Friday 31 July 2009

موش‌ها از کشتي احمدي‌نژاد خارج مي‌شوند


سرنوشت شومِ شیطان پرستان آنتی-درویشی
.


چهارشنبه، 7 مرداد- عبدالله شهبازی
در ميان عوام مشهور است که موش‌ها از خانه‌اي که مي‌خواهد خراب شود و کشتي که مي‌خواهد غرق شود خود به خود بيرون مي‌روند. اين روزها اين مرحله به طور غريب امتحان شده است کشتي در لنگرگاه بار مي انداخته يک روز مانده که به دريا برود اهل کشتي ديده‌اند که موش‌ها از کشتي بيرون مي‌روند، بعد از آن که کشتي بي‌عيب از لنگرگاه رفته سه روز ديگر خبر غرق شدنش را آورده‌اند.» (روزنامه وقايع اتفاقيه، نمره 158، 11 جمادي‌الاوّل 1270 ق
در خبرها خواندم که علاوه بر محسني اژه‌اي، دو معاون وزارت اطلاعات به دليل مخالفت آنان با برخي اقدامات احمدي‌نژاد برکنار شده‌اند و پنج معاون وزارتخانه فوق با ارسال نامه‌اي به رهبري «هشدار داده‌اند که با رويه‌هاي اخير وزارت اطلاعات در شرف از هم پاشيدگي است.» («کودتا در وزارت اطلاعات»، وبگاه موج آزادي، 5 مرداد

نام دو تن از اين معاونان ذکر شده. يکي «حاج حبيب‌الله» است؛ دانشجوي دانشگاه پهلوي شيراز در سال‌هاي پيش از انقلاب که مدت‌ها معاون حفاظت وزارتخانه فوق بود و سپس معاون فرهنگي. در اين سمت بود که، به ابتکار او، موج فشار شديد و ناموجه بر دراويش گنابادي آغاز و حسينيه‌هاي‌شان تخريب شد؛ رامين جهانبگلو و هاله اسفندياري و رکسانا صابري و ديگران دستگير و سپس، پس از اعتراف به «انقلاب مخملي»، آزاد شدند و موارد ديگر که جز ايجاد بدنامي و جنجال عليه ايران حاصل ديگر نداشت. اينک، طرّاح اعترافات آنچناني درباره «توطئه انقلاب مخملي در ايران»، که از تلويزيون پخش شد، خود منکر «وقوع انقلاب مخملي» است و چنان رفتار مي‌کند که برکنارش کنند! در فروردين 1387 در کتاب «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» درباره اين حاج حبيب‌الله، بدون ذکر نام مستعار او، نوشتم
در حالي‌که فرقه‌هاي مشکوک دراويش و حتي شيطان‌پرست در ايران مثل قارچ رشد مي‌کنند، گير دادن به گنابادي‌ها، که در دوران جنگ تحميلي در لرستان و کردستان نفوذ داشتند و در مقابل حزب دمکرات و کومله حامي جمهوري اسلامي ايران بودند، برايم سئوال‌برانگيز بود...
آقاي معاون فرهنگي... رامين جهانبگلو را دستگير مي‌کند تا نوآم چامسکي و بسياري از روشنفکران سرشناس آمريکايي و اروپايي مخالف نومحافظه‌کاران و دولت بوش عليه ايران اطلاعيه بدهند. مي‌گويند پيش از انقلاب دانشجوي دانشگاه پهلوي (شيراز) بود... در دولت احمدي‌نژاد شد معاون فرهنگي و جهانبگلو را دستگير کرد. شما بوديد مشکوک نمي‌شديد


حوادث فوق در وزارت اطلاعات نشان مي‌دهد که قطعاً احمدي‌نژاد رفتني است. احمدي‌نژاد مي‌رود ولي آقايان بايد بمانند تا کانوني به شدت بسته و منسجم، که از دوران علي فلاحيان تا به امروز وزارت اطلاعات را در دست گرفته، اقتدار خويش را همچنان حفظ کند. اقدامات اخير محسني اژه‌اي و کانون فوق روش شناخته شده ايشان است. اين روش در زمان صعود خاتمي و سپس احمدي‌نژاد کارآمد بود. اينک چه
من هيچ گاه حوادث فوق و از جمله انفجار مشکوک حسينيه شيراز و مصاحبه‌هاي مکرر و ادعاهاي عجيب و غريب محسني اژه‌اي و مصطفي پورمحمدي در اين رابطه را فراموش نخواهم کرد؛ حتي اگر محسني اژه‌اي و هم‌حجره‌اي‌ها و وابستگان‌شان وزير اطلاعات دولت ميرحسين موسوي شوند يا فراتر از آن رئيس قوه قضائيه! يادداشت 4 خرداد مرا با عنوان «انفجار حسينيه شيراز و پيامدهاي آن: بازي خطرناکي که با ابهام آغاز شد»
بخوانيد و سپس خبر جنجالي دستگيري برادر انجوي نژاد در شيراز را به اتهام جاسوسي. اکنون خود داوري کنيد.

