱۳۸۶
عصر ديروز، (سوم دی) جلسه مناظره اسدالله بادامچيان، قائم مقام مؤتلفه اسلامي و رجبعلي مزروعي، عضو حزب مشارکت ايران اسلامي به همت بسيج دانشجويي دانشگاه علم و صنعت برگزار شد
خلاصه مطالبی که بادامچيان گفت به قرار زير است

من هم در اقتصاد حوزوي و هم اقتصاد دانشگاهي تخصص دارم
من دکتراي روابط بين الملل دارم
من در ادبيات صاحب سبک هستم
من بيش از پنجاه جلد تأليف دارم
من تأکيد دارم که مجلس هشتم بايد مقتدر باشد، اقتدار با قدرت طلب بودن فرق دارد
من اتهام نمي‌زنم، آنچه ميگويم و مينويسم اتهام زنی نيست اطلاع رسانی به نسل جوان است
من با اصلاح طلبان و دوم خردادی ها مخالفم چون تفکر اصلاح‌طلبان مورد تأييد غربي‌هاست، چرا بيگانگان از اصلاح‌طلبان حمايت مي‌کنند؟تفکر اصلاح‌طلبان با تفکر امام و قانون اساسي تفاوت اساسي دارد
من به امام گفتم: بني صدر آمريکايي است. امام لبخند زدند و گفتند: دليلي هم داري؟ بعد معلوم شد من درست ميگفتم

کجکول
بهتر بود آقای اسدالله بادامچيان بجای اين همه "منم منم زدن بيفرجام" و به عوض آن که وقت خود را برای سياه کردن صفحات پنجاه جلد کتاب تلف ميکردند، يک کمی هم فکر ميکردند.
اشخاصی امثال بادامچيان بايد بدانند که به ادب و فرهنگ ايران همان خدمتی را که سعدی و فردوسی با سخنوری های خود انجام دادند، ميتوانند با خاموشی های خود انجام دهند.

خبرگزاري فارس
محمدحسين صفار هرندی سرمقاله نويس سابق کيهان و وزير فرهنگ و ارشاداسلامي کابينه احمدی نژاد گفت

با حمايت‌هاي خاص رييس جمهور و مجلس شوراي اسلامي سال آينده سال پربارتري در بخش فرهنگ در پيش رو خواهيم داشت، و شاهد رونق بيشتري در بخش فرهنگ خواهيم بود

کجکول
ما به آقای وزير ارشاد پيشنهاد ميکنيم به عنوان گام اول رشد فرهنگ در سال آينده جلوی انتشار نوشته های آقای اسدالله خان بادامچيان و داماد سرخانه ايشان " ابو شقی" را بگيرند
ما گفتيم. اما کو گوش شنوا
عزت زياد

Monday 24 December 2007

اتاق رهبری

مکتبیهای کراواتی
و. امير هادی انواري
خيابان مطهری، روبه‌روی سنايی يك ساختمان معمولی قديمی پنج طبقه با نمای سفيدی است يك تابلوی آبی‌رنگ قديمی و كوچك سردر ساختمان نصب شده: «اتاق بازرگانی و صنايع و معادن تهران.» همه چيز عادی به نظر می‌رسد. طبقه هم‌كف مثل هميشه شلوغ است، ارباب‌رجوع‌ مثل هر اداره ديگری جلوی كيوسك‌ها می‌روند و كارهای اداری‌شان را انجام می‌دهند.
اما پشت ساختمان در محل پاركينگ، گران‌قيمت‌ترين و لوكس‌ترين ماشين‌های تهران كه تعداد بعضی‌هايشان در تمام كشور كمتر از 10 دستگاه است يكی يكی وارد می‌شوند. از هر كدام يك نفر پياده می‌شود. اين يك نفرها، هر كدام مديرعامل يا عضو هيأت‌مديره بزرگ‌ترين شركت‌ها و مؤسسات اقتصادی و يا از سهامداران عمده بورس تهران هستند. و البته چند نفری را هم نمی‌توان جزو پولدارترين‌ها دانست. آنها به واسطه اطلاعات يا تخصصشان اينجا هستند.
يكی دكمه بالای پيراهنش را بسته و با محاسن بلند و تيپ سنتی، ديگری صورت اصلاح كرده، با كت و شلوار و كراوات از گران‌ترين برند‌های اروپايی تن كرده است.
رفته رفته از ساعت يك و نيم تا ساعت دو بعدازظهر همه هيأت نمايندگان اتاق بازرگانی تهران در طبقه پنجم جمع می‌شوند. 40 نفر نماينده بخش خصوصی و 20 نفر نماينده دولت. اين جمع درباره اقتصاد ايران تصميم می‌گيرد. دور هم جمع شدند. برای كسانی كه به صندلی‌های هيأت نمايندگان اين اتاق تكيه زدند رقم‌هايی كه جلويشان 11 تا 12 صفر باشد زياد عجيب نيست.
آغاز جلسه
ساعت دو هياهوی اتاق فروكش می‌كند. جلسه معمولاً با سخنرانی رئيس اتاق بازرگانی يعنی"يحيی آل‌اسحاق» كه در راس ميز نشسته است شروع می‌شود. پيرمردی كه موهايش را در اين اتاق سفيد كرده. يحيی آل‌اسحاق از قديمی‌ترين اعضای اتاق بازرگانی تهران پس از انقلاب است و به گفته خودش عضو هيأت‌مديره بيش از ده‌ها شركت است. فكرش را بكنيد، دهها شركت!
باور كنيد يا نه، پولدارترين‌ها آدم‌هايی هستند عادی با ظاهر عادی. دور تا دور افراد جالبی نشسته‌اند. كسانی كه مردم بعضی از آنها را نه با عنوان عضو هيأت نمايندگان اتاق بازرگانی، بلكه با عناوين ديگری می‌شناسند. اشتباه نكنيد، صفايی‌فراهانی برای ورزش اينجا نيامده. ايرج حسابی، پسر دكتر حسابی، بنيانگذار دانشگاه تهران كه هميشه در مورد فعاليت‌های اقتصادی او شايعه بوده و هست و او هم هميشه تكذيب كرده. مهرعلی‌زاده، نامزد دوره پيشين رياست جمهوری هم اينجاست. عسگراولادی از اعضای معروف مؤتلفه كسی كه پسته ايران را در تمام دنيا با نام او و شركت حساس می‌شناسند. حتی پسر شهيد مفتح، محمد صادق مفتح هم حضور دارد.
جالب است كه بعضی از آنها بيرون از اتاق بازرگانی دارای گرايش‌های سياسی كاملاً متضاد با هم هستند، اما تا به حال در اتاق بحث سياسی خاصی شكل نگرفته است. همه اين افراد در اتاق بازرگانی به يك چيز فكر می‌كنند «بخش خصوصی". در مورد مسائل اقتصادی آنها ترجيح می‌دهند با هم همكاری كنند و گرايشات سياسی‌شان را به بعد از جلسه هيأت نمايندگان منتقل كنند.
اصلی‌ترين كار اتاق بازرگانی، ارتقای بخش خصوصی از طريق برنامه‌ريزی، ارائه پيشنهاد و راهكاری و يا اعمال فشار با اهرم‌های خاص و لابی‌های قدرتمند اقتصادی است كه البته مورد آخر زياد به صورت رسمی انجام نمی‌شود. هر كدام از اعضای اتاق نماينده يكی از بخش‌های بازرگانی، صنعت و معدن هستند. آنها مشكلات بخش مربوط به خود را در اين جلسات عنوان می‌كنند و احتمالاً در حاشيه جلسات كه بعضاً از خود جلسات مهم‌ترند به نتايجی می‌رسند. بعد از آن با اعمال قدرت به دولت و يا مجلس از طريق تصويب قوانين و يا آيين‌نامه‌ها مشكلات بخش خودشان را برطرف می‌كنند.
بعضی وقت‌ها هم به سياست‌های مالی و اقتصادی دولت كه با منافع بخش خصوصی در تقابل هستند انتقاد‌هايی می‌كنند. اين انتقادها می‌تواند به نحوه نوشتن بودجه باشد و يا عملكرد گمرك و... به هر حال پرونده تا زمانی كه مشكل برطرف نشود و يا وزير يا مسئول مربوطه به اتاق نيايد و پاسخگوی آنها نشود بسته نخواهد شد.
نشست‌های صبحانه
اينجا رسم و رسومات خاصی دارد و اعضای آن با اين رسوم به خوبی آشنا هستند. همين رسم و رسومات و حاشيه‌های جلسات هستند كه بخش عمده تصميم‌گيری‌های كلان اقتصادی كشور را تعيين می‌كنند.
40 نفر نماينده بزرگ‌ترين اتاق بازرگانی خاورميانه كنار هم قدرت زيادی دارند. اين 40 نفر بی‌خودی دور هم برای گپ جمع نمی‌شوند، هر وقت آنها دور هم جمع می‌شوند می‌خواهند مانعی را برطرف كنند.
وقتی يك وزير يا مسئول بخش دولتی برای صبحانه به اتاق بازرگانی دعوت می‌شود، خودش بايد بداند چه اتفاقی در حال شكل گرفتن است. دعوت برای صبحانه از آخرين مراحل اعمال قدرت اتاق بازرگانی به شمار می‌رود. او را برای صرف صبحانه دعوت می‌كنند. روی ميز چای شيرين و نان و پنير و كره و مربا... هست. اما اين نشست فقط برای صرف صبحانه تشكيل نشده. مهمان صبحانه بعد از پايين رفتن اولين جرعه چای شيرين از گلويش سيبل انتقادهای نمايندگان بخش خصوصی می‌شود. به هر حال نشست صبحانه آخرين نشست خواهد بود، تا موقع صرف ناهار به هر شكلی كه شده مشكل حل شده است. بعضی از تغييرات ناگهانی كه از رسانه‌ها به اطلاع مردم می‌رسد، از همين نشست‌های صبحانه نشأت می‌گيرند. آخرين نشست صبحانه با دعوت از منوچهر متكی، وزير امور خارجه برگزار شد و نتيجه هم رضايت‌بخش بود!
اما اتاق هميشه اين قدر خشك و جدی نيست. اگر يك تاجر يا سرمايه‌دار ورشكسته شود، رسم ديگر اتاق يعنی گل‌ريزان برای او اجرا می‌شود. اعضای هيأت نمايندگان هر كدام به روش خاصی به او كمك مالی می‌كنند تا بتواند دوباره فعاليت خودش را ادامه بدهد.
پولدارترين‌ها
چون از ابتدا در ايران مستقيم و غيرمستقيم و در عرف جامعه ثروتمند بودن به صورت يك ضد ارزش معرفی شده، پولدارترين‌های ايران علاقه زيادی به معرفی خود ندارند. دليل ديگر هم اين است كه سيستم مالياتی ايران مثل خيلی از كشور‌های ديگر شفاف نيست. مثلاً در آمريكا به دليل سيستم مالياتی شفاف پولدارترين‌ها مشخص می‌شوند، اما در ايران هيچ كس نمی‌داند پولدار‌ترين شخص چه كسی است.
ممكن است با دسترسی به اطلاعات بورس تهران و از روی سهام عمده‌ای كه يك شخص در شركت‌های مختلف دارد و يا از طريق درآمد كارخانه و يا شركت يك فرد بتوان ميزان سرمايه او را حدس زد، اما تعيين پولدار‌ترين كار ساده‌ای نيست.
اما يك چيز مشخص است، پولدارترين‌های ايران در پايتخت ايران هستند و پولدارترين‌های پايتخت در اتاق بازرگانی پايتخت يعنی اتاق تهران جمع می‌شوند.
اينجا همه هستند، از هر صنعت و صنفی، بزرگ‌ترين آنها به‌عنوان نماينده طيف خودش در اينجا حضور دارد.
علاء ميرمحمدصادقی نماينده بخش معادن، كسی كه همه او را به‌عنوان پدر گچ و سيمان كشور می‌شناسند. اولين صندوق قرض‌الحسنه انقلابی را 38 سال پيش در مسجد لُرزاده تأسيس كرد. او بنيانگذار سازمان اقتصاد اسلامی است كه روزی قرار بود بانك خصوصی بازاری‌ها باشد اما با تهديد به استعفای 7 عضو كابينه دولت موقت، به محاق تعليق رفت تا سرانجام در دولت احمدی‌نژاد به بانك قرض‌الحسنه تبديل شد.
پدرام سلطانی نماينده بخش بازرگانی، جوان‌ترين عضو اتاق، شخصی كه با وجود جوان بودن به‌عنوان يكی از بزرگان بخش خصوصی پتروشيمی معروف است.
محمد صدرهاشمی‌نژاد، از مؤسسان اولين بانك خصوصی كشور و رئيس هيأت‌مديره همان بانك، عضو هيأت‌مديره شركت ساختمانی استراتوس، كسی نمی‌داند او چقدر ثروت دارد، اما در زمينه ساختمان‌سازی و بازرگانی از بزرگان به شمار می‌رود.
محمد شمس اردكانی، مديرعامل يك شركت بزرگ خودروسازی و از فعالين بنام صنعت خودروسازی خصوصی در كشور.
تقی بهرامی نوشهر، پدر خوانده فولاد كشور، مؤسس چندين شركت بزرگ فولاد و فعال اين صنعت. محسن خليلی‌عراقی نماينده بخش صنعت، مديرعامل شركت بزرگ بوتان.
شاهرخ ظهيری، پيشگام صنايع غذايی در كشور و بنيانگذار كارخانه‌های مهرام. عباسعلی قصاعی نماينده بخش صنعت، از بازماندگان خاندان بزرگ سرمايه‌دار قصاعی و از بزرگ‌ترين فعالان صنعت چينی در كشور.
مهدی جاريانی نماينده بخش صنعت، عضو هيأت‌مديره توليد مواد اوليه داروپخش و تولی پرس و از بزرگان صنعت شوينده‌ها.
مهدی بهرامی ارض اقدس نماينده بخش بازرگانی، از مديران ارشد حيات نو و مشاور شهردار تهران.
علينقی خاموشی كه كسی بعد از انتخابات اخير اتاق بازرگانی او را در جلسات نديده است! مديرعامل كارخانجات پوشاك جامعه.
محسن صفايی‌فراهانی نماينده بخش بازرگانی عضو ارشد گروه استراتوس پارس، دوست و از شركای اصلی محمد صدرهاشمی‌نژاد.
محسن مهرعليزاده، نماينده بخش صنعت از طرف مؤسسه اندوخته (سرمايه‌گذاری) شاهد وابسته به بنياد شهيد، و مشاور رئيس‌جمهور اسبق.
احمد پورفلاح نماينده بخش صنعت و مديرعامل شركت بزرگ تأسيساتی سكو ايران.
مسعود دانشمند نماينده بخش بازرگانی، دارنده يك شركت بزرگ حمل و نقل دريايی و تنها دوست كراواتی علينقی خاموشی.
اسداله عسگراولادی، از اعضای بنام مؤتلفه، رئيس اتاق مشترك ايران و چين، دارنده شركت بزرگ «حساس» كه در عرصه صادرات خشكبار و به خصوص پسته ايران در سطح جهان صاحب نام است.
احمد اميراحمدی نماينده بخش صنعت، كشتی‌گير قديمی با گوش‌های شكسته كه به‌عنوان پدر سرب و روی كشور شناخته می‌شود.
منجيان اتاق
داستان درگيری ميرحسين موسوی و اتاق به خوبی جايگاه و قدرت آن را مشخص می‌كند. البته درگيری ميرحسين موسوی آخرين درگيری جدی با اتاق بود. بعد از انقلاب گروهی از انقلابيون تصميم گرفته بودند كه تالار بورس و اتاق بازرگانی را به‌عنوان مظاهری از اقتصاد امپرياليستی تعطيل كنند، اما اين اتفاق نيفتاد. كسی هم نمی‌داند چطور اين اتفاق نيفتاد!
در زمان جنگ يكبار ديگر اتاق تهديد شد. ميرحسين موسوی سياستمدار چپ‌گرا و نخست‌وزير وقت در زمان جنگ، دستور داد اتاق بازرگانی را برای اسكان جنگ‌زده‌ها خالی كنند. اما گويا كسانی قدرتمند‌تر از ميرحسين موسوی هم بودند. آل‌اسحاق، خاموشی، نقره‌كار، راسخ نهاونديان و... منجيان اتاق بازرگانی بودند. آنها در پاسخ نامه ميرحسين موسوی نوشتند كه امكان چنين كاری وجود ندارد و اتاق بازرگانی جای اسكان جنگ‌زده‌ها نيست. ميرحسين موسوی هم دستور داد با بلدوزر اتاق بازرگانی را با خاك يكسان كنند، چون به نظر او ساختمانی كه نشود در آن جنگ‌زده‌ها را اسكان داد بايد خراب می‌شد.
اما باز هم لابی‌های قدرتمند اتاق بازرگانی كار خودش را كرد. اتاق بازرگانی كه در آن زمان خاموشی رئيس آن بود خراب نشد و هنوز هم پابرجاست. اين روايت غيررسمی به شكلی غيررسمی هم خاتمه يافت. به هر حال اتاق بازرگانی حتی با دستور مستقيم نخست‌وزير وقت هم به تعطيلی كشيده نشد. بعد از آن در دولت‌های بعدی و به خصوص در دولت هاشمی اتاق بازرگانی رشد بيشتری كرد