مي‌گويند: شاهد از غيب مي‌رسد. حوالي ساعت يک بامداد امروز وبگاه «جهان نيوز»، که زير نظر عليرضا زاکاني اداره مي‌شود، بخشي از سخنان محمود احمدي‌نژاد با دبيران تشکل‌هاي دانشجويي را منتشر کرد. احمدي‌نژاد درباره علت عزل محسني اژه‌اي گفته است: «موضوع عزل جناب آقاي اژه‌اي يك فرآيند دو ساله داشته و ربطي به مسئله جاري ندارد... به ايشان در اين دو سال، با شواهد مشخص، توصيه کردم دو نفر از معاونان خود را [حبيب‌الله معاون فرهنگي و خزائي معاون ضد جاسوسي] تغيير دهد اما به اين كار مبادرت نورزيده است... ضمن اين كه در موضوع هاله اسفندياري هم خوب عمل نكرد و من به او گفتم كه چرا رفتاري مي‏کنيد که مورد تمسخر واقع شويد؟ يك پيرزن ساله را گرفته‌ايد مي‌گوييد مي‌خواهد انقلاب مخملي راه بيندازد


رمزگشايي از يادداشت‌هاي پيشين





از مدت‌ها پيش درباره تأثيرات ژرف و غيرعادي اسفنديار رحيم مشايي بر محمود احمدي‌نژاد مطالبي مي‌شنيدم. مثلاً، برخي خويشان احمدي‌نژاد از تأثيرات «ماوراءطبيعي» مشايي بر احمدي‌نژاد ابراز نگراني کرده و از احتمال کاربرد «طلسم» و «سحر» و غيره سخن گفته بودند. اين‌گونه مطالب را ديگران نيز، جسته و گريخته، شنيده بودند تا بدان‌جا که در برخي محافل روحانيون قم شايع شده بود: مشايي ساحر است!
در روزهاي آغازين مرداد ماه 1388 اطلاعاتي نشر مي‌يابد که شنيده‌هاي قبلي‌ام را تأييد مي‌کند. اين مطالب را نقل مي‌کنم و سپس توضيحات و اطلاعات خود را مي‌نويسم:
ديگران چه مي‌گويند؟
1- علي مطهري رابطه محمود احمدي‌نژاد با اسفنديار رحيم مشايي را چنين توصيف کرده است:
«آقاي احمدي‌نژاد ارادت خاصي به آقاي مشايي دارد و از نظر معنوي او را مراد خود و خودش را مريد او مي‌بيند. گويا رابطه معنوي‌اي ميان آن‌ها حاکم است که بنده از جزئيات آن خبر دقيقي ندارم. شايد ايشان کراماتي از آقاي مشايي ديده‌اند که مريدشان شده‌اند.» (تابناک، 27 تير 1388)
[1]
2- پس از ابرام عجيب احمدي‌نژاد بر تداوم حضور مشايي در دولت، وبگاه «خبرانلاين» اين عنوان را در تبيين رابطه ميان احمدي‌نژاد و مشايي برگزيد: «مشايي و احمدي‌نژاد؛ شمس و مولاناي دولت» [2] تيتر فوق دستمايه طنزي پرخواننده از ابراهيم نبوي شد. [3]
3- در 4 مرداد 1388، «جهان نيوز»، بدون ذکر نام مشايي، از ارتباطات پنهان او با يک «مرتاض هندي» خبر داد:
«خبرنگار جهان به گوشه هايي از ارتباط يک مقام ارشد کشور با يک مرتاض هندي که ادعا مي شود عمري 400 ساله دارد پي برد. به گزارش جهان، اين مقام ارشد کشور در چند سال اخير سفرهاي متعددي به هند داشته است که فاصله زماني برخي از اين سفرها کمتر از 50 روز بوده است. وي در اين سفر به ديدار مرتاضي مي‌رود که ادعا مي‌شود بيش از 400 سال سن دارد و از جايگاه بسيار بالايي در ميان طرفداران خود برخوردار است و نکته جالب اين است که اين مرتاض از ميان مراجعه‌کنندگان خارجي خود تنها به اين مقام ارشد ايراني اجازه ديدارهاي منظم با خود را داده است. در اين ديدارها فرد مذکور در جريان پيش بيني و آينده نگري‌هاي مرتاض در خصوص تحولات جهان و بعضاً ايران قرار مي‌گيرد و تاکنون بسياري از اين ايده‌ها و پيش‌بيني‌ها به داخل کشور هم منتقل شده و تلاش‌هاي مختلفي هم صورت گرفته است تا به نوعي از اين افکار و نقطه نظرات در برنامه‌ها و سياست‌گذاري‌ها استفاده شود که با برخي مخالفت و مقاومت‌هاي گسترده مواجه شد. البته اين مقام در داخل کشور هم ديدارهاي بسيار منظمي با برخي از چهره‌ها و افراد عجيب و غريب در مناطق کويري و مرزي ايران انجام داده که گرايشات مشابهي با مرتاض هندي دارند، و انتقادات بسياري هم از اين جهت به وي وارد شده که تاکنون در جهت رفع شبهات و انتقادات در اين خصوص اقدام خاصي را صورت نداده است.» (جهان نيوز، 4 مرداد 1388)
[4]
مطالب بعدي روشن مي‌کند که اين «مرتاض هندي» يکي از سران پارسي (زرتشتي) طريقت رازآميز تئوسوفي است.
4- همان روز، «جهان نيوز» مقاله‌اي منتشر کرد از وحيد جليلي، برادر سعيد جليلي (دبير شوراي‌عالي امنيت ملّي)، با عنوان «حاشيه‌اي بر بابي‌گري جديد». وحيد جليلي نوشت:
«فتنه بابيت در يکي دو دهه اخير به مدد صورت موجه و معنوى خود ابعاد تازه اى پيدا كرده است. تو گويى جمهورى اسلامى ذاتاً نسبتى با موعود و مهدويت ندارد و گروهى كه عمدتاً هم ريشه‌هاى انجمنى [انجمن حجتيه] دارند آمده‌اند تا اند‌يشه مهدويت را احيا كنند! روش احياى مهدويت هم آن است كه با علم كردن بحث هاى معنوى و به هم بافتن شايعات و شنيده‌ها، كراماتى براى بعضى اهل معنا كه مستقيماً از در پشتى به خانه خورشيد راه پيدا كرده‌اند نقل كنيم و اقشار به اصطلاح مذهبى را «فرد فرد» به سوى شخص مهدى(عج) و نه آرمان و رسالت او روانه كنيم. نظريه «بابيت» يا «در پشتى» با سوءاستفاده از احساسات محبان اهل بيت به بهانه نشان دادن راه‌هاى سريع‌تر و مطمئن‌تر، نوعى دين‌دارى و ولايت‌مدارى اختصاصى را باب مي‌كند كه كم كم به استغنا از مسير امامت مى‌انجامد. امامت، كه قرار بوده محور تجميع و تراز تجربه‌هاى فردى براى تسريع در سلوك و حركت جمعى و اجتماعى و جهانى مؤمنين به سوى جامعه و جهان ايده‌آل باشد، در اين رويكرد انحرافى به بهانه‌اى براى انفراد و انشعاب تبديل مى‌شود. امام خمينى، با بستن درهاى انحرافى، دروازه بزرگ انتظار را در عصر جديد گشود و شاه‌راه ظهور را با فهم دقيق و فقيهانه خود از مكتب اهل بيت عليهم‌السلام و معنويت عميق عدالت‌خواهانه‌اى كه از اجداد طاهرينش به ارث برده بود نشان داد. تاريخ معاصر تشيع نشان داده است كه صادق‌ترين و برجسته‌ترين محبان و پيروان حضرت صاحب‌الامر تربيت‌يافتگان «مكتب ولايت فقيه» خمينى‌اند و جدّي‌ترين دشمنان نايب امام زمان (عج) مدعيان بابيت در هر دو روايت بهايى‌گرى و انجمن حجتيه‌اى آن. اگر كرامت در نگاه آنان در خواب ديدن است و شفا دادن و پيشگويى كردن و جفت شدن كفش پيش پا و... كرامت بزرگ امام خمينى بستن باب «بابى‌گرى» و گستراندن جبهه‌اى در اندازه آرمان‌هاى مهدوى و در افتادن با شيطان بزرگ و به راه انداختن جنگ جهانى فقر و غنا و مستضعفين و مستكبرين است. ولايت فقيه نخواهد گذاشت دستاوردهاى تاريخى تشيع در انقلاب اسلامى دستخوش فتنه‌هاى جريان ارتجاعى و استعمارى بابى‌گرى شود.» (جهان نيوز، 4 مرداد 1388)
[5]
5- روز بعد، «ملّت نيوز» نوشت:
«به دنبال انتشار اخباري در مورد سفرهاي مکرر يک مقام دولتي به هند پرسش‌هايي در مورد آقاي مشايي به وجودآمده است. به نوشته خبرآنلاين، پاسخ رئيس دفتر آقاي احمدي‌نژاد به پرسش‌هاي زير مي‌تواند ابهامات را برطرف کند: آيا درست است که با مرتاضي ايراني الاصل و زرتشتي مسلک در هند ارتباط داريد؟ آيا واقعيت دارد که اطلاعات دولتي را به اين فرد منتقل مي‌کنيد و از او رهنمود مي‌گيريد؟ آيا صحت دارد که اين فرد زرتشتي به شما گفته که دوران گرايش به اسلام به سر آمده است؟ آيا درست است که در مرز پاکستان با افراد رمال و جن‌گير و دعانويس ارتباط مستمر داريد؟ آيا اين سخن منتسب به يکي از معاونين‌تان را که گفته‌ايد حکم مسئوليتش را بعد از تأييد حضرت حجت(عج) صادر مي‌کنيد تکذيب مي‌کنيد؟ اين سخن همراهان‌تان که در برخي سفرها ناگهان دستور توقف خودرو را صادر و براي دقايقي لابلاي درختان کنار جاده گم مي‌شويد و پس از آن ادعا مي‌کنيد با رابط امام زمان حرف زده‌ايد دروغ است؟» (ملّت نيوز، 5 مرداد 1388)
[6]
6- در جلسه 31 تير 1388 هيئت دولت، برخورد شديدي ميان رئيس کابينه (محمود احمدي‌نژاد) و محمدحسين صفار هرندي، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، رخ داد. برخي مطلعين ماجراي جلسه فوق را چنين روايت مي‌کنند:
«در اين جلسه صفار هرندي در اعتراض به احمدي‌نژاد گفت: حتي اگر مشايي هزار حسن داشته باشد، شما بايد از امر آقا اطاعت بکنيد. احمدي‌نژاد با عصبانيت جواب داد: همه کارها و برنامه‌هاي من در اطاعت از آقا است اگر شما از نايب آقا اطاعت مي‌کنيد!»
به اين ترتيب، براي بسياري روشن شد احمدي‌نژاد واقعاً مدعي است با امام زمان (عج) رابطه مستقيم دارد.