Wednesday 19 December 2007

گردشی در عجایب المخلوقات جدید

عيسي سحرخيز اظهار داشت که جوخه های قتلهای زنجيره دوباره به راه افتاده و طرح هائی برای ارتکاب قتلهای زنجيره ای در دوسه ماه گذشته برنامه ريزی شده است.
او از انتشار ايميلها و نامه هايي خبر داده است كه همزمان با نهمين سالگرد شهادت! قربانيان قتل هاي زنجيره اي، چون ‏شريف، مختاري، پوينده و... است و درباره شكل گيري ‏مجدد باندهايي چون محفل ترور سعيد امامي هشدار داده است
اطلاعيه به همه آزاديخواهان -
.www.insideofiran
از ايران باخبر شديم که نوه آقای مديری مسئول حسينيه تخريب شده بروجرد به نام "محسن شماعی" روز بيست و پنج آذر پس از خروج از منزل مفقود شد و روز بيست و هفت آذر بدن بيجان او در اتوموبيل به آتش کشيده اش در حوالی شهرستان بروجرد پيدا شد.
اين مقدمه ای بر موج جديدی از قتلهای زنجيره ای است که عيسی سحرخيز آن را چندروز پيش هشدار داده بود-
همه متهمان آقای شریعتمداری
مهدی جامی
رادیوزمانه

آقای شریعتمداری و دوستان پنهان پژوه او
یادداشت بلندی ظاهرا در نقد زمانه نوشته اند که برای اوراق سازی ادعاهای مختلف آن باید چندین نکته را مورد توجه و کالبد شکافی قرار داد. اما به نظر من مهمترین جنبه یادداشت اخیر گروه پژوهشگران ایشان حمله به زمانه نیست. آنها ظاهرا به نیت خیرخواهی، دارند به مسئولان امر سیاست و قضا و نمایندگان مجلس که تاکنون، به گفته خود کیهان، به هشدارهای گاه و بیگاه ایشان بی توجه مانده اند توصیه می کنند که خطر زمانه را جدی بگیرند. اما واقعا مساله این است؟ و فرضا اگر خطری از جانب زمانه متوجه آنچه ایشان «امنیت» می خوانند شده از همان جهتی است که نشان داده اند؟

آنچه مرا به صداقت آقای شریعتمداری مردد می سازد حمله اش به زمانه نیست. آقای شریعتمداری می تواند به هر دلیل درست و نادرست یا انگیزه سیاسی با زمانه مخالف باشد و برای مخالفت اش آسمان و ریسمان ببافد، اما اینکه او گروه وسیعی از افراد و گروهها و مجامع فعال در داخل ایران را وارد داستان اش کرده است نشان می دهد که هدف او توصیه به مقامات سیاسی و قضایی مثلا برای فیلترینگ شدیدتر زمانه نیست.

داستان کیهان نویسان هر چند آدم را به یاد داستانهای کتاب عجایب المخلوقات می اندازد که قرار است در آن شنونده به شگفتی واداشته شود و کشفهای پنهان پژوهان را چون حقایق تازه کشف شده و ناگفته سیاحانی که از سفرهای دور بازمی گردند بمثابه فطعاتی از یک جهان شناسی تازه قدر بشناسد، از قرار بسیار ساده است.

من بر اساس نوشته کیهان نام تمام متهمان را که همچون سر منشا تمام مشکلات ایران وانموده شده اند مجدد به ترتیبی که در آن نوشته آمده بازشماری می کنم - کسانی که کیهان آنها را «پياده نظام هاي داخلي» یک جنگ فرهنگی می خواند:

«رامين جهانبگلو» / دفتر تحكيم وحدت/ گروه هاي اصلاح طلب كه به سوي تجديدنظرطلبي در اصول شرعي و قانوني انقلاب اسلامي مردم ايران حركت مي كنند/ جريان منحرف روشنفكري ديني و احزاب مدعي اصلاح طلبي/ ايدئولوژي «اصلاح طلبان ديني» وابسته به «محمد خاتمي»/ روشنفكران به ظاهر ديني/ شبهه افكني هاي فرق ضاله و دراويش صوفي نما/ كارمندان ماهنامه كيان (كه عبدالكريم سروش پدر معنوي و ماشاءالله شمس الواعظين، سردبير آن بود) / «فصلنامه نقد و نظر» (درهنگام مديريت محمد مهدي فقيهي)/ محفل كيان/ گروههای موسیقی موسوم به «زيرزميني»، مانند رپرها/ فرقه صوفي نما که به ظاهر، مدعي تبعيت از فقه شيعه هستند/ «دراويش گنابادي» و «نور علي تابنده»/ شاگردان «عبدالكريم سروش»/ محافل مشكوك كه از نيروهاي بالقوه آمريكا براي براندازي نرم به شمار مي روند/ پاتوق جاسوسان مدرن در «انجمن ايرانشناسي سفارت فرانسه» تا محافل «دراويش گنابادي» و از «كانون نويسندگان ايران» تا «حزب مشاركت ايران»/ «انجمن دفاع از آزادي مطبوعات» و گروه هاي زنانه، چون «كمپين يك ميليون امضاء» / «فياض زاهد» (عضو شوراي سردبيري روزنامه اعتماد ملي)، «عيسي سحرخيز» (عضو ارشد حزب مشاركت ايران)، «مديا كاشيگر»، (يكي از عاملان برجسته سفارت فرانسه در ايران)، «احمد قابل» (نظريه پرداز حزب مشاركت ايران)، «محمد قائد» (عضو تحريريه روزنامه صهيونيستي آيندگان و مدير نشريه توقيف شده لوح)، «تقي رحماني» (عضو گروهك غيرقانوني ملي و مذهبي ها)، «فريبرز رئيس دانا» (از شركت كنندگان در كنفرانس برلين و همكار دفتر پژوهش هاي فرهنگي) / از ميان اصلي ترين منابع خبري اين راديو مي توان به اعضاء شاخه جوانان حزب مشاركت اشاره كرد / محفل لمپن هاي كافه شوكا (در حوالي خيابان گاندي) / «يارعلي پورمقدم» (قهوه چي كانون نويسندگان) و جمعي از نويسندگان و كاريكاتوريست هاي روزنامه هاي زنجير ه اي/ حلقه سیاه «خانه هنرمندان ايران» كه پس از افشاگري هاي «روزنامه كيهان» از هم پاشيد / «دفتر پژوهش هاي فرهنگي» و «مركز بين المللي گفت وگوي تمدن ها» (زير مجموعه نهاد رياست جمهوري در زمان آقاي خاتمي) که در برگزاري مراسم ستايش از هنرمندان سیاه و كارگزاران كودتاي مخملي در ايران، مشاركت گسترده داشتند.

تمام آنچه در پاراگراف بالا خواندید از نوشته کیهان رونویس شده است. کیهان مدعی است که «طيف مورد اشاره، خطوط كلي ارتباطات عاملان و كارگزاران «راديو زمانه» را در ايران، در بر مي گيرد». به نظر پنهان پژوهان کیهان: «كشور هلند فاز جديدي از جنگ تبليغاتي خود را عليه دين اسلام آغاز كرده است. اين جنگ تبليغاتي كه براساس بودجه مصوبه پارلمان هلند (موسوم به پلوراليزم رسانه اي) تغذيه مالي و با مشاركت سرويس اطلاعات و امنيت هلند و دفتر ويژه رسانه ها در وزارت خارجه اين كشور تئوريزه مي شود، همزمان با دنبال كردن دو خط مشي كلان اسلام ستيزي (با رويكرد فروپاشي ايدئولوژيك) و گسترش فحشا در رسانه هاي فارسي زبان ادامه دارد.» کیهان آشکارا کسانی را که در بالا برشمارده است در این مسیر می بیند. به زبان دیگر، هم رامین جهانبگلو و هم محمد خاتمی، هم دکتر سروش و هم احمد قابل، هم عیسی سحرحیز و هم فریبرز رئیس دانا، هم حزب مشارکت و هم درویشان، هم کانون نویسندگان و هم خانه هنرمندان، هم گروههای موسیقی رپ و هم گروههای دفاع از حقوق زنان، هم انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و هم کافه های نویسندگان همه و همه در حال اسلام ستیزی اند! و همه این داستان را هلند دارد صحنه گردانی می کند.

چیزی عجایب تر از این ادعا می توان مطرح کرد؟ یک احتمال این است که آقای شریعتمداری مشاعرش را از دست داده باشد. اما احتمال قریب به صحت این است که او و دوستان اش می خواهند به هر وسیله و بهانه ای شده رقبای سیاسی و فکری و اجتماعی خود و طیف حکومتگر خویش را از صحنه برانند. از نظر آنها ایران با همه طیف های رنگارنگ فکری و اجتماعی اش خلاصه می شود با باید بشود در طیف اقلیتی که کیهان از آن نمایندگی می کند. گزارش کردن آنچه در این طیف وسیع اتفاق افتد «جمع اوری اطلاعات» است و برابر است با جاسوسی، و «امنیت» را به خطر می اندازد.

کیهانیان با طرح حملات و ادعاهای سنگینی مانند اسلام ستیزی و جاسوسی و اشاعه فحشا هدف شان مرعوب سازی رقبا ست. اما مساله اصلی چیست؟ آنها نگران چه هستند که چنین حمله ای را ترتیب داده اند؟ ربط همه اینها به کار رسانه ای زمانه چیست؟ زمانه چه کرده است که میان کار رسانه ای اش با این «گروههای نامطلوب» کیهانیان پیوند برقرار شده است؟ پاسخ اش چندان دشوار نیست.
http://radiozamaaneh.com/blog/2007/12/post_80.html

Tuesday 18 December 2007

سئوال در برابر سئوال

بجای جواب
در سایت فرقه اين سئوالات را نوچه های "حسين اژدها" مطرح کرده اند

0- علت تاسيس خانقاه چيست ؟ ۲-علت نام گذاري قطب و شاهي ؟۳- علت ترك مسجد ؟۴- علت ترك شريعت در مراحل كمال طريقت چيست ؟۵- مهدويت درنظرشما نوعي است يا شخصي و غائب و ظاهر اما م درمرام شما به چه معني است؟ ۶- آيا صحيح است تمام عبادات و معاملات درويش بايد با اجازه قطب باشد؟۷-آيا مي شود قطب را امتحان كرد و از او دليل شرعي و علمي طلب كرد ؟ ۸-تعيين قطب با كيست آيا قطبيت منصبي الهي است يا قطب قبلي او را انتخاب مي نمايد و ملاك او وراثتي است يا چيز ديگر ؟۹- ولايت يعني چه و مراتب آن را براي ما روشن كنيد ؟ ۱۰- اگر راه شناخت قطب با دليل و عقل نباشد پس چگونه بايد در بين اين همه مدعي عرفان و طريقت قطب حقيقي را شناخت ؟!! ۱۱- چرا مريد بايد در عبادات و نماز صورت قطب را درنظر بگيرد ؟۱۲- كرامات صوفيه چيست و چرا اين همه مسائل دور از عقل و شرع براي قطب و مشايخ مي سازيد ؟ و

جواب بچه های اِنترنت آبادی به شما این است که هروقت که درويش شدی، جواب اين سئوالات برايت روشن ميشود. الان به دردت نميخورد اين چيزها را بدانی

اما از خودت اين سئوالات را بپرس
چرا اين همه مراجع تقليد هستند؟
آيا از هرکسی که خود را مرجع بخواند میشود تقلید کرد یا مرجعی را باید تقلید کرد که اعلم و اتقی و اعدل باشد
مقلدها از کجا میتوانند بفهمند که کدام يکی از آقایان اعلم و اتقی و اعدل است
تکليف مسلمانهای مقلد با اين همه فتوای جورواجور چيست
اين همه فتوای جورواجور و مخالف با همديگر چه ميشود
کدام يکی از اين فتواها نظر امام زمان عجل الله است؟ مگر ميشود قبول کرد که امام زمان عجل الله فرجه الشريف به هر مرجعی يک نظر در مخالفت با نظر آن مرجع ديگر بدهند
اگر هر مرجعی نماينده امام زمان (عجل الله فرجه الشريف) است پس چرا مراجع با هم وحدت نظر ندارند
اگر احترام به مراجع واجب است چرا سايت رجانيوز و روزنامه کيهان حسين اژدها اين قدر بی احترامی نسبت به حضرت ايت الله العظما صانعی کردند
اگر مرجع تقليد درجهان تشيع واجب الاحترام است، و بی احترامی به مرجع شيعيان را شماها با بی احترامی به نعوذ بالله ائمه معصومين (عليهم السلام) ورسول الله (صلی الله عليه و آله) و بی احترامی به خدا و کافر شدن يکی ميدانيد ، پس تکليف اين همه کافر و فاجر چه ميشود که بعداز انقلاب با آيت الله العظما سيدمحمدکاظم شريعتمداری و آيت الله العظما حسينعلی منتظری نجف آبادی اصفهانی اين همه بی احترامی کردند و آن همه نسبتهای ناروا دادند

اين حجت هزاره سوم که از راه رسيده


اين امام زمان است که ظهور کرده
هر که او را قبول ندارد مخالف امام زمان است

اين کسانی که در نمازهای جمعه در شهرهای ايران اطلاعيه و اعلاميه پخش ميکنند که دراویش مخالف "امام زمان" هستند، در اعلاميه های ديگری که در همان نمازهای جمعه پخش ميکنند می نويسند امام زمان ظهور کرده و از بيراهه خودرا به تهران رسانده و همين "جناب احمدی نژاد" همان حضرت منتظر الظهور است!! اگر باور نميکنيد اين اعلاميه را به دقت بخوانيد
با تشکر از "پيک نت") ؛

تعليق در برابر تعليق – مسيری عقلانی به تعامل بين المللی

نامه جدید 333 امضائی برعلیه سیاستهای دولت احمدی نژاد
ما امضا کنندگان اين بيانيه بار ديگر چون روزهای پايانی سال ۱۳۸۵ با توجه به وظيفه ملی و تاريخی خويش، مخالفت قاطع و روشن خود را با سياست‌هايی که دورنمای آن جز تشديد تحريم‌های اقتصادی و در چشم انداز تيره قرار داشتن جنگ نيست، اعلام می‌کنيم و از همگان نيز می‌خواهيم که بيش از اين سکوت را جايز ندانسته و نقطه نظرهای صلح جويانه و مخالفت خود با جنگ - در اشكال و ابعاد مختلف آن - را به روش‌های مناسب ابراز دارند. تداوم سياست‌های تنش‌زا و سخنان و اقدام‌های تحريك‌آميز نمايندگان حاکميت در داخل و مجامع بين المللی تنها به سود جنگ افروزان است

محمد آزادى، حميد آصفی،‌هاشم آقاجری، ، سامر آقايی، ناصر آملی، عباس ابوذری،‌هادی احتظاظی، منوچهر احتشامی، حميد احراری، طاهر احمدزاده، حسن احمدی، محسن احمدی، نعمت احمدى، محمود احمديان، محمدرضا احمدی نيا، مصطفی اخلاقی،‌ ، ساجد اردبيلی، يداله اسلامی، مرتضى اشفاق، حسن افتخاراردبيلی، جلال اقتدارى، اعظم اكبرزاده، زهرا اكبرزاده، علی رضا اکبرزادگان، علی اکرمی، محمود امير احمدى، عبدالمجيد الهامی، مهدی امينی زاده، حسين انصاری راد، مصطفی ايزدی، ابوالفضل بازرگان، عبدالعلی بازرگان، فرشته بازرگان، محمد نويد بازرگان، كمال الدين بازرگانى، مختار باطولی، روح‌اله باقرآبادی، ايرج باقرزاده، پروين بختيارنژاد، اكبر بديع زادگان، محمد بذرپور، ايمان براتيان، رحمت الله برهانى، محمد بسته نگار، مهدی بسته نگار، محمد حسين بنی اسدی، عماد بهاور، محمد بهزادى، حميد بهشتى، محمد بهفروزى، راضيه بوستانکار، مرضيه بوستانکار، جلال بهرامی، صفا بيطرف، مسعود پدرام، جعفر پناهی، رضا پويان، حبيب الله پيمان، مجيد پيمان، عبدالرضا تاجيك، عباس تاج‌الدينی،‌هادی تفنگچی، مصطفى تنها، رضا تهرانى، غلامعباس توسلى، محمد توسلى، محمدرضا توسلى، مجيد جابرى، جلال جلالی زاده، علی جمالی، فرشته جمشيدی، مجتبی جهانی، رضا حاجى، مجيد حاجی بابائی، بهمن حافظى، طه حجازى، حميد حديثی، علی حديثی، حسين حريرى، آيدين حسنلو، بهزاد حق پناه، جمشيد حقگو، وحيد حقيقی، على حكمت، منيژه حکمت، ابوالفضل حكيمى، عبدالكريم حكيمى، مجيد حكيمى، محمد رضا حمسى، محمد حيدری، جعفر خائف، نبی اله خانزاده مرخالی، ابراهيم خوش سيرت، مهدی خدادادى، امير خرم، حسين خطيبی، محمد خطيبی، مجتبی خندان، اسماعيل خوش محمدى، ناهيد خيرابی، هوشنگ خيرانديش، محمدعلى دادخواه، محمد دادفر، رسول دادمهر، محمد داديزاده، محمدمهدى دانشيان، محمد حسن داوودی ، فريبا داودی مهاجر، محمود درد كشان، محمود دل آسايى، اميرخسرو دليرثانی، عباس دهقان نژاد، مصيب دوانى، ابراهيم دينوی، محمد صادق ربانى، تقی رحمانی، محمدجواد رجائيان، عليرضا رجايى، امير رزاقی، سميرا رزاقی، سهراب رزاقی، محمد صادق رسولی، بهمن رضاخانی، احد رضائى، اصغر رضائى، بيوك رضائى، عبدالعلی رضائی، سعيد رضوى فقيه، حسين رفيعى، مهدى رهنما، رضا رئيس طوسى، جمال زره ساز، علی زرين، اکبر زمانی، محمد ابراهيم زمانى، پرويز زندى نيا، احمد زيدآبادى، محمد رضا زهدى، عليرضا ساريخانى، احمد ساعی، نسرين ستوده، عزت الله سحابى، فريدون سحابى،‌هاله سحابى، عيسی سحر خيز، محمد سرچمى، محمود سعيدزاده، بيوک سعيدی، علی اشرف سلطانی ، عبدالفتاح سلطانی، مرتضی سلطانيه، محمد جواد سليمانی، علی سياسی راد، سيد محمد علی سيف‌زاده، محمود شاددل بصير، ابراهيم شاكرى، تقى شامخى، على شاملومحمودی ، محمد شانه چى، حسين شاه حسينی، جواد شرف‌الدينی، محمد شريف، كاظم شكری، مازيار شکوری گيلچالان ، الله وردى شمبورى، محمود شمس الواعظين، احمد شهامت دار، حسن شهبازی، احمد شيرزاد، فيروزه صابر، هدی صابر، محمد صاحب محمدی،‌هاشم صباغيان، احمد صدر حاج سيدجوادى، رضا صدر، سميرا صدری، باقر صدری نيا، مهدی صراف، لطيف صفری، مظفر صفری، بيژن صفسری، فضل الله صلواتى، حميد رضا صمدی، كيوان صميمى، جليل ضرابی، على اشرف ضرغامى، فريدون ضرغامى، اعظم طالقانى، حسام طالقانى، طاهره طالقانى، نرگس طالقانى، اكبر طاهرى، رئوف طاهرى، محمد طاهرى، امير طيرانی، کيان ظهرابی، سيد جعفر عباس زادگان، روئين عطوفت، باقر علائی، علی علوی، علی رضا علوى تبار، محمدباقر علوى، رضا عليجانی، على عليزاده نائينى، محمد جعفر عمادى، محمود عمرانى، على اصغر غروى، عليرضا غروى، ماجد غروى ، سعيد غفارزاده، مسعود غفاری، على غفرانى، مهدى غنى، فريده غيرت، باقر فتحعلی بيگی، پويان فخرآيی، مقصود فراستخواه، غفار فرزدى، شهين فرزين پژوه، حسن فرح آبادی، ليلی فرهادپور، فاطمه فرهنگ خواه، حسن فرهودی نيا، حسن فريد اعلم، مرتضی فلاح، ارسلان فلاح حجت انصاری، بهرام فياضی، احمد قابل، حسين قاضيان، عباس قائم الصباحی، خسرو قشقايى، ماهرو قشقايى، رحمانقلى قلى زاده، مهدی قلی‌زاده اقدم، عبدالحسين قمی زاده، عبدالمجيد قندى زاده، نظام الدين قهارى، مصطفى قهرمانى، حجت الله قياسى، رحمان كارگشا، امير حسين کاظمی، مرتضى كاظميان،‌هادی كحال‌زاده، محسن كديور، خسرو كردپور، مسعود كردپور، عليرضا كرمانی، على كرمى، فريدون کشکولی، پروين كهزادى، يعقوب كوثرى، بهناز كيانی، بيژن گل افرا، فاطمه گوارائی، علی اصغر گواهی، اکبر گنجی، مسعود لدنى، حسين لقمانيان، احسان مالکی پور، محمد تقى متقى، حسين مجاهد، محسن محققى، نرگس محمدی، نوشين محمدی، محمد محمدى اردهالى، سيد على محمودى، حسين مدنی، سعيد مدنى، ماشاءالله مديحى، مرضيه مرتاضی لنگرودی، فريد مرجائی، مصطفى مسكين، رضا مسموعى، ضيا مصباح، ليلا مصطفوى، مصطفى مصطفوى، عباس مصلحى، محمد جواد مظفر، مهدی معتمدی مهر، ضياء مصباح، احمد معصومی، ياسر معصومی، خديجه مقدم، مرتضى مقدم، فهيمه ملتى، کاظم ملکی، احمد منتظرى، سعيد منتظرى، خسرو منصوريان، كيوان مهرگان، سيدرضا موسوى سعادتلو، سيد علی موسوی خوئينی، عبدالله مومنی، على مومنى، محمود مومنى، امير ميرخانى، وحيد ميرزاده، فرشته ناصرگيوه چى، حسن نراقى، محمود نعيم پور، احمد نعمت زاده، جعفر نقمی، محمود نكوروح، امير نكوفر، محمد تقى نكوفر، علی نکونسبتی، سيد حميد نوحى، امير حسين نوربخش، فخرالسادات نوربخش، منوچهر نوربخش، حسين نوری زاده، غلامرضا نيک صفت ، احمد‌هادوی،‌هادى‌هادى زاده يزدى، ناصر‌هاشمی، خليل هراتی، مراد همتی، عليرضا هندى، احسان هوشمند، رسول ورپايى، منصور وفا، باقر ولى بيك، جليل ولى بيك، رحيم ياورى، على فريد يحيايى، مير محمود يگانلی، حنيف يزدانی پور، كاظم يزدى، ابراهيم يزدى، حسن يوسفى اشكوری، حسن يوسفيان آرانی.

حمله مجدد کيهان به "ناتوی فرهنگی"


سند "مغزشوئی" در شکنجه خانه های مخفی کيهان
درمقاله ای با عنوان " ناتوی فرهنگی" پيام فضلی نژاد "تواب"؛که به دست حسين شريعتمداری (حسين اژدها "توابساز") و هم منقلی ها در اثر شکنجه های طاقت فرسا "تواب" شده و از گذشته خود "توبه کرده"، کتابی نوشته (يعنی وادار به نوشتن شده) که در کيهان به عنوان پاورقی قرار است منتشر شود. و حسين شريعتمداری گرداننده کيهان بر اين کتاب مقدمه ای نوشته ( توطئه های نخ نما شده را از مغز پوکش برروی کاغذ کيهان ريخته ) که در خطوط زير ميخوانيد
اين کتاب سند کامل روشهای قرون وسطائی مغزشوئی در ايران امروز به دست دژخيمان سياهدل است که نشان ميدهد چگونه شخصيت وهويت مردمان آزادانديش را دگرگون ميسازند
کيهان سه شنبه بيست و هفتم آذر 1386
حسین شريعتمداری
بر روشنفكران غرب زده و شرق زده بتازيد و هويت خويش را دريابيد و بدانيد كه روشنفكران اجير شده بلايي بر سر ملت و مملكتشان آورده اند كه تا متحد نشويد و دقيقاً به اسلام راستين تكيه ننماييد، بر شما آن گذشت كه تاكنون گذشته است. امروز زماني است كه ملت ها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آنان را از خودباختگي و زبوني در مقابل غرب و شرق، نجات دهند. حضرت امام خميني ره)
مقدمه
داستان پرماجراي درگيري ايران اسلامي و آمريكا از آنجا آغاز شد كه اسلام ناب محمدي(ص)، بعد از هزار و چهارصد و چند سال و در پي انقلابي عظيم از صفحه ذهن ها و اوراق كتاب ها بيرون آمد و بر كرسي حاكميت نشست. وقتي اسلام ناب كه «ظلم ستيزي» و «عدالت پروري» ترجمان ديگر آن است به نسخه حكومتي تبديل مي شود، به طور طبيعي آموزه هاي «عدالت خواهانه» آن نيز از عرصه تئوري به ميدان عمل و اجرا وارد مي شود و در اين حالت است كه درگيري نظام برخاسته از اسلام ناب محمدي(ص) با نظام سلطه جهاني اجتناب ناپذير خواهد بود چرا كه نظام سلطه بر خوي استكباري تكيه دارد و اسلام ناب بر عدالت تأكيد مي ورزد و بي آن، نظام اسلامي نيست
از اين روي درگيري ايران اسلامي و آمريكا، يك درگيري «ماهوي » است و پايان آن فقط هنگامي خواهد بود كه يكي از دو طرف تغيير ماهيت بدهند. يا آمريكا از خوي استكباري دست بكشد- و به قول امام راحل ما (ره) از خر شيطان پياده شود- و يا، نستجير بالله جمهوري اسلامي ايران، اسلام ناب محمدي(ص) را از نسخه حكومتي خود كنار بگذارد!
چنين است كه از نخستين روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تاكنون، ايران به نمايندگي از اردوگاه اسلام ناب و با عقبه اي به وسعت جهان اسلام و دنياي محرومان، با آمريكا به نمايندگي از اردوگاه نظام سلطه جهاني در مقابل يكديگر ايستاده اند و ميدان هاي درگيري اگرچه بارها تغيير كرده اند، اما تنور تخاصم نه فقط خاموش نشده، بلكه هر روز گرم تر و داغ تر از روز قبل بوده و هست.
امروزه، بيش از 15 سال است كه آرايش جنگي حريف تغيير كرده است. تا 15 سال پيش «توپخانه ها» در خط اول حمله دشمن بودند و «رسانه ها» آتش توپخانه ها را پشتيباني مي كردند، اما، امروز، رسانه ها به خط مقدم آمده اند و توپخانه ها نقش پشتيبان رسانه ها را برعهده گرفته اند. اگر تا 15 سال قبل، توپخانه ها گلوله هاي آتش زا شليك مي كردند و در پي قتل عام انسان ها و تخريب خانه ها و ساختمان ها بودند، اكنون رسانه ها، توهم مي پراكنند و دروغ شليك مي كنند و تغيير باورها را پي مي گيرند، و اين، همان تهاجم فرهنگي است كه 15 سال قبل، رهبر معظم انقلاب با مشاهده اولين نشانه ها، نسبت به آن هشدار جدي دادند، تهاجمي در عرصه افكار كه استراتژيست هاي آمريكايي با عنوان «جنگ نرم» از آن ياد مي كنند و گاه به تداعي آنچه در برخي از كشورهاي آسياي ميانه انجام داده اند، آن را «انقلاب رنگي» و مخملي نيز مي نامند.
كتاب پيش رو - كه از امروز به صورت پاورقي دركيهان مطالعه مي كنيد - برش مستندي از جبهه جنگ نرم دشمن در داخل كشور است و نگاهي با تكيه بر اسناد آشكار و غير قابل انكار به سرپل هاي ارتباطي اين جبهه با سرويس هاي اطلاعاتي و امنيتي بيگانه دارد.
خواننده در فصل هاي مختلف كتاب «شواليه هاي ناتوي فرهنگي» به محافل پيدا و پنهان اين جبهه مي رود و تاريكخانه ها و سايه روشن هاي آن را وامي كاود، از چگونگي رابطه برخي از محافل و احزاب جبهه موسوم به اصلاحات با سرويس هاي اطلاعاتي دشمن باخبر مي شود، نقش شماري از روزنامه ها را به عنوان پايگاه تبليغاتي دشمن درمي يابد، از اين كه جمعي از روشنفكرنمايان و اعضاي برخي از احزاب و گروه هاي مدعي اصلاحات در حمايت ها، مخالفت ها و اظهارنظرهاي سياسي و فرهنگي خود، داده هاي مستقيم و غيرمستقيم كانون هاي اطلاعاتي بيگانه- مخصوصاً آمريكا- را بر زبان دارند، انگشت حيرت به دندان مي گزد و... خواننده در سرتاسر اين گشت و گذار عبرت انگيز هيچ نكته، رخداد، رابطه، اظهارنظر و خبري را نمي يابد كه براي آن، اسناد غيرقابل انكار -والبته كاملاً آشكار- ارائه نشده باشد.
آقاي پيام فضلي نژاد، نويسنده كتاب از يكسال و چند ماه قبل به جمع ما در كيهان پيوست. پيش از آن در جبهه ديگري بود و نامش آشنا... وقتي به كيهان آمد، خسته بود و چند سالي را كه در آن سو بوده است، بر باد رفته مي ديد و در اين آرزو كه با واگويه ماجراهاي آن سو، تابلوي عبرتي پيش روي جوانان كشور بگشايد و هويت واقعي افراد و گروه هايي را كه نقاب فريب بر چهره زده اند بنماياند تا در پي آب به سوي سراب نروند و تشنه در برهوت بي هويتي غرب سرگردان نشوند.پيام، جواني است پرنشاط، سخت كوش، فداكار و باهوش... از اين كه در زلال معرفت امام(ره) چشم ها شسته و خود را به چشمه حيات آفرين آقا رسانده است، پيشاني شكر بر خاك مي سايد و... خدايش در اين راه ياري فرمايد. انشاءالله
حسين شريعتمداري
يک نما از کودتای مخملی
پيام فضلی نژاد