7- در 4 مرداد 1388 صفار هرندي، رئيس شوراي ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، در جلسه اين شورا گفت:
«هر کس ادعا کند مستقيم با خود آقا امام زمان (عج) ارتباط دارد، در ذهن ما حجتي براي پذيرش اين ادعا وجود ندارد و ما ارتباط‌مان با آن حضرت از طريق نايب امام زمان (عج) است.»
[7]
اين گفته، مؤيد خبر پيشين است و نشان مي‌دهد صفار هرندي چنين ادعايي را از احمدي‌نژاد شنيده است.
8- در 2 مرداد 1388، عليرضا زاکاني درباره مشايي گفت:
«رفت و آمدهاي مشکوک به خارج از کشور به دنبال مددگيري از برخي خرافات هم از مسائلي است که صلاحيت ايشان براي تصدي يک پست مياني را زير سئوال مي برد چه رسد به اين که شخص دوّم کابينه شود.
زاکاني از حضور مشايي در برخي مراسم نامتعارف، ديدار و ارتباط با عناصر مسئله‌دار و داراي تفکرات انحرافي و التقاطي، به کارگيري افراد مسئله‌دار و با پيشينه‌هاي ناشايست در زيرمجموعه مديريتي و فردي خود، عدم تبعيت از دستور مراجع و بزرگان دين خصوصاً در مسئله دوستي با اسرائيل يا برخي امور ديگر انتقاد کرد و افزود: خلط سلسله مراتب حکومتي و ايجاد شق جديدي از اطاعت‌پذيري در ميان مسئولان کشور، بدعت جديدي است به طوري که اخيراً آقاي مشايي به صراحت بيان داشته‌اند که: "استماع دستور رييس‌جمهور بر من واجب است!"
وي [زاکاني] با اشاره به برخي نکات مشکوک امنيتي پيرامون مشايي گفت: مسائل امنيتي آقاي مشايي هم از مشکلات غيرقابل‌اغماض ايشان است... ملاقاتش با جک استراو، وزيرخارجه سابق انگليس، هم از نقاط منفي کارنامه امنيتي ايشان است. هر چند ابهامات امنيتي فراواني درباره آقاي مشايي و برخي نزديکانش وجود دارد که بايد در مجالي ديگر به آن‌ها پرداخت.» (جهان نيوز، 2 مرداد 1388)
[8]
9- در همين روزها، سخنان قاليباف، شهردار تهران، درباره احمدي‌نژاد و برخي اعضاي دولت او در اينترنت پخش شد. در بخشي از اين سخنان، قاليباف گفته است:
«احمدي‌نژاد را آدم سالم و صادقي در کار نمي‌دونم، انقلابي هم نمي‌شناسمش، راستگو هم در کارش نمي‌شناس، سرباز ولايت هم نمي‌دونمش... مشايي منافق بود و همسرش هم جزء منافقين بوده و بعدها که بازجوي او در زندان مي‌شود با همسرش ازدواج مي‌کند... آقا با نصب مشايي مخالف بوده و آقاي احمدي‌نژاد با انتصاب ايشان آقا را در مقابل عمل انجام شده قرار داده‌اند. آقاي احمدي‌نژاد حتي سابقه يک ساعت و يک روز جبهه را ندارند. احمدي‌نژاد حتي يک روز سابقه قبل از انقلاب ندارد. حتي يک سيلي در راه انقلاب نخورده است. اگر بوده بيايد بگويد. احمدي نژاد اگر يک روز در جبهه بوده تا حالا هزار بار گفته بود. احمدي‌نژاد در دوران تسخير لانه جاسوسي خطاب به دانشجويان مي گويد که: "چرا رفتيد سفارت آمريکا را تسخير کرديد" و حتي او پس از تأييد امام (ره) در مورد قضاياي تسخير لانه جاسوسي مي‌گويد: "اين چه کاري بود که امام آمد کرد و اين کار غلط را تاييد کرد؟"... اگر روزي قرار باشد اين مسائل را بگويم، همه اين مسائل را با صراحت کامل مي‌گويم.»
[9]
من چه مي‌دانم؟
اطلاعات زاکاني و قاليباف درباره پيشينه مشايي با اطلاعات من منطبق است با برخي تفاوت در جزئيات:
1- آن‌گونه که من شنيده‌ام، همسر آقاي مشايي عضو گروه مارکسيستي افراطي «پيکار» بود نه، چنان‌که قاليباف گفته، «منافقين». مشايي، در مقام بازجوي وي، مقدمات آزادي او را فراهم آورد و سپس با وي ازدواج کرد. در يک دستگاه اطلاعاتي و امنيتي، در هر کشوري، چه آمريکا باشد چه ايران يا روسيه يا اسرائيل و بريتانيا، اين امر به عنوان «پيشينه منفي» در کارنامه مأمور اطلاعاتي ثبت مي‌شود. در برخي سرويس‌هاي اطلاعاتي، چنين اقدامي با مواخذه شديد و حتي اخراج مواجه مي‌گردد. معهذا، مشايي اخراج نشد و تا سال‌ها اداره نشريه «سروه» را در کردستان و اداره يکي از مؤسسات تحقيقاتي وزارت اطلاعات را در تهران به دست داشت. اين مؤسسه در زمينه امور قومي فعاليت مي‌کرد. آن را کم و بيش مي‌شناختم. کم بازده بود و سطحي.