قسمت اول- شواليه های ناتوی فرهنگی
-
روايت يك كودتا
شواليه هاي ناتوي فرهنگي روايتي است از كوشش ها و تئوري هاي نافرجام روشنفكران و مدعيان اصلاح طلبي در ايران براي براندازي نرم نظام جمهوري اسلامي كه به انقلاب مخملي مشهور شد؛ روايتي كه در لابه لاي بازخواني زندگي و حرفه يك روشنفكر سكولار، تنيده شده است. رامين جهانبگلو، روشنفكري بود كه در عصر موسوم به اصلاحات (1376-1384)، بر پايه مأموريتي پنهان از سرويس هاي جاسوسي غرب، به ساختار فرهنگي و سياسي كشور راه يافت و با بهره گيري از منابع و نهادهاي وابسته به دولت آقاي محمد خاتمي، كوشيد تا پروژه «جنگ نرم براي فروپاشي از درون» را در ايران، تحقق بخشد.خواننده اين كتاب، گوشه اي ناچيز از تاريخ يك دهه جنگ استراتژيك نرم (1376-1386) را در ايران، مرور مي كند. او ابتدا، پس از سركشيدن به خانه پدري جهانبگلو در محله شميران شهر تهران و آشنايي با بستر رشد و تربيت سوژه، ناگهان خود را در لابي هاي امنيتي ايالات متحده مي يابد؛ لابي هايي كه تعامل نزديكي با كانون هاي اصلاح طلبي در ايران دارند. او با روشنفكري روبه رو مي شود كه در جواني، فلسفه را به پاي الحاد و سياست ذبح كرد و وقتي به ميانسالي رسيد، همه دغدغه اش اين بود كه با ورود به فاز امنيتي پروژه اي در سازمان نظامي ناتو، احزاب مدعي اصلاح طلبي، نهادهاي مدني، دولتي و انجمن هاي دانشجويي را در ايران، به مركزي براي بازتوليد نظريه هاي صهيونيستي بدل كند.دغدغه اين كتاب، نشر روايتي از پديده ارتجاع روشنفكري در ايران معاصر است و كوشش كرده ام تا با ورود به لايه هاي دروني ايدئولوژي روشنفكران ايراني، نگاهي به مجاري توليد انديشه در بنيادهاي پژوهشي وابسته به سازمان جاسوسي سيا و سازمان نظامي ناتو بيندازم و در مختصاتي بسيار كوچك، نشان دهم كه ماهيت فكر سياسي مدرنيته در ايران چيست و چگونه پديد آمده است. در اين كوشش اندك و ناتمام، مخاطب كتاب از لابه لاي متن، يك نماي كوتاه از پشت صحنه بازتوليد و ترجمه فكر غربي را در ايران به تماشا مي نشيند و مي بيند كه نسل معاصر روشنفكران ايراني، همچنان راه پدران روشنفكري عصر قجر را مي روند. خواننده كه شاهد اين پشت صحنه است، به حلقه سياسي ماهنامه هاي كلك، گفت وگو، كيان و روزنامه هاي اصلاح طلب، مانند صبح امروز، نوروز، ياس نو، وقايع اتفاقيه، همبستگي مي رود، اما آنجا شگفت زده مي شود كه حضور مأموران مخملي را در مركز پژوهش هاي مجلس ششم مي بيند و از محمدرضا خاتمي مي پرسد: مأموراني كه همگام با نظريه پردازان صهيونيستي چون جين شارپ، كتاب مي نويسند، سخنراني مي كنند و نظريه مي بافند، در نهاد تحت مديريت او در ششمين دوره مجلس شوراي اسلامي، چه مي كردند؟!

Monday 17 December 2007

احمدی نژاد در مصاحبه تلويزيونی از مردم ايران حلاليت طلبيد

احمدی نژاد در پایان گزارش خود دربرنامه تلويزيونی يکشنبه بيست و پنج آذرماه 1386 گفت : اگر اشتباهی در کار بود و سستی ایجاد شد...در جایی حرفی زدم که به ساحت ملت ایران آسیب وارد کرد، از همه مردم می خواهم که به بزرگواری خود بنده را ببخشند و حلالم کنند



سند جنون حسین شریعتمداری
در موزه امنیتی روزنامه کیهان

حسين شريعتمداری به عنوان روزنامه نگار شايسته مورد تقدير احمدی نژاد و صفار هرندی قرار گرفت و کيهان جايزه بزرگ انتقاد سازنده از دولت را به دست آورد و همسر حسين شريعتمداری به مقام معاونت وزير بهداشت منصوب شد درکنار مشاغل قبلی
چه از اين بهتر
ولی مردم ايران به آقای رئيس جمهور مي گويند که حسين شريعتمداری آدم معمولی نيست. "ديوانه ای" است که بايد در قسمت بيماران روانی خطرناک در تيمارستان به زنجير بسته شود و زیر سرم آرامش بخشهای قوی قرار گيرد

دوستان "حسين اژدها "ميگويند استعمال مخدرات مخش را پوک کرده
کرده يا نکرده، به مردم چه؟؛
اين آدم بی پوک و بی کله چرا بايد خط و نشان برای صغيروکبير مملکت بکشد و تازه جايزه هم بگيرد. اين جانور درنده ميخواهد "حکومت قداره بندان عربده کش کله پوک"؟ را بجای جمهوری اسلامی برپا کند. کسی هم نيست جلودارش شود. وای از اين همه نکبت

اين تحليل را از خبرگزاری "پيک نت" بخوانيد


روزنامه کیهان، بعنوان یک پژوهش امنیتی، برای انتخابات آینده مجلس، آش ابودردائی را بار گذاشته که واقعا خواندنی است. ما نه میدانم کارمندان رادیو زمانه چه کسانی هستند، نه با گذشته آنها آشنا هستیم و نه اساسا این رادیو و فعالیت هایش کوچکترین کنجکاوی را تاکنون در ما برانگیخته است. اما مقاله پژوهشی کیهان عمیقا کنجکاوی ما را برانگیخت. نه برای سر در آوردن از فعالیت های رادیو زمانه، بلکه برای سر در آوردن از ریشه های جنون امنیتی که حسین شریعتمداری گرفتار آنست و به کمک برادر "حسن شایانفر" و چند نویسنده و شاعر دست چندم و معتاد دوران شاه و چند تواب سازمان "پیکار" در زیر زمین کیهان موسسه ای برای تهیه بولتن حاوی این مزخرفات راه انداخته و برای مقامات عالیه حکومت ساندویج مغز درست می کند.
همین مزخرفات، پایه فکری تهاجم فرهنگی و قتل زنجیره ای و طرح قانون مطبوعات و سرانجام بستن مطبوعات و تعطیل کردن آزادی قلم در جمهوری اسلامی شده است.
این باصطلاح پژوهش امنیتی را به این دلیل باید خواند و منتشر کرد تا دیگران هم بخوانند. هر نخود و لوبیا و سبزی و بنشن و خرده ریزی که در تصور بگنجد در دیگ این پژوهش ریخته شده تا بلکه این آش ابودردا، علاج و فرجی شود برای درماندگی و زمین گیر شدن آقایان یکدست!
از هرکس که فکر کرده اند اصلاح طلب است و خطرناک، تکه گوشت تن کنده اند و در این دیگ انداخته اند. خنده دار است، اما درعین حال حیرت آور. در هر کشور داری نظم و قرار و قانون، منتشر کننده و نویسندگان این گزارش را حتی محاکمه هم نمی کردند، بلکه با ترحم بسیار، جمعشان کرده و تحویل یک بیمارستان روانی می دادند تا "پسیکوسومات" شوند. بخوانید:

«يك سند زنده از كوشش براي بازتوليد امراض صعب العلاج تمدن سكولار غرب در ايران، حاصل جمع بندي «دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان»:

اگر روزگاري روشنفكران لائيك مانند «رامين جهانبگلو» در دفتر تحكيم وحدت، چنان پرده نقد را دريدند كه نظام اسلامي را با حكومت هايي چون هيتلر در آلمان و ويشي در فرانسه مقايسه اي تطبيقي كردند، امروز پروژه اصلي ناتو، با هدف گرفتن قلب اسلام، كليد خورده است.
«راديو زمانه» روابط خود را با نهادهاي براندازي نرم انكار نمي كند، با شكست پروژه سازمان اطلاعات مركزي آمريكا به واسطه سايت هايي چون «گويا نيوز» در عرصه تهاجم فرهنگي، به واسطه بودجه پارلمان هلند و «دفتر امور ويژه رسانه ها و حقوق بشر» در وزارت خارجه اين كشور تأسيس شد و سازمان پرس نو (Press Now) كه به طور جهاني رسانه هاي به ظاهر مستقل را حمايت مي كند، ناظر بر فعاليت هاي «زمانه» مي باشد. محل استقرار «راديو زمانه» واقع در يكي از ساختمان هاي مؤسسهKIT است كه سابقه فعاليت هاي استعماري دارد. KIT مخفف عبارتHet Koninklijk Instituut voor de Tropen است كه معناي آن «مؤسسه سلطنتي مناطق گرمسيري(حاره)» مي باشد؛ اين سازمان دولتي در گذشته به نام مؤسسه استعماري(Colonial Institute) خوانده مي شد و وظيفه آن تحقيقاتي براي فعاليت هاي سودجويانه در زمينه هاي تجاري، سياسي، علمي و فرهنگي در مستعمرات هلند (اندونزي و سورينام)، با هدف استعمار بيشتر بود.
خط مشي سياسي و بدنه اجرايي خط مشي كلان «راديو زمانه» در ظاهر خطوطي چند لايه را نمايان مي كند و از اين حيث با رويكردهاي متعارفي كه رسانه هاي متعلق به آژانس اطلاعات مركزي ايالات متحده(CIA) دنبال مي كنند، متفاوت است. براي همين، گاه توليدات اين فرستنده راديويي، مخاطب را فريب مي دهد كه در پي رعايت مرزهاي متعارف سياسي و اجتماعي ايرانيان است. از سويي ديگر، تحليل داده هاي اين رسانه به كاربرانش، نشان از حركت «راديو زمانه» در نقشه راه «كودتاي مخملي» در ايران دارد.
با تحليل پژوهش هاي گوناگون و برآورد يافته ها از اين راديوي سرويس امنيتي هلند، عملكرد اين رسانه را بايد در سه سطح متفاوت ارزيابي كرد:
اول، نزديك شدن به گروه هاي اصلاح طلب كه به سوي تجديدنظرطلبي در اصول شرعي و قانوني انقلاب اسلامي مردم ايران حركت مي كنند.
دوم، ترور شخصيتي پيامبر اعظم اسلام(ص)، ائمه معصومين(عليهم السلام) و اسطوره هاي قدسي ايرانيان.
سوم، تشكيك در باورهاي ملي و گسترش فحشاي رسانه اي. تحليل خط مشي و عملكرد «راديو زمانه» نشان مي دهد كه مديران اين فرستنده مي كوشند تا خط مشي خود را از نزديك به بينش جريان منحرف روشنفكري ديني و احزاب مدعي اصلاح طلبي تعريف كنند و با چنين تعاملاتي، ضمن حفظ ارتباطات و منابع اطلاعاتي داخلي خود، زمينه هاي فروپاشي ايدئولوژيك را به مثابه مقدمه كودتاي مخملي در ايران، فراهم آورند. «رامين پرهام» از شاگردان جين شارپ (پدر كودتاهاي مخملي در جهان) و عضو «جنبش همبستگي ملي ايرانيان (هما)»، در پژوهشي پيرامون «راديو زمانه» به اين نتيجه رسيده است كه اين فرستنده ايدئولوژي «اصلاح طلبان ديني» وابسته به «محمد خاتمي» را تبليغ مي كند.
سياست جنگ نرم فحشا سياستگذاران «راديو زمانه» براي تحقق دو پروژه موازي و درهم تنيده «ناتوي فرهنگي» و «كودتاي مخملي»، در كنار حمايت از روشنفكران به ظاهر ديني، سياست «جنگ نرم فحشا، براي فروپاشي از درون» را برگزيده اند. از اين رو، در كنار گسترش شبهه افكني هاي فرق ضاله و دراويش صوفي نما، تبليغ فحشا در هنر، مشروعيت بخشيدن به گرايش هاي بيمار جنسي (زناكاري، همجنس بازي و خودارضايي) را در صدر طبقه بندي سوژه هاي رسانه اي خود قرار دادند و از آغاز فعاليت، بارها خصوصي ترين مسائل جنسي و اروتيك نويسندگان را منتشر كرده اند.
اين راديو در يكي از مجموعه برنامه هاي «جنسيت و جامعه» در هفتم خرداد 6138، به بازگويي روابط جنسي نامشروع در ميان كارمندان ماهنامه كيان (كه عبدالكريم سروش پدر معنوي و ماشاءالله شمس الواعظين، سردبير آن بود) در دفتر آن نشريه پرداخت. در آن گزارش، «ب.ر» گرافيست ماهنامه «كيان»، صراحتاً از تمايل بيمارگونه اش به زن شوهرداري كه او نيز از اعضاء تحريريه ماهنامه «كيان» بود پرده برداشت. اين زن (م.م.ر) نيز كه با وقاحتي بي مانند در اين گفت وگوي راديويي به عنوان كارگردان حضور داشت، يك پادوي سازمان جاسوسي سيا است كه پس از همكاري با ماهنامه «كيان»، به روزنامه «انتخاب» (ارگان رسمي دفتر تبليغات اسلامي قم) رفت و در ابتداي دهه هشتاد، به پراگ گريخت و در راديو فردا (ارگان سازمان جاسوسي سيا) مشغول به كار شد.
او اكنون از سردبيران «راديو زمانه» است و شوهرش، مهدي خلجي، نيز كه يك طلبه و از نويسندگان «فصلنامه نقد و نظر» (درهنگام مديريت محمد مهدي فقيهي) بود، در «انستيتو تحقيقاتي واشنگتن براي سياست خاور نزديك»، كه از كارگزاران لابي اسرائيل در ايالات متحده (آيپك) است، كار مي كند. در هيات مشاوران اين انستيتو، مقامات صهيونيست سياسي و امنيتي ايالات متحده، مانند جيمز ولسلي (رئيس سابق سازمان سيا) پل ولفويتز، ريچارد پرل، وارن كريستوفر (وزير سابق دفاع)، الگساندر هيگ (وزير سابق خارجه)، جورج شولتز (وزير سابق خارجه)، جيمز روش (رئيس سابق نيروي هوايي ارتش)، و ساموئل لوييس (سفير سابق آمريكا در اسراييل) حضور دارند.خانم «م.م.ر» كه برنامه «جنسيت و جامعه» را براي اين راديو كارگرداني مي كند، تمام كوشش بر اين است كه ادبيات اروتيك را در زير پوست طرح مسائل اجتماعي گسترش دهد. عناوين برنامه هاي ساخته شده توسط اين عضو سابق محفل كيان، شامل «سكس و جوان امروز»، «روسپيگري و جامعه»، «سكس و سياست جمهوري اسلامي ايران» و... است كه در 18برنامه از فروردين تا مرداد 1386، توسط فرستنده «راديو زمانه» پخش شد. اين راديو، در تازه ترين سري از برنامه هاي خود، سياست ستايش از عمل شنيع «خودارضايي» را برگزيده و با نشر نوشته هاي روانشناسي به نام «مژگان كاهن» در روز سوم آبانماه 1386، در پي القاء اين باور است كه اين عمل شنيع و حرام، از نظر پزشكي، تبعات روحي و جسمي ندارد و بلكه منشأ لذت است نه مبدأ گناه!تحليل سياست «سرگرمي سازي» در «راديو زمانه» فاجعه بار است. اين سياست بر پايه ترويج موسيقي هاي موسوم به «زيرزميني»، مانند رپرها، بنا مي شود؛ موسيقي اي كه در آواهاي خود بيشترين فحاشي هاي سكسي و جنسي را بروز مي دهد. «ديسكو زمانه» به عنوان برنامه اي كه از فريبنده ترين جلوه هاي اروتيك تا ماجراهاي زنان در ايران را منتشر مي كند، نماد برجسته گسترش فحشاي رسانه اي است كه مي كوشد يك نمونه فانتزي و مبتذل را براي پركردن اوقات فراغت جواناني باشد كه سرابشان فاضلاب فريبنده غرب است. تصوير رسانه اي اين سراب، تنها با «ديسكو زمانه» ساخته نمي شود، بلكه مجموعه برنامه هاي «عبدي كلانتري» از 10شهريور 1385 كه زير عنوان «آمريكايي كه نمي شناسيم» پخش مي شود، در شكلي به ظاهر علمي و سياسي، مكمل ساخت تصويري مطلوب و مقبول از كليت غرب و ايالات متحده است.
چينش برنامه هاي «راديو زمانه» مخاطب را ترغيب مي كند تا مدل زندگي مادي محور (ماترياليستي) و انسان محور (اومانيستي) غربي را به مثابه الگوي برتر برگزيند و دست از ايدئولوژي هاي الهي بكشد. همگام با ساخت چنين تصويري، «زمانه» بيمارترين فرقه صوفي نما را كه به ظاهر، مدعي تبعيت از فقه شيعه هستند، تبلغ مي كند. اين فرقه كه حلقه هاي دروني آن تاكنون چندين بار از هم انشعاب كرده اند، به «دراويش گنابادي» موسوم شده اند و «نور علي تابنده» آن را هدايت مي كند. برنامه هاي تبليغاتي دراويش گنابادي از ايران، به واسطه خبرنگاري به نام «اردوان روزبه» به «راديو زمانه» ارسال مي گردد. در اين گزارش هاي راديويي اين خبرنگار، قطب(!) دراويش گنابادي، خود را از جانشينان امام زمان(عج) و صاحب منصب الهي معرفي مي كند.برنامه سازان راديو زمانه سرويس اطلاعات و امنيت هلند كه از سال 1382 با شاگردان «عبدالكريم سروش» در حلقه اينترنتي ملكوت (مهدي جامي، مهدي خلجي، ماه منير رحيمي و داريوش محمدپور) در ارتباط بود، اداره اين راديو را زير نظر «فرح كريمي» به آنان سپرد.برنامه سازان «راديو زمانه» در ايران فعاليت آزادانه دارند و با محافل مشكوك كه از نيروهاي بالقوه آمريكا براي براندازي نرم به شمار مي روند، در ارتباط هستند. طيف اين ارتباطات، از پاتوق جاسوسان مدرن در «انجمن ايرانشناسي سفارت فرانسه» تا محافل «دراويش گنابادي» و از «كانون نويسندگان ايران» تا «حزب مشاركت ايران» گسترده است. طيف مورد اشاره، خطوط كلي ارتباطات عاملان و كارگزاران «راديو زمانه» را در ايران، دربر مي گيرد و محافل ديگري نيز، مانند «انجمن دفاع از آزادي مطبوعات» و گروه هاي زنانه، چون «كمپين يك ميليون امضاء» در تغذيه خبري اين راديوي امنيتي نقش دارند.
«مجتبي پورمحسن» كه با «ساقي .ق» (از روساي شبكه همجنس بازان) در روزنامه توقيف شده شرق گفت وگو كرده بود، از برنامه سازان اين راديوي ضداسلامي است و «سهيل. م» (مجري برنامه هاي ادبي و هنري در صداوسيما) از طريق او ديدگاههاي خود را در «زمانه» منتشر مي كند. «پرويز جاهد» (از منتقدان سياه سينماي ايران)، «شهرنوش پارسي پور» (هرزه نويسي كه خاطرات جنسي اش را در اين راديو منتشر كرد)، «داريوش.ر» (از مرتبطان با شبكه زيرزميني موسيقي فحشا در ايران) و «محمدرضا نيكفر» (نويسنده لائيك و از مترجمان انتشارات طرح نو) از ديگر برنامه سازان اين راديو هستند كه پيش از اين، كارنامه سياه آنان در «روزنامه كيهان» تحليل شده است.در ميان منابع خبري، همكاران رسانه اي و گفت وگوكنندگان با اين راديو كه با بودجه پارلمان و سرويس اطلاعات هلند اداره مي شود، نام هايي مانند «فياض زاهد» (عضو شوراي سردبيري روزنامه اعتماد ملي كه اخيرا با يكي از منابع اطلاعاتي سازمان سيا در آمريكا ديدار كرد)، «عيسي سحرخيز» (عضو ارشد حزب مشاركت ايران)، «مديا كاشيگر»، (يكي از عاملان برجسته سفارت فرانسه در ايران)، «احمد قابل» (نظريه پرداز حزب مشاركت ايران)، «محمد قائد» (عضو تحريريه روزنامه صهيونيستي آيندگان و مدير نشريه توقيف شده لوح)، «تقي رحماني» (عضو گروهك غيرقانوني ملي و مذهبي ها)، «فريبرز رئيس دانا» (از شركت كنندگان در كنفرانس برلين و همكار دفتر پژوهش هاي فرهنگي) و... به چشم مي خورد. از ميان اصلي ترين منابع خبري اين راديو مي توان به اعضاء شاخه جوانان حزب مشاركت اشاره كرد كه در تعامل مستقيم با اين رسانه امنيتي هستند.ماموران شبكه ناتوي فرهنگي در ايران ماموران شبكه ناتوي فرهنگي كه در پوشش خبرنگاران «راديو زمانه» در ايران حضور دارند، به پيشنهاد «عباس معروفي» (روزنامه نگار پناهنده به آلمان)، در حال تشكيل شبكه اي اطلاعاتي از نويسندگان ادبي و جوان داخل كشور هستند و برخي از اعضاء كانون غيرقانوني نويسندگان، در تشكيل اين شبكه به آنان كمك مادي و مشاوره اي مي دهند. فردي با نام مستعار «پونه ايراني» به عنوان يكي از عاملان «عباس معروفي»، از كارگزاران «راديو زمانه» در ايران به شمار مي رود.روز 19شهريور 1386، در آخرين اقدام رسانه اي براي تبليغ اين شبكه به ظاهر ادبي، قلم زرين راديو زمانه به «سيمين دانشور» اهداء شد و جوايزي نيز به نويسندگان داخل ايران تعلق گرفت. جايزه اول قلم زرين، به همراه يك دوره « فرهنگ سخن» و مبلغ پانصد يورو به «پ.هوشمندزاده» كه يكي از عكاسان روزنامه هاي زنجيره اي و وبلاگ نويسان ساكن ايران است، اعطاء شد و نزديك به هزار يوروي ديگر به سه تن از ديگر نويسندگان ايراني تعلق گرفت. اين جوايز و مبالغ، همگي از محل بودجه دولت هلند براي براندازي جمهوري اسلامي در اختيار نويسندگان و وبلاگ نويسان داخل ايران قرار گرفته است. برخي از برگزيدگان مسابقه قلم زرين زمانه، از ابتداي دهه هشتاد، در محفل لمپن هاي كافه شوكا (در حوالي خيابان گاندي) با «يارعلي پورمقدم» (قهوه چي كانون نويسندگان) و جمعي از نويسندگان و كاريكاتوريست هاي روزنامه هاي زنجير ه اي (مانند داوود.ا.م) به گسترش انگاره هاي فاسد و روابط مسموم ميان نويسندگان جوان، دامن مي زدند و اكنون به عنوان سمبل هاي ادبي راديوي سرويس اطلاعات هلند به داستان نويسان جوان ايراني معرفي مي گردند!
عاملان اطلاعاتي اين راديوي امنيتي با حلقه سياه «خانه هنرمندان ايران» كه پس از افشاگري هاي «روزنامه كيهان» از هم پاشيد، در ارتباط بودند. خبرنگاران «زمانه» با هماهنگي «علي.د» در مراسم و بزرگداشت هاي گوناگون خانه حضور مي يافتند و به جمع آوري اطلاعات مي پرداختند. اين نشست ها كه اغلب بزرگداشت هايي براي تجليل از عناصر بدنام رژيم ستم شاهي بود و تا مهرماه 1386 ادامه يافت، در «راديو زمانه» به شكل گسترده تبليغ و گزارش هاي آن نيز منتشر مي شد. «دفتر پژوهش هاي فرهنگي» و «مركز بين المللي گفت وگوي تمدن ها» (زير مجموعه نهاد رياست جمهوري در زمان آقاي خاتمي) در برگزاري مراسم ستايش از هنرمندان سياه و كارگزاران كودتاي مخملي در ايران، مشاركت گسترده داشتند.
پروژه مشترك راديو زمانه و ايران گويا پروژه تاسيس «تلويزيون گويا»، از آخرين طرح هاي دولت هلند براي تحقق نقشه راه ناتوي فرهنگي است. اين تلويزيون كه طرح تاسيس آن در سال 1384، به پيشنهاد «فرح كريمي» در پارلمان هلند، موسسه هيفوس، سازمان صداي آزاد و اتحاديه روزنامه نگاران هلند بررسي شده، به مديريت حسين باستاني (نظريه پرداز حزب مشاركت ايران و عضو شوراي سردبيري سايت روز آن لاين) و رضا علامه زاده (فيلمساز فراري) در ماه هاي آينده وارد فاز عملياتي و رزمايشي خود خواهد گشت. روز 24 مه 2004، رئيس موسسه هيفوس در آمستردام گفت كه بودجه تخصيص داده شده به اين تلويزيون، معادل چهل و شش ميليون يورو، طي پنج سال است، اما تحليلگران اطلاعاتي هلند و كارشناسان سازمان جاسوسي سيا، اين تيم را براي راه اندازي و اداره يك ماهواره فارسي زبان ناتوان مي دانند. از اين رو، علي رغم فراهم گشتن مقدمات عملياتي شدن اين طرح، همچنان سرنوشت راه اندازي اين تلويزيون در هاله اي از ابهام است.
صبغه سزوارتر تامين امنيت اجتماعي يادمان باشد كارگزاران ناتوي فرهنگي در حالي با آرامش به فعاليت هاي درون مرزي خود با پوشش رسانه اي ادامه مي دهند كه سرنوشت لايحه جرائم اينترنتي در ابهام است. پس از رسوايي گروه هاي سرگرمي ايراني در ياهو كه تابستان سال گذشته روي داد و ارتباطات امنيتي آنان با جاسوسان سايبر فاش شد. قانونگذاران ايران به تكاپويي دوباره افتادند. كوشش آنان براي تدوين يك قانون جامع براي رويارويي با پديده هاي ضدامنيتي كه با ابزارهاي نوين رسانه اي هدايت مي شوند، همچنان به ثمر ننشسته است. از ديگر سو، قوه قضاييه كه در دادستاني عمومي و انقلاب تهران يك دفتر ويژه امور اينترنت تاسيس كرده، نه در حوزه پيگرد قضايي گروپ هاي فحشا در ياهو گروپ كارنامه مقبولي داشته و نه حتي آئين نامه جامعي را كه در فقدان قانون بتواند راهگشا باشد، پيشنهاد داده است.
فحشاي رسانه اي گسترده مي شود و ناتويست ها با رسانه هاي ديجيتالي گوناگون به جنگ ذهن و روان جوانان اين جامعه آمده اند. كارگزاران و پادوهاي ناتوي فرهنگي در حاشيه امني به سر مي برند كه گاه حيرت انگيز مي نمايد. اسناد بسياري از تعاملات رسانه هاي اينترنتي كه در نقشه راه ناتوي فرهنگي حركت مي كنند و همزمان هم مورد حمايت برخي مطبوعات داخل كشور قرار دارند و هم پيگرد قضايي آنان به نتيجه و صدور حكم قضايي نرسيده است، وجود دارد. جغرافياي پراكندگي اين پادوها و كارگزاران كه از خارك تا تهران را در بر مي گيرد، امروز قابل جستجو است، اما اگر فردا اين جغرافيا از ديد كارشناسان اطلاعاتي و قضايي فراتر رود، هزينه كنترل و پيگرد آنان، بسيار دشوار خواهد بود.
رهبري فرزانه، با آن بينش عميق، سالهاست كه نداي «مهندسي فرهنگي» براي اين نسل را سر داده و جد و جهدي عظيم براي تقابلي كارساز با پروژه «ناتوي فرهنگي» را از همگان خواسته اند.

Sunday 16 December 2007

با قانون برخورد کنيد نه با زور

يک شاخه زرشک مشهدی تقديم به "اسدُ لّا دماغو" و "حبيب نامسلمون"؛

گفتگوی شهروند امروز با حجت الاسلام و السلمين کروبی

در نامه‌هاي اخير شما، به نظر مي‌رسد كه يك خط جديدي را دنبال مي‌كنيد كه آن مقابله با تحجر است. برخلاف نامه‌هاي پيش، مخاطب شما نيز اين بار افكار عمومي است. در حالي كه قبلا نامه مي‌نوشتيد به شوراي نگهبان يا رئيس‌جمهور كه مانع يك اتفاق شوند اما الان برعكس است. منطق اين نامه‌هاي جديد چيست؟ و اثر‌بخشي آن كجاست؟
در اين داستان اخير در بروجرد، حسينيه را خراب كردند. عده‌اي از جانبازان و بچه‌هاي جنگ مجروح شدند. زن و بچه مردم رفته بودند جلوي فرمانداري. خب من احساس مي‌كنم نامه‌اي كه مي‌نويسم موثر است. اساس اصلي اين نظام با روحانيت است. گاهي بوده كه من تنها عمل نكردم. زنگ زدم به آقاي ناطق كه شما هم كمك كنيد. خب خيلي از مسائل هم حل شده و برخي هم روي زمين مانده است. عادت من اين است كه كارها را پيگيري كنم. وقتي خانم نرگس محمدي يا خانم صابر پيش من مي‌آيند، وظيفه خودم مي‌دانم به آنها كمك كنم. دو سه بار تلفن مي‌كنم تا مسائل حل شود. ما بايد كشور را به سمت قانونمندي ببريم. كشور بايد قانونمند شود. خودسري نبايد باشد. شوراي نگهبان نظارت دارد.
خب اين نظارت بايد قانوني باشد

اگر كشور قانونمند شد، شما نامه‌نويسي را ترك مي‌كنيد؟

بله، آن وقت كاري نداريم. در زماني كه بحث جامعه مدرسين حوزه علميه مطرح شد و آنها به من نامه نوشتند و من به آنها جواب مفصلي دادم، رفتم پيش آيت‌الله‌العظمي گلپايگاني(ره). ايشان مرجع مطلقي بودند. بيش از 90 سال داشتند. امام كه از دنيا رفته بودند، آيت‌الله خويي نيز در قيد حيات نبودند. آيت‌الله گلپايگاني از من پرسيد، اين طرحي كه شما در مجلس داريد، چيست؟ به من خبر دادند شماها در مجلس طرحي را تصويب كرديد كه التزام به اسلام واجب نيست. ببينيد ذهن مراجع را چگونه خراب مي‌كنند. گفتم آقا آن كه مي‌گويد التزام به اسلام منظور اين نيست كه طرف بايد نماز بخواند، روزه بگيرد، مشروب نخورد. اين اوامر و نواهي بحث نيست. اينها در شوراي نگهبان به مردم مي‌گويند شما التزام به اسلام نداريد. مي‌پرسيم چرا؟ مي‌گويند كه در نطق خود فلان حرف را زده‌ايد. آقا شايد اين حرف را من درست مي‌دانستم. مي‌گويند نه، ما آن را اشتباه مي‌دانيم. آيت‌الله‌العظمي گلپايگاني به ما گفتند كه يك تفسير بر اين اصل بگذاريد كه التزام به اسلام يعني اينكه اوامر را انجام بدهد و نواهي را پرهيز كند. يعني مقيد كنيد وجوه التزام به اسلام را تعريف كنيد. الان من مي‌گويم متصوفه يك گروه مسلمان است. اينها نه حزب هستند نه درگيري با جايي دارند، نه كاري به كسي دارند. امام جماعت بروجرد نوشته كه حسينيه آنها خانه تيمي بود. گفتم كه بابا به دراويش مي‌گويند بي‌خاصيت. شما چرا اتهام مي‌زنيد. اصلا تصوف وقتي به وجود آمد كه سرخوردگي در اسلام شروع شده بود. اينها كه فقط كنج خانه‌هايشان هستند. به هر حال شما مي‌گوييد اينها خطر هستند؟ بايد قانوني با آنها برخورد كنيد. نبايد همه چيز بر محور زور باشد. اگر اين گونه باشد فردا يك عده زورشان بيشتر مي‌شود و چادر را از سر زن‌ها مي‌كشند. اين كه نمي‌شود. متاسفانه همه قانونگريز هستند.

Saturday 15 December 2007

اعلان خطر جدی به آزاديخواهان ايران

برنامه ريزیهای شوم و شيطانی بر عليه دراويش
حمله باند شريعتمداری و اصحاب کيهان به "راديوزمانه" به علت تلاش اين راديو برای آزادی
به دنبال مصاحبه های راديو زمانه با درويشها و دادن پوشش خبری مناسب به فاجعه تخريب حسينيه بروجرد، و به
دنبال انتشار نامه هزار و چتدصد امضائی، فنر خشم روزنامه کيهان دررفته و آغاز به حمله های شديد به مخالفان سياستهای غلط دولت احمدی نژاد کرده است. فعلاً که خط و نشان برای حزب مشارکت وحزب کارگزاران سازندگی و نهضت آزادی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی کشيده و آنها را ميخواهد به بنياد سوروس و بيگانگان ببندد و پرونده سازی بکند.
اما مطالبی را که درمورد راديو زمانه نوشته هم بدنيست مروری کنيد
اين چند خط شعرراهم يکی از خوانندگان قلمی کرده و فرستاده. ان را هم با هم ميخوانيم

ای حسين ِ سيه دل ِ مجنون
ای تبهکار زشت، ای ملعون
پيشتر زان که انقلاب شود
ناگهان آبها سراب شود
پيشه ات بود شغل دلاکی
بودی آن روز زشت و ترياکی
بعد رفتی به دفتر کيهان
همچو در دوزخ بلا، شيطان
زشتکاری بسی نمودی تو
شد فراموشت آنچه بودی تو
ميزنی اتهامهای درشت
گاهی از روبرو گهی از پشت
هست در آستينت ای خونريز
دشنه ای از برای مردم تيز
بدصدائی بلند خواهی کرد
پای مردم به بندخواهی کرد
هرکس آزاد و معدلت خواه است
تو برآنی که جاش در چاه است

کاش ايزد مدد کند روزی
برکند نسل چون تو پفيوزی

دوستانت ز تو سياه ترند
در رقابت ز تو تباه ترند

عسکر اولادی زشت و نادان است
نو مسلمان؟ نه! نا مسلمان است
دشمن شیعه و شريعت او است
منکر مکتب طريقت اوست
آن رفيقش ازو سخيفتر است
اَنُدماغی تر و کثيفتر است
هرچه بادام بوده او چيده
ميوهء باغ خلق دزديده