2- اين گفته عليرضا زاکاني را تأييد مي‌کنم که مشايي در در دوران چهار ساله دولت احمدي‌نژاد، در مقام معاون رئيس‌جمهور و رئيس سازمان ميراث فرهنگي، در «زيرمجموعه مديريتي» خود «افراد مسئله‌دار با پيشينه‌هاي ناشايست» را به کار ‌گرفت. براي تأييد سخن زاکاني، نمونه‌هاي متعدد، و مستند، مي‌شناسم و تأکيد مي‌کنم مشايي در اين زمينه تعمدي عجيب داشت. از ذکر برخي نمونه‌ها مي‌گذرم و تنها به يک مورد بسنده مي‌کنم:
حميد بقايي قائم‌مقام مشايي در سازمان ميراث فرهنگي بود. او اکنون معاون رئيس‌جمهور و رئيس سازمان ميراث فرهنگي، پس از مشايي، است. اخيراً مراسم معارفه وي، هم‌زمان با توديع مشايي، انجام شد و احمدي‌نژاد در ستايش از هر دو سنگ تمام گذاشت. حميد بقايي،
[10] چون مشايي، کارشناس وزارت اطلاعات بود ولي به اتهام همجنس‌گرايي از اين وزارتخانه طرد شد. شهرت بقايي در اين زمينه تا بدان‌جا بود که برخي اساتيد در کلاس‌هاي درس خود در دانشکده وزارت اطلاعات، «کيس حميد بقايي» را، بدون ذکر نام وي، به عنوان «نمونه‌اي مثال‌زدني» عنوان مي‌کردند.
3- مشايي اهل روستاي «مشا» رامسر است. «مشاء» واژه عبري است به معني «اجتماع» و «طايفه» و «کلني» و «جمع». با «مشاع» فارسي هم‌ريشه است. در شمال دماوند نيز روستا و دشت مشاء وجود دارد. منطقه دماوند، تا سده هيجدهم ميلادي، منطقه‌اي با جمعيت متراکم يهودي بوده. پيش‌تر درباره فعاليت فرقه دونمه در دماوند نوشتم:
«دونمه‌ها در ظاهر خود را مسلمان مي‌خواندند و به شدت مقيد به انجام ظواهر اسلامي بودند. نخستين گروه دونمه‌ها در حوالي سال 1690 به زيارت مکه رفتند. معهذا، آنان "يهوديان مخفي" بودند و به شکل پنهان مناسک خود را، که آميزه‌اي از مناسک سنتي يهودي و آداب جديد است، انجام مي‌دادند. در زمان جنگ اوّل جهاني، تعداد آن‌ها 10 الي 15 هزار نفر تخمين زده مي‌شد. دونمه‌ها نوشته‌هاي خود را بر روي کاغذهاي بسيار کوچک مي‌نگاشتند که به راحتي قابل مخفي کردن بود. دونمه‌ها چنان ماهرانه موفق به پنهان کردن مسائل دروني خود بودند که تنها منبع شناخت ايشان شايعاتي بود که در بيرون از آنان در پيرامون‌شان وجود داشت... «يهوديان مخفي» در بسياري از نقاط ايران فعاليت داشته و ريشه دوانيده‌اند ولي در تنها مکاني که اين پديده با نام رسمي فرقه دونمه شعبه يا شاخه پديد آورده دماوند است. گورستان و خرابه‌هاي کنيسه‌اي در دماوند گواه بر [قدمت] استقرار يهوديان در اين شهر است. در سده هفدهم، بابايي بن لطف، مورخ يهودي- ايراني، از يهوديان دماوند به‌عنوان يکي از هيجده جامعه يهودي ياد کرده که در جستجوي نسخ کاباليستي بودند و قرباني موج گروش اجباري [به اسلام] شدند. تبليغات فرقه شابتاي [دونمه] در ايران با نام شموئيل بن هارون دماوندي در پيوند است.»
[11]
محفلي منسجم از «دماوندي‌ها»، و وابستگان آن‌ها، در ساختار حکومتي ايران، به‌ويژه در نهادهاي حساس، بسيار قدرتمندند و از اينرو سال‌هاست توجه مرا جلب کرده‌اند. آنان در تمامي جناح‌هاي سياسي حضور دارند؛ هر چند همه کساني که مورد نظر من‌اند «دماوندي» نيستند و اين تلقي من تمامي «دماوندي‌ها» را شامل نمي‌شود. ديگران نيز فراوان هستند با پيشينه و عملکرد مشکوک. درباره پراکندگي جغرافيايي کانون‌هاي مشکوک در سراسر ايران پژوهشي طولاني کرده‌ام؛ از همدان و کاشان و اصفهان و مشهد و يزد و کرمان و شيراز و آباده و ني‌ريز و سروستان فارس تا خطه شرقي مازندران و گرگان و آذربايجان و غيره.
احتمالاً، در نيمه دوّم سده هفدهم ميلادي، در زمان حکومت (1642- 1666 م.) شاه عباس دوّم صفوي، که گروه کثيري از يهوديان اصفهان و دماوند و ساير نقاط ايران به‌طور جمعي «مسلمان» شدند ولي، طبق نوشته منابع متعدد تاريخي از جمله منابع يهودي، در باطن «يهودي» ماندند، بخشي از مهاجرين دماوندي کلني فوق را، با همان نام «مشا»، در حوالي رامسر پديد آوردند.