کاش ايزد مدد کند يک روز
برکند نسل اين همه پفيوز


گزارش تحليلي «كيهان» از پروژه جديد ناتوي فرهنگي در هلندپشت صحنه اسلام ستيزي
پنجشنبه 22 آذر 1386 - 2 ذي الحجه 1428 - 13 دسامبر 2007
در رسانه هاي اروپايي كشور هلند كه از سوي ناظران رسانه اي، پايتختي ويژه براي «ناتوي فرهنگي» لقب گرفته، فاز جديدي از جنگ تبليغاتي خود را عليه دين اسلام آغاز كرده است. اين جنگ تبليغاتي كه براساس بودجه مصوبه پارلمان هلند (موسوم به پلوراليزم رسانه اي) تغذيه مالي و با مشاركت سرويس اطلاعات و امنيت هلند و دفتر ويژه رسانه ها در وزارت خارجه اين كشور تئوريزه مي شود، همزمان با دنبال كردن دو خط مشي كلان اسلام ستيزي (با رويكرد فروپاشي ايدئولوژيك) و گسترش فحشا (آلترناتيو سرگرمي هاي ديني) در رسانه هاي فارسي زبان ادامه دارد.اين گزارش كه يك سند زنده از كوشش براي بازتوليد امراض صعب العلاج تمدن سكولار غرب در ايران است، حاصل جمع بندي «دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان» از چندين پژوهش راهبردي و كاربردي مؤسسه در يك سال گذشته است كه متن كامل آن ها، در آينده منتشر خواهد شد.پروژه اسلام ستيزي در احزاب راستگراي اروپااتحادي شوم و ميان قاره اي، براي گسترش شبح ناتوي فرهنگي بر آسمان ايران، در اروپا و آمريكا صورت بسته و دولت هلند در كانون اين اتحاد ايستاده است. احزاب راستگرا و محافظه كار دولت هاي ايالات متحده، آلمان، فرانسه و بلژيك از شركاي پروژه اسلام ستيزي دولت هلند به شمار مي روند. مجله «تايم» كه در شماره 28 فوريه 2006، از اين اتحاد شوم پرده برداشت، نوشت يكي از اعضاء حزب راستگراي هلند، به نام «خيرت ويلدرس» كه از مسلمانان با القابي مانند «اوباش اسلامگراي فاشيست» ياد مي كند، در راس استراتژيست هاي حركت ضد اسلامي در اين كشور قرار دارد.همه ترفندهاي استراتژيست هاي ناتوي فرهنگي در حال رنگ باختن است. آنها با به رخ كشيدن ماهواره اي خود آغاز كرده بودند و پياده نظام هاي داخلي خود را نيز در رسانه هاي مكتوب داخل كشور خرج كردند. اكنون، هنگامه اوج «هتاكي بصري» ناتويست ها است. (كيهان، از كارگزاران ناتوي فرهنگي با واژه ناتويست ياد مي كند). نخستين رگه هاي اسلام ستيزي بصري و دولتي در هلند را مي توان در طرح ها و ايده هاي «تئو ون گوگ» يافت كه از مخالفان برجسته دين اسلام بود. او كه نوأ نقاش مشهور هلندي، ونسان ون گوگ بود، در سال 1383 فيلمي را به نام «تسليم» براساس داستاني از «ايان هيرسي علي» (نماينده پارلمان هلند كه خود را مرتد مي نامد) ساخت. اگرچه نمايش اين فيلم، پس از مدتي، منجر به كشته شدن كارگردان آن شد، اما همچنان احزاب راستگراي هلند در تعامل با سرويس هاي جاسوسي غرب، مي كوشند تا جنبش اسلام خواهي در اروپا را از عرصه عمومي طرد كنند و اكنون، بر اساس اصول «عمليات سياه رسانه اي»، ترور شخصيتي پيامبر اعظم اسلام(ص) و ائمه معصومين (عليهماالسلام) را در دستور كار خود قرار داده اند.از اين رو، يكي از مؤسسان كميته هلندي «از دين برگشتگان» فيلم «زندگي محمد]ص[» را با مشاركت شبكه سي.ان.ان. براي يكي از كانال هاي تلويزيون هلند كارگرداني كرده است. اين فيلم كه اشاره به زندگي پيامبر اسلام حضرت محمد(ص) دارد، داستان مردي ديكتاتور را روايت مي كند كه اقدام به قتل سه يهودي بي گناه(!) كرده و در زندگي شخصي خود با دختر بچه 6 ساله اي ازدواج مي كند و او را مورد اذيت و آزار قرار مي دهد! سازنده اين فيلم در كسوت يك مرتد هلندي، پيش بيني كرده كه فيلمش بيش از كاريكاتورهاي موهني كه سال گذشته در چند روزنامه دانماركي و هلندي منتشر شد، جنجال به پا كند. اين شخص، به خيال خودش، استدلال هايي را هم براي پروژه «هتاكي بصري» دست و پا كرده است. او مي گويد كه اين فيلم در واقع گامي است در جهت مبارزه با اسلام افراطي و رسيدن به آزادي!جنجال رسانه اي، معطوف به بسترسازي تبليغاتي براي اين پروژه همچنان ادامه دارد. اگر روزگاري روشنفكران لائيك مانند «رامين جهانبگلو» در دفتر تحكيم وحدت، چنان پرده نقد را دريدند كه نظام اسلامي را با حكومت هايي چون هيتلر در آلمان و ويشي در فرانسه مقايسه اي تطبيقي كردند، امروز پروژه اصلي ناتويست ها، با هدف گرفتن قلب اسلام، كليد خورده است. «گيرت وايلدرز»، رهبر حزب آزادي (PVV) در هلند، دو هفته پيش اعلام كرد كه در نظر دارد تا در ماه ژانويه فيلمي كوتاه درباره اسلام به نمايش درآورد. وايلدرز به آژانس خبري «نيس نيوز» گفته است كه «در اين فيلم كتاب مقدس «قرآن» با كتاب «نبرد من» نوشته ديكتاتور آلماني «هيتلر» مقايسه و «قرآن» بعنوان كتابي فاشيستي معرفي شده است.»خبرها، ادامه دارد. هر روز، يك نما از پروژه ناتوي فرهنگي رونمايي مي شود. دل نگراني ها و دغدغه هاي مسلمانان، اين بار چه تقابلي را صورتبندي خواهد كرد؟!«هتاكي بصري» در موزه دولتي لاههدر تازه ترين پروژه هلندي ها، در هفته نخست آذرماه 1386، موزه شهرداري شهر لاهه، با پرپايي نمايشگاه عكس «سون آپ»، در حالي تصاويري از يك زوج همجنسگرا را به نمايش گذاشته است كه اين زوج(!)، ماسك تصويري دو اسطوره ديني مسلمانان را بر چهره دارند. پژوهشگران كيهان، از ذكر نام اين معصومين كه چنين مورد اهانت هلندي ها قرار گرفته اند، شرم دارد. اين تصاوير را كه «آدام و اوالد» نام دارند، يك عكاس ايراني تبار با نام مستعار «سوره حرا»، در اختيار شهرداري لاهه (پايتخت هلند) قرار داده و «فان كريمپن» (مدير كل موزه دولتي لاهه) نيز اجازه نمايش اين تصاوير بي شرمانه را صادر كرده است. عكاس اين عكس ها كه از افشاي نامش در اين جنگ تبليغاتي به هراس افتاده، مدعي است كه هفت سال پيش از ايران به هلند مهاجرت كرده است.بستر پروژه هلندي «هتاكي بصري» در پشت صحنه يك بازي سازي امنيتي- رسانه اي رقم مي خورد. سرويس اطلاعات و امنيت هلند، پيش تر چنين بستري را در قالبي ديگر با عنوان «هنر برهنه» با همكاري «راديو زمانه» آزموده بود. اين راديو اينترنتي كه روابط خود را با نهادهاي براندازي نرم انكار نمي كند، پس از برگزاري نمايشگاه عكس «سون آپ» در لاهه، گفت وگويي را با «سوره حرا» ترتيب داد و كوشيد كه براي اين پروژه جديد، ادله جامعه شناختي دست و پا كند. «زمانه» كه خط مشي اي ستايش آميز را در معماري كلمات خود براي انعكاس اين خبر برگزيده بود، مدعي شد كه اين عكاس ناشناس هلندي- ايراني «قصد خود را از ترتيب دادن اين تصاوير، به چالش كشيدن رويكرد رياكارانه جهان اسلام نسبت به موضوع هم جنس گرايي اظهار مي كند!»رسانه هاي هلندي، مانند «ان او اس ژورنال هلند»، در روزهاي گذشته خبر از خشم مسلمانان جهان از برگزاري اين نمايشگاه ضداسلامي دادند، اما مديركل موزه دولتي لاهه حتي حاضر نشد تا اين نمايشگاه عكس هاي موهن را كه شخصيت معظم دو تن از برجسته ترين نمادهاي معصومين و مظلومين مسلمان را هدف قرار داده، تعطيل كند. «فان كريمپن» با گذشت چند روز از اين اعتراضات و از هراس گسترش دامنه خشم مسلمانان، دستور داد كه فقط عكس همجنس بازاني كه صراحتاً ماسك اسطوره هاي ديني مسلمانان را برچهره دارند، از موزه خارج شود. در عين حال، او به رسانه ها گفت كه عكس هاي همجنس بازان را خريداري مي كند «تا شايد پس از ده سال بتوان آنها را به نمايش گذاشت!»با اين حال «راديو زمانه» در خبري كه روز دوشنبه هفته گذشته منتشر كرد، مدعي شد كه «محافل اسلامي دو بار با اين هنرمند تماس تلفني گرفته اند كه خانم حرا لحن اين دو تلفن را خشونت بار توصيف مي كند.» در خبر «راديو زمانه» نيز، لحني بي ادبانه براي توصيف دو شخصيت معصوم مسلمانان برگزيده شده است. چرا «راديو زمانه»، همواره در پشت صحنه بازي سازي امنيتي- رسانه اي هلندي ها خوش رقصي مي كند؟!راديو زمانه، ارگاني براي عمليات سياه رسانه ايبودجه دولتي هلند، تنها براي خريد آثار موهن عليه شخصيت هاي بي بديل اسلام نفله نمي شود. اين بودجه براي تأمين مالي «رسانه هاي سياه» پروژه ناتوي فرهنگي، مانند «راديو زمانه» نيز داراي رديف ويژه اي است. روز 9 اكتبر 2007، روزنامه هلندي «فولكس كرانت» فاش كرد كه يارانه اي نزديك به سه ميليون يورو به اين راديو تخصيص داده شده و البته نوشت كه تخصيص بودجه دولتي هلند به اين فرستنده راديويي، هدر دادن پول ماليات دهندگان اين كشور است. اين بودجه، يك پنجم از كل بودجه 15 ميليون يورويي است كه چندي قبل از تعطيلات عيد ميلاد مسيح در سال 2004، پارلمان هلند به پيشنهاد فرح كريمي (عضو پيشين شاخه نظامي گروهك تروريستي منافقين و نماينده حزب سبزها در پارلمان هلند) و هانس فان بالن (نماينده حزب ليبرال در پارلمان هلند) آن را تصويب كرد.اين راديو با شكست پروژه سازمان اطلاعات مركزي آمريكا به واسطه سايت هايي چون «گويا نيوز» در عرصه تهاجم فرهنگي، به واسطه بودجه پارلمان هلند و «دفتر امور ويژه رسانه ها و حقوق بشر» در وزارت خارجه اين كشور تأسيس شد و سازمان پرس نو (Press Now) كه به طور جهاني رسانه هاي به ظاهر مستقل را حمايت مي كند، ناظر بر فعاليت هاي «زمانه» مي باشد. محل استقرار «راديو زمانه» واقع در يكي از ساختمان هاي مؤسسهKIT است كه سابقه فعاليت هاي استعماري دارد. KIT مخفف عبارتHet Koninklijk Instituut voor de Tropen است كه معناي آن «مؤسسه سلطنتي مناطق گرمسيري(حاره)» مي باشد؛ اين سازمان دولتي در گذشته به نام مؤسسه استعماري(Colonial Institute) خوانده مي شد و وظيفه آن تحقيقاتي براي فعاليت هاي سودجويانه در زمينه هاي تجاري، سياسي، علمي و فرهنگي در مستعمرات هلند (اندونزي و سورينام)، با هدف استعمار بيشتر بود.خط مشي سياسي و بدنه اجراييخط مشي كلان «راديو زمانه» در ظاهر خطوطي چند لايه را نمايان مي كند و از اين حيث با رويكردهاي متعارفي كه رسانه هاي متعلق به آژانس اطلاعات مركزي ايالات متحده(CIA) دنبال مي كنند، متفاوت است. براي همين، گاه توليدات اين فرستنده راديويي، مخاطب را فريب مي دهد كه در پي رعايت مرزهاي متعارف سياسي و اجتماعي ايرانيان است. از سويي ديگر، تحليل داده هاي اين رسانه به كاربرانش، نشان از حركت «راديو زمانه» در نقشه راه «كودتاي مخملي» در ايران دارد.با تحليل پژوهش هاي گوناگون و برآورد يافته ها از اين راديوي سرويس امنيتي هلند، عملكرد اين رسانه را بايد در سه سطح متفاوت ارزيابي كرد: اول، نزديك شدن به گروه هاي اصلاح طلب كه به سوي تجديدنظرطلبي در اصول شرعي و قانوني انقلاب اسلامي مردم ايران حركت مي كنند. دوم، ترور شخصيتي پيامبر اعظم اسلام(ص)، ائمه معصومين(عليهم السلام) و اسطوره هاي قدسي ايرانيان. سوم، تشكيك در باورهاي ملي و گسترش فحشاي رسانه اي. تحليل خط مشي و عملكرد «راديو زمانه» نشان مي دهد كه مديران اين فرستنده مي كوشند تا خط مشي خود را از نزديك به بينش جريان منحرف روشنفكري ديني و احزاب مدعي اصلاح طلبي تعريف كنند و با چنين تعاملاتي، ضمن حفظ ارتباطات و منابع اطلاعاتي داخلي خود، زمينه هاي فروپاشي ايدئولوژيك را به مثابه مقدمه كودتاي مخملي در ايران، فراهم آورند. «رامين پرهام» از شاگردان جين شارپ (پدر كودتاهاي مخملي در جهان) و عضو «جنبش همبستگي ملي ايرانيان (هما)»، در پژوهشي پيرامون «راديو زمانه» به اين نتيجه رسيده است كه اين فرستنده ايدئولوژي «اصلاح طلبان ديني» وابسته به «محمد خاتمي» را تبليغ مي كند.سياست جنگ نرم فحشاسياستگذاران «راديو زمانه» براي تحقق دو پروژه موازي و درهم تنيده «ناتوي فرهنگي» و «كودتاي مخملي»، در كنار حمايت از روشنفكران به ظاهر ديني، سياست «جنگ نرم فحشا، براي فروپاشي از درون» را برگزيده اند. از اين رو، در كنار گسترش شبهه افكني هاي فرق ضاله و دراويش صوفي نما، تبليغ فحشا در هنر، مشروعيت بخشيدن به گرايش هاي بيمار جنسي (زناكاري، همجنس بازي و خودارضايي) را در صدر طبقه بندي سوژه هاي رسانه اي خود قرار دادند و از آغاز فعاليت، بارها خصوصي ترين مسائل جنسي و اروتيك نويسندگان را منتشر كرده اند.نشر يافته هاي كيهان از چندين پژوهش ميداني و مستند پيرامون اين رسانه ممكن نيست، چرا كه تحليل «فحشاي سياه رسانه اي» روشي است پيچيده و دشواري هاي بي مانند خود را دارد. از اين رو، به ذكر نمونه هاي اندك اكتفا مي كنيم. اين راديو در يكي از مجموعه برنامه هاي «جنسيت و جامعه» در هفتم خرداد 6138، به بازگويي روابط جنسي نامشروع در ميان كارمندان ماهنامه كيان (كه عبدالكريم سروش پدر معنوي و ماشاءالله شمس الواعظين، سردبير آن بود) در دفتر آن نشريه پرداخت. در آن گزارش، «ب.ر» گرافيست ماهنامه «كيان»، صراحتاً از تمايل بيمارگونه اش به زن شوهرداري كه او نيز از اعضاء تحريريه ماهنامه «كيان» بود پرده برداشت. اين زن (م.م.ر) نيز كه با وقاحتي بي مانند در اين گفت وگوي راديويي به عنوان كارگردان حضور داشت، يك پادوي سازمان جاسوسي سيا است كه پس از همكاري با ماهنامه «كيان»، به روزنامه «انتخاب» (ارگان رسمي دفتر تبليغات اسلامي قم) رفت و در ابتداي دهه هشتاد، به پراگ گريخت و در راديو فردا (ارگان سازمان جاسوسي سيا) مشغول به كار شد.او اكنون از سردبيران «راديو زمانه» است و شوهرش، مهدي خلجي، نيز كه يك طلبه و از نويسندگان «فصلنامه نقد و نظر» (درهنگام مديريت محمد مهدي فقيهي) بود، در «انستيتو تحقيقاتي واشنگتن براي سياست خاور نزديك»، كه از كارگزاران لابي اسرائيل در ايالات متحده (آيپك) است، كار مي كند. در هيات مشاوران اين انستيتو، مقامات صهيونيست سياسي و امنيتي ايالات متحده، مانند جيمز ولسلي (رئيس سابق سازمان سيا) پل ولفويتز، ريچارد پرل، وارن كريستوفر (وزير سابق دفاع)، الگساندر هيگ (وزير سابق خارجه)، جورج شولتز (وزير سابق خارجه)، جيمز روش (رئيس سابق نيروي هوايي ارتش)، و ساموئل لوييس (سفير سابق آمريكا در اسراييل) حضور دارند.خانم «م.م.ر» كه برنامه «جنسيت و جامعه» را براي اين راديو كارگرداني مي كند، تمام كوشش بر اين است كه ادبيات اروتيك را در زير پوست طرح مسائل اجتماعي گسترش دهد. عناوين برنامه هاي ساخته شده توسط اين عضو سابق محفل كيان، شامل «سكس و جوان امروز»، «روسپيگري و جامعه»، «سكس و سياست جمهوري اسلامي ايران» و... است كه در 18برنامه از فروردين تا مرداد 1386، توسط فرستنده «راديو زمانه» پخش شد. اين راديو، در تازه ترين سري از برنامه هاي خود، سياست ستايش از عمل شنيع «خودارضايي» را برگزيده و با نشر نوشته هاي روانشناسي به نام «مژگان كاهن» در روز سوم آبانماه 1386، در پي القاء اين باور است كه اين عمل شنيع و حرام، از نظر پزشكي، تبعات روحي و جسمي ندارد و بلكه منشأ لذت است نه مبدأ گناه!تحليل سياست «سرگرمي سازي» در «راديو زمانه» فاجعه بار است. اين سياست بر پايه ترويج موسيقي هاي موسوم به «زيرزميني»، مانند رپرها، بنا مي شود؛ موسيقي اي كه در آواهاي خود بيشترين فحاشي هاي سكسي و جنسي را بروز مي دهد. «ديسكو زمانه» به عنوان برنامه اي كه از فريبنده ترين جلوه هاي اروتيك تا ماجراهاي زنان در ايران را منتشر مي كند، نماد برجسته گسترش فحشاي رسانه اي است كه مي كوشد يك نمونه فانتزي و مبتذل را براي پركردن اوقات فراغت جواناني باشد كه سرابشان فاضلاب فريبنده غرب است. تصوير رسانه اي اين سراب، تنها با «ديسكو زمانه» ساخته نمي شود، بلكه مجموعه برنامه هاي «عبدي كلانتري» از 10شهريور 1385 كه زير عنوان «آمريكايي كه نمي شناسيم» پخش مي شود، در شكلي به ظاهر علمي و سياسي، مكمل ساخت تصويري مطلوب و مقبول از كليت غرب و ايالات متحده است.چينش برنامه هاي «راديو زمانه» مخاطب را ترغيب مي كند تا مدل زندگي مادي محور (ماترياليستي) و انسان محور (اومانيستي) غربي را به مثابه الگوي برتر برگزيند و دست از ايدئولوژي هاي الهي بكشد. همگام با ساخت چنين تصويري، «زمانه» بيمارترين فرقه صوفي نما را كه به ظاهر، مدعي تبعيت از فقه شيعه هستند، تبلغ مي كند. اين فرقه كه حلقه هاي دروني آن تاكنون چندين بار از هم انشعاب كرده اند، به «دراويش گنابادي» موسوم شده اند و «نور علي تابنده» آن را هدايت مي كند. برنامه هاي تبليغاتي دراويش گنابادي از ايران، به واسطه خبرنگاري به نام «اردوان روزبه» به «راديو زمانه» ارسال مي گردد. در اين گزارش هاي راديويي اين خبرنگار، قطب(!) دراويش گنابادي، خود را از جانشينان امام زمان(عج) و صاحب منصب الهي معرفي مي كند.برنامه سازان راديو زمانهسرويس اطلاعات و امنيت هلند كه از سال 1382 با شاگردان «عبدالكريم سروش» در حلقه اينترنتي ملكوت (مهدي جامي، مهدي خلجي، ماه منير رحيمي و داريوش محمدپور) در ارتباط بود، اداره اين راديو را زير نظر «فرح كريمي» به آنان سپرد.برنامه سازان «راديو زمانه» در ايران فعاليت آزادانه دارند و با محافل مشكوك كه از نيروهاي بالقوه آمريكا براي براندازي نرم به شمار مي روند، در ارتباط هستند. طيف اين ارتباطات، از پاتوق جاسوسان مدرن در «انجمن ايرانشناسي سفارت فرانسه» تا محافل «دراويش گنابادي» و از «كانون نويسندگان ايران» تا «حزب مشاركت ايران» گسترده است. طيف مورد اشاره، خطوط كلي ارتباطات عاملان و كارگزاران «راديو زمانه» را در ايران، دربر مي گيرد و محافل ديگري نيز، مانند «انجمن دفاع از آزادي مطبوعات» و گروه هاي زنانه، چون «كمپين يك ميليون امضاء» در تغذيه خبري اين راديوي امنيتي نقش دارند.«مجتبي پورمحسن» كه با «ساقي .ق» (از روساي شبكه همجنس بازان) در روزنامه توقيف شده شرق گفت وگو كرده بود، از برنامه سازان اين راديوي ضداسلامي است و «سهيل. م» (مجري برنامه هاي ادبي و هنري در صداوسيما) از طريق او ديدگاههاي خود را در «زمانه» منتشر مي كند. «پرويز جاهد» (از منتقدان سياه سينماي ايران)، «شهرنوش پارسي پور» (هرزه نويسي كه خاطرات جنسي اش را در اين راديو منتشر كرد)، «داريوش.ر» (از مرتبطان با شبكه زيرزميني موسيقي فحشا در ايران) و «محمدرضا نيكفر» (نويسنده لائيك و از مترجمان انتشارات طرح نو) از ديگر برنامه سازان اين راديو هستند كه پيش از اين، كارنامه سياه آنان در «روزنامه كيهان» تحليل شده است.در ميان منابع خبري، همكاران رسانه اي و گفت وگوكنندگان با اين راديو كه با بودجه پارلمان و سرويس اطلاعات هلند اداره مي شود، نام هايي مانند «فياض زاهد» (عضو شوراي سردبيري روزنامه اعتماد ملي كه اخيرا با يكي از منابع اطلاعاتي سازمان سيا در آمريكا ديدار كرد)، «عيسي سحرخيز» (عضو ارشد حزب مشاركت ايران)، «مديا كاشيگر»، (يكي از عاملان برجسته سفارت فرانسه در ايران)، «احمد قابل» (نظريه پرداز حزب مشاركت ايران)، «محمد قائد» (عضو تحريريه روزنامه صهيونيستي آيندگان و مدير نشريه توقيف شده لوح)، «تقي رحماني» (عضو گروهك غيرقانوني ملي و مذهبي ها)، «فريبرز رئيس دانا» (از شركت كنندگان در كنفرانس برلين و همكار دفتر پژوهش هاي فرهنگي) و... به چشم مي خورد. از ميان اصلي ترين منابع خبري اين راديو مي توان به اعضاء شاخه جوانان حزب مشاركت اشاره كرد كه در تعامل مستقيم با اين رسانه امنيتي هستند.ماموران شبكه ناتوي فرهنگي در ايرانماموران شبكه ناتوي فرهنگي كه در پوشش خبرنگاران «راديو زمانه» در ايران حضور دارند، به پيشنهاد «عباس معروفي» (روزنامه نگار پناهنده به آلمان)، در حال تشكيل شبكه اي اطلاعاتي از نويسندگان ادبي و جوان داخل كشور هستند و برخي از اعضاء كانون غيرقانوني نويسندگان، در تشكيل اين شبكه به آنان كمك مادي و مشاوره اي مي دهند. فردي با نام مستعار «پونه ايراني» به عنوان يكي از عاملان «عباس معروفي»، از كارگزاران «راديو زمانه» در ايران به شمار مي رود.روز 19شهريور 1386، در آخرين اقدام رسانه اي براي تبليغ اين شبكه به ظاهر ادبي، قلم زرين راديو زمانه به «سيمين دانشور» اهداء شد و جوايزي نيز به نويسندگان داخل ايران تعلق گرفت. جايزه اول قلم زرين، به همراه يك دوره « فرهنگ سخن» و مبلغ پانصد يورو به «پ.هوشمندزاده» كه يكي از عكاسان روزنامه هاي زنجيره اي و وبلاگ نويسان ساكن ايران است، اعطاء شد و نزديك به هزار يوروي ديگر به سه تن از ديگر نويسندگان ايراني تعلق گرفت. اين جوايز و مبالغ، همگي از محل بودجه دولت هلند براي براندازي جمهوري اسلامي در اختيار نويسندگان و وبلاگ نويسان داخل ايران قرار گرفته است. برخي از برگزيدگان مسابقه قلم زرين زمانه، از ابتداي دهه هشتاد، در محفل لمپن هاي كافه شوكا (در حوالي خيابان گاندي) با «يارعلي پورمقدم» (قهوه چي كانون نويسندگان) و جمعي از نويسندگان و كاريكاتوريست هاي روزنامه هاي زنجير ه اي (مانند داوود.ا.م) به گسترش انگاره هاي فاسد و روابط مسموم ميان نويسندگان جوان، دامن مي زدند و اكنون به عنوان سمبل هاي ادبي راديوي سرويس اطلاعات هلند به داستان نويسان جوان ايراني معرفي مي گردند!عاملان اطلاعاتي اين راديوي امنيتي با حلقه سياه «خانه هنرمندان ايران» كه پس از افشاگري هاي «روزنامه كيهان» از هم پاشيد، در ارتباط بودند. خبرنگاران «زمانه» با هماهنگي «علي.د» در مراسم و بزرگداشت هاي گوناگون خانه حضور مي يافتند و به جمع آوري اطلاعات مي پرداختند. اين نشست ها كه اغلب بزرگداشت هايي براي تجليل از عناصر بدنام رژيم ستم شاهي بود و تا مهرماه 1386 ادامه يافت، در «راديو زمانه» به شكل گسترده تبليغ و گزارش هاي آن نيز منتشر مي شد. «دفتر پژوهش هاي فرهنگي» و «مركز بين المللي گفت وگوي تمدن ها» (زير مجموعه نهاد رياست جمهوري در زمان آقاي خاتمي) در برگزاري مراسم ستايش از هنرمندان سياه و كارگزاران كودتاي مخملي در ايران، مشاركت گسترده داشتند. پروژه مشترك راديو زمانه و ايران گوياپروژه تاسيس «تلويزيون گويا»، از آخرين طرح هاي دولت هلند براي تحقق نقشه راه ناتوي فرهنگي است. اين تلويزيون كه طرح تاسيس آن در سال 1384، به پيشنهاد «فرح كريمي» در پارلمان هلند، موسسه هيفوس، سازمان صداي آزاد و اتحاديه روزنامه نگاران هلند بررسي شده، به مديريت حسين باستاني (نظريه پرداز حزب مشاركت ايران و عضو شوراي سردبيري سايت روز آن لاين) و رضا علامه زاده (فيلمساز فراري) در ماه هاي آينده وارد فاز عملياتي و رزمايشي خود خواهد گشت. روز 24 مه 2004، رئيس موسسه هيفوس در آمستردام گفت كه بودجه تخصيص داده شده به اين تلويزيون، معادل چهل و شش ميليون يورو، طي پنج سال است، اما تحليلگران اطلاعاتي هلند و كارشناسان سازمان جاسوسي سيا، اين تيم را براي راه اندازي و اداره يك ماهواره فارسي زبان ناتوان مي دانند. از اين رو، علي رغم فراهم گشتن مقدمات عملياتي شدن اين طرح، همچنان سرنوشت راه اندازي اين تلويزيون در هاله اي از ابهام است. صبغه سزوارتر تامين امنيت اجتماعييادمان باشد كارگزاران ناتوي فرهنگي در حالي با آرامش به فعاليت هاي درون مرزي خود با پوشش رسانه اي ادامه مي دهند كه سرنوشت لايحه جرائم اينترنتي در ابهام است. پس از رسوايي گروه هاي سرگرمي ايراني در ياهو كه تابستان سال گذشته روي داد و ارتباطات امنيتي آنان با جاسوسان سايبر فاش شد. قانونگذاران ايران به تكاپويي دوباره افتادند. كوشش آنان براي تدوين يك قانون جامع براي رويارويي با پديده هاي ضدامنيتي كه با ابزارهاي نوين رسانه اي هدايت مي شوند، همچنان به ثمر ننشسته است. از ديگر سو، قوه قضاييه كه در دادستاني عمومي و انقلاب تهران يك دفتر ويژه امور اينترنت تاسيس كرده، نه در حوزه پيگرد قضايي گروپ هاي فحشا در ياهو گروپ كارنامه مقبولي داشته و نه حتي آئين نامه جامعي را كه در فقدان قانون بتواند راهگشا باشد، پيشنهاد داده است. فحشاي رسانه اي گسترده مي شود و ناتويست ها با رسانه هاي ديجيتالي گوناگون به جنگ ذهن و روان جوانان اين جامعه آمده اند. كارگزاران و پادوهاي ناتوي فرهنگي در حاشيه امني به سر مي برند كه گاه حيرت انگيز مي نمايد. اسناد بسياري از تعاملات رسانه هاي اينترنتي كه در نقشه راه ناتوي فرهنگي حركت مي كنند و همزمان هم مورد حمايت برخي مطبوعات داخل كشور قرار دارند و هم پيگرد قضايي آنان به نتيجه و صدور حكم قضايي نرسيده است، وجود دارد. جغرافياي پراكندگي اين پادوها و كارگزاران كه از خارك تا تهران را در بر مي گيرد، امروز قابل جستجو است، اما اگر فردا اين جغرافيا از ديد كارشناسان اطلاعاتي و قضايي فراتر رود، هزينه كنترل و پيگرد آنان، بسيار دشوار خواهد بود. تامين امنيت اجتماعي يك صبغه و چهره بيروني دارد كه البته سزاوار برخورد و تدبيري شايسته است، چنان كه تا امروز تحقق آن را ديده ايم، اما صبغه دروني تر و سزاوارتر آن شبكه هاي اينترنتي است كه همه كوشش خود را معطوف به شخصيت آفريني (كاراكترسازي) كرده اند. وقتي ذهن جوان جامعه از هم مي پاشد، وقتي ارزش هاي دروني و عرف اجتماعي در راي او مخدوش مي شود، وقتي شب را در سراب سايت هاي اينترنتي به صبح مي رساند، روز خود را با رفتارهاي نامتعارف اجتماعي، فرهنگي و سياسي آغاز مي كند، آنگاه ما صبغه بيروني حادثه را مي بينيم، مي بينيم كه تامين امنيت اجتماعي سازه هايي مي خواهد ظريف و دشوار. چه سرنوشت لايحه جرائم اينترنتي در هاله ابهام باشد، چه امكان استنتاج و اجتهاد از متن قوانين موجود براي برخورد با شبكه اي كه فحشاي سياه را مي گستراند، ميسر نباشد، چه ضرورت درك و دريافت آن صبغه سزاوارتر امنيت اجتماعي پديد نيامده باشد، هر چه كه باشد در فقه شيعه و در قانون مجازات اسلامي ايران، فقدان نص قانوني براي پيگرد و محكوميت سايت ها و گروپ هاي خرد و كلاني كه فحشاي سياه را در سطوح گوناگون تبليغ مي كنند، نمي تواند دليلي براي عدم صدور حكم پيگرد و مجازات قانوني عاملان آن باشد. جرايمي در حال وقوع هستند كه قوه قضائيه نظاره گر آنهاست. قاضي نمي تواند (شرعا و قانونا) كه از پيگرد قضايي ماموران شبكه ناتوي فرهنگي در ايران شانه خالي كند. شايسته قوه قضاييه است كه گزارش دهد در برخورد با جرائم اينترنتي(سازمان يافته و پراكنده) چه كارنامه اي داشته است. شايسته مجلس خدمتگزار است كه دلائل عدم قانونگذاري براي پديده هاي جديد جامعه مجازي و جاسوسي سايبرنتيك و مدرن را منتشر كند. شايسته دولت دردمند ماست كه در تعامل با ديگر قوا، حساسيت هاي آنان به صبغه سزاوارتر امنيت اجتماعي را بالا ببرد. شرايط جامعه ما خطير است. نسلي جوان، جوياي دانش و دانايي. خواهان سرگرمي هاي مطلوب و متعارف، تشنه روزآمدي و تحول رويارويي ماست. سندي كه چشم انداز ما را مي سازد، «سند چشم انداز بيست ساله» نيز در برابر ماست. رهبري فرزانه، با آن بينش عميق، سالهاست كه نداي «مهندسي فرهنگي» براي اين نسل را سر داده و جد و جهدي عظيم براي تقابلي كارساز با پروژه «ناتوي فرهنگي» را از همگان خواسته اند. حيف است كه با اين همه توان و تدبير، كارنامه نهادهاي مسئول را ارزيابي كنيم، نسبت امكاناتشان با اقداماتشان را بسنجيم، نسبت دستاوردهايشان را بامطلوب هاي معقول تطبيق كنيم. نسبت نتايجشان را با خواسته هاي رهبري و با چشم انداز سند بيست ساله ارزيابي كنيم و بعد، پس از اين نسبت سنجي ها، در افسوس زمان از دست رفته باشيم. حيف است آقايان!اين گزارش، يك سند زنده از رنجي است كه ملت دردمند ايران و ايرانيان زخم خورده از غربزدگي عصر ستم شاهي مي برند. آن ها نگرانند، نگران بازتوليد دوباره آن همه امراض صعب العلاج غربزدگي