اين زمان، مقارن با اقتدار «تجار» پرتغالي و کمپاني‌هاي هند شرقي اروپاي غربي، به‌ويژه کمپاني‌هاي هند شرقي هلند و بريتانيا، و نفوذ «کمپرادور»هاي (واسطه‌ها و دلالان) هندي آن‌ها در ايران است. براي مثال، در زمان شاه سليمان، که پس از شاه عباس دوّم به قدرت رسيد (1666- 1694 م.)، نيمي از درآمد بندر مهم تجاري کنگ به يکي از اعضاي پرتغالي خاندان يهودي (مارانو) داکوستا، به‌نام ژنرال دن رودريگو داکوستا، پرداخت مي‌شد. خاندان داکوستا، که از قدرتمندترين زرسالاران يهودي جهان در آن عصر بود، در همين دوران بخش عمده فعاليت خود را از پرتغال به لندن منتقل مي‌کرد. آلوارو (ياکوب) داکوستا در زمان تبعيد چارلز دوّم، پادشاه بريتانيا، اداره امور مالي او را به دست داشت. آنان «يهودي مخفي» بودند؛ يعني در ظاهر مسيحي و در باطن يهودي. منابع تاريخي از سه خاندان زرسالار و قدرتمند کارواخال و مندس و داکوستا به عنوان رهبران «جامعه يهوديان مخفي» بريتانياي سده هفدهم نام مي‌برند. آنتونيو فرناندز (آبراهام اسرائيل) کارواخال، که در حوالي 1630 از اسپانيا به لندن مهاجرت کرد و در رأس «جامعه يهوديان مخفي» بريتانيا قرار گرفت، تجارتي گسترده را با شرق و غرب (قاره آمريکا) سامان مي‌داد. او، که يکي از پنج تاجر بزرگ لندن بود، علاوه بر تأمين تدارکات ارتش، به عنوان «پيمانکار اطلاعاتي»، سازمان اطلاعات خارجي کارامدي براي دولت بريتانيا ايجاد کرد.
بخش مهمي از يهوديان ساکن ايران، مهاجران دوران حکومت (1629- 1642) شاه صفي بودند که به دليل گسترش بي‌سابقه تجارت ايران با غرب در ايران مستقر شدند. به گزارش تاورنيه، در دوران پس از شاه عباس اوّل، صرافان مهاجر سواحل غربي هند با بي‌رحمي تمام بسياري را خانه خراب کرده و به تباهي کشيدند. او نمونه‌هايي از فجايعي را که اين مهاجرين نورسيده آفريده‌اند در سفرنامه خود بيان کرده است. در ايران آن عصر، به مهاجران کثير هندي، که کمپرادورهاي کمپاني‌هاي يهودي- اروپايي بودند، «خطير» مي‌گفتند. امروزه، در فرهنگ عامه جنوب ايران «خطيرها» هنوز بدنام‌اند؛ به کساني که بي‌اصل و نسب‌اند و «بي‌جنبه»، يعني با دستيابي به قدرت يا ثروت به شدت متکبر و متفرعن و لجام‌گسيخته مي‌شوند، مي‌گويند: «تخم خطير». عبدالحي بن عبدالرزاق الرضوي الکاشاني، از علماي شيعه آن عصر، در رساله «حديقة الشيعه» پيوند حکومت صفوي پس از شاه عباس اوّل را با «کفره‌اي» که از «نواحي الهند» به ايران مهاجرت کرده‌اند به شدت نقد کرده است.
4- يکي از طراحان و بانيان اصلي «فتنه بزرگ» اخير در ايران، حسين شريعتمداري، دماوندي است. از روزي که وي در سخنراني اصفهان زمزمه «جنگ‌هاي صدر اسلام» را آغاز کرد، و ميرحسين موسوي و کروبي و ديگران را به «طلحه و زبير و يزيد» تشبيه نمود، در زماني که هيچ کس از وقايع تلخ پسين خبر نداشت، برنامه اين کانون را براي برافروختن «جنگ داخلي» در ايران فاش کردم و سپس ابعاد اين سناريو را ترسيم نمودم. سير حوادث صحت تمامي پيش‌بيني‌هاي مرا ثابت کرد. [
12، 13، 14، 15]
اکنون، شريعتمداري در روزنامه کيهان به شدت عليه مشايي مي‌نويسد. من او را در اين کردار صادق نمي‌دانم. سال‌هاست به اين تحليل رسيده‌ام که اين‌گونه رفتارها نوعي «تقسيم کار» است و به عبارت عوام «جنگ زرگري». هماره، به شدت به شريعتمداري بدبين بودم، ولي جز در محافل دوستان نزديک، که بعضاً با شريعتمداري نيز دوست نزديک‌اند، هيچگاه اين بدبيني را بروز نمي‌دادم. به‌گفته استاد شهيد مطهري، الامور مرهونة باوقاتها.
در تير 1378 نيز، که همين کانون «فتنه‌اي» مشابه را عليه خاتمي پديد آورد، و معرکه‌گيران حسين شريعتمداري در کيهان و سردار محمدباقر ذوالقدر در سپاه و گروهي شناخته شده در سازمان صدا و سيما بودند، در تحليلي خصوصي که به مقامات عالي نظام تقديم کردم، به صراحت برکناري شريعتمداري از رياست مؤسسه کيهان را پيشنهاد نمودم. پس از گذشت يازده سال، در کوران حوادث اخير، اين تحليل را در وبگاهم منتشر کردم.
[16] شريعتمداري، به دليل ارتباطات خاص خود، به يقين همان زمان از گزارش من مطلع بود.
اگر من مورخ، پس از وقف عاشقانه دو دهه از زندگي‌ام به کار تخصصي در حوزه معين، نتوانم کارواخال‌ها و مندس‌ها و داکوستاهاي ايران معاصر را، در دوران‌هاي قاجاريه و پهلوي و جمهوري اسلامي، بشناسم بايد به توانمندي فکري خود شک کنم!
اگر من مورخ، پس از وقف عاشقانه دو دهه از زندگي‌ام به کار تخصصي در حوزه معين، پيدايش گروه‌هايي در ايران را، با کپي‌برداري مطابق اصل از «گوش امونيم» (جيش المؤمنين) اسرائيل، نبينم، بايد به توانمندي فکري خود شک کنم!
5- در 3 تير 1384، زماني که، بر اساس تحليل معين جامعه‌شناختي از فرايند تکوين و تصلب ساختار اليگارشيک در ايران، که هنوز نيز به درستي آن باور دارم، آن اطلاعيه معروف را در حمايت از نامزدي احمدي‌نژاد براي رياست‌جمهوري صادر کردم، که پژواک وسيع داشت،
[17] دوستي انديشمند، که خاستگاه احمدي‌نژاد را خوب مي‌شناخت، معترضانه برايم نوشت:
«پندار من، هر چند خام، اين است كه مافياي قدرت در ايران يكي نيست؛ بلكه متكثر و چندگونه است. تحقيقاتتان شما را دست كم با دو گونه از اين چند گونه عميقا آشنا كرده است. به اوّلي مي‌گويم مافياي قدرت و ثروت و به دوّمي مي‌گويم مافياي قدرت و امنيت. ماجراي شاخص اوّلي قراردادهاي نفتي است و ماجراي شاخص دوّمي روزنامه‌هايي است كه هر بار و هر جا يكي از مقام‌هاي سابق امنيتي علم‌شان مي‌كند. خواه اين مقام سعيد حجاريان باشد، خواه محمد عطريان‌فر، خواه فريدون وردي‌نژاد، خواه حسين شريعتمداري و خواه علي ربيعي. اين‌ها گفتمان اطلاع‌رساني را در ايران به ابزاري براي حفظ و گسترش قدرت خود و ادبيات اطلاع‌رساني را به ادبيات امنيتي بدل كردند. در واقع من دارم از يك نظام متكثر مافيايي حرف مي‌زنم، چيزي شبيه آن كه امبرتو اكو در مقاله‌اش در شماره‌ چهار فصل‌نامه‌ي «ارغنون» خيلي واضح توصيفش كرده است. اگر آن مطلب را نخوانده‌ايد حتما بخوانيد. مطمئنم شما نكته‌هاي بسياري در رد و نيز در تأييد آن مطلب در ذهن‌تان داريد.
اما اين‌ها كه ما مي‌شناسيم‌شان تنها عناصر بافت قدرت نيستند. در بافت متكثر قدرت نيز، درست مانند جامعه، گروه‌هايي هستند كه به حاشيه رانده‌اندشان و حالا سر بلند كرده‌اند و سهم خود را مي‌طلبند. بي‌دليل نيست كه اين گروه‌ها با رهبري احمدي‌نژاد صداي مردمي شده‌اند كه در حاشيه‌اند. هر دو در اين در حاشيه بودن شريك اند. آن حكايت مثنوي را كه يادتان هست؟ «آن حكيمي گفت ديدم در تكي/ مي‌دويدي زاغ با يك لك‌لكي/ اين عجب ديدم بجستم حالشان/ تا ز وجه مشترك يابم نشان/ ....حيران و دنگ/ چون بديدم هر دوان بودند لنگ».
اين گروه‌هاي به حاشيه قدرت رانده شده چندان ناشناس هم نيستند. سابقه‌ حجتيه‌اي مهدي چمران و حسن بيادي و مشايي و شيخ عطار و حضور پررنگ اين انجمن در دانشگاه علم و صنعت و تاثير رگه‌ كمونيسم‌ستيزشان بر افرادي چون احمدي‌نژاد گم نيست. همين رگه در زمان تسخير سفارت آمريكا در احمدي‌نژاد بود كه او را معتقد كرده بود خطر اصلي الحاد كمونيسم شوروي است نه امپرياليسم آمريكاي اهل كتاب و تا آخرين لحظه هم برش پاي مي‌فشرد. همين روحيه باعث شد تا تندروهاي آن روز «تحكيم» نتوانند تندروهاي «انجمن»‌زده را تحمل كنند و عملاً احمدي‌نژاد و سيدزاده را طرد كنند. [بنگريد به مقاله
«دفتر تحکيم وحدت» در ويکي پدياي فارسي- شهبازي]
همين روحيه است كه در تهران چند عضو شوراي شهر را به مجلس «عمركشان» مي‌كشاند و همين روحيه است كه سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران را وامي‌دارد كه روز شهادت امام حسن عسكري را جشن آغاز ولايت امام زمان اعلام كند و تمام تهران را با تبليغ‌هاي سه متر در چهار متر بپوشاند و به روي خودش هم نياورد كه انگيزه اصلي‌اش بيش از به امامت رسيدن امام زمان، تقارن اين روز با روز مرگ عمر است. همين روحيه است كه سهرابي ‌نامي را وامي‌دارد كه نقشه مسير حركت امام زمان را ترسيم كند و از شهرداري خواهان چاپش در تيراژ وسيع جهت كمك به مؤمنين باشد...
اما انجمن حجتيه يكي از گروه‌هاي به حاشيه رانده است. در كنار اين‌ها سرداري هم هست كه در حيات امام خميني آن قدر خطا و فساد كرد كه او دستور داد به جايي تبعيدش كنند كه قلب خطر باشد شايد شهيد شود و حسنات قبلي‌اش از كف‌اش نرود. و دعاي خير امام هم كارساز نشد و اگر بدانيد الان در كدام مدرج و مرتبه هست يقين دست خود را به دندان خواهيد گرفت. اين سردار و اطرافيانش نيز ديگر دوست ندارند در حاشيه باشند. [منظور سردار محمدباقر ذوالقدر است. شهبازي]
در حوزه‌هاي ما كسي با دارودسته‌اش جا خوش كرده است كه در زمان امام جبهه رفتن شاگردانش را ممنوع كرده بود، در ابتداي رهبري آقاي خامنه‌اي در جمع دوستانش كتابي در حد مقدمات در دستش مي‌گرفت و مي‌گفت خامنه‌اي اگر توانست دو صفحه از اين متن را درست بخواند آن وقت بيايد و ادعاي فقاهت كند. همين آدم و اطرافيانش هستند كه حوزه قم را به شكل يك معبد مقدس براي تكريم و عبادت شخص و نفس استاد درآورده‌اند و گوش هر كه را كه جم بخورد چنان مي‌پيچانند كه آهش دودآلوده به فلك برسد. مگر يادتان رفته آن بدبخت را كه يك مصاحبه با «شرق» كرد و به چنان شكر خوردني واداشتندش كه گفت مطالب آن مصاحبه را شيطان به من القا كرده و من از روي استاد خجالت‌زده‌ام. و رفت و مثل سگ تيپا خورده بر در سراي استاد نشست تا بالاخره پذيرفتندش. و صد البته با دو صد شرط و بند.
من تعجب مي‌كنم و گمان مي‌كنم اين روزها خسته‌ايد، وگرنه شما با آن هوش درخشان و حسادت برانگيزتان با نگاهي كوتاه به آن فهرست اسامي حاميان روحاني احمدي‌نژاد مي‌توانستيد بفهميد كه اين‌ها كه‌اند و اهل كدام مشرب‌اند. و ببينيد آن پرورنده‌ها چه موجوداتي هستند و چقدر خطرناك‌اند كه در يك قلم از كارهاشان اين همه اسم‌هاي ژنريك فراهم كرده‌اند كه در روزهاي لازم در برابر يا با ياد اسم‌هاي اصلي علم كنند...
و پرتوان‌ترين و داناترين محصولات اين كارخانه عليل‌پرور كساني مثل عليرضا پناهيان‌اند كه در تهران با آن لحن لاتي‌شان عربده‌هاي «اي امام زمان ما رو از اين كفر و موسيقي خلاص كن» مي‌كشند و تا پاي‌شان به تورنتو مي‌رسد چنان مرعوب مي‌شوند كه از هر روشنفكري روشنفكرتر مي‌شوند و گفته‌هاشان خنده‌دار مي‌شود و مجبور مي‌شوند برادري خيالي براي خودشان بسازند و بگويند آن‌ها كه از قول من شنيده‌ايد حرف‌هاي برادر من است. تا جايي كه يكي آن ميان بلند شود و بگويد من خودم اين‌ها را در مهديه تهران از دهان خودت شنيده‌ام و خلاصه كار به جايي برسد كه لقب «حاج عليرضا مارمولك» بهش بدهند...
آن نسل كه در خودش موسي صدر و حكيم و محمدباقر صدر و حسن زاده آملي و جوادي آملي و بهشتي و مطهري و قدوسي و اشراقي داشت، كارش به اين‌جا كشيده است كه امروز شاهديم. نمي‌دانم چه طور مي‌توانيم دل به اين فضلاي قلابي كه دست بالا مثل مقتدا صدرند، خوش كنيم. دست كم من ترجيح مي‌دهم به اين ضريح كه كور مي‌كند و شفا نمي‌دهد دخيل نبندم.
حركت مافيايي تخريب احمدي‌نژاد را خوب ديديد، اما به حركت مافيايي تعزيز احمدي‌نژاد هم نگاه كنيد. ديده‌ايد بر ديوارها چه مي‌نويسند؟ «تا دولت كريمه يك يا حسين ديگر» و «مرگ بر اغنيا، درود بر احمدي‌نژاد.» اين فرمول تحريك احساسات طبقاتي و مذهبي مردم براي يك هدف فاسد سياسي نبايد براي من و شما ناآشنا باشد. «شاس» هميشه با همين دوز و كلك‌ها رأي مي‌آورد و خودش را سكان قايق طوفان‌زده اسرائيل مي‌كند. رونوشت‌ها شديدا برابر اصل است.
فكر مي‌كنم شما هم در باره تحليلم از «القاعده» با من موافق باشيد. ايران انقلاب كرد. خطر اسلام، به عنوان چيزي ناشناس و جدا از كمونيسم، اردوگاه استكبار را ترساند. مسلمان‌هاي عالم چشم به ايران دوختند. اين سلفي‌ها و وهابي‌ها را نيز آزرد. از اتحاد استكبار با اينان «القاعده» شكل گرفت و توانست با ژست‌هاي راديكال و ايجاد قطبي مقابل ايران پتانسيل جوان و جهادگر عالم اسلام را دور خود جمع كند و با چند حركت احمقانه مانند يازده سپتامبر به صفر برساند. اين‌ها نيز خودشان خوب مي‌دانند كه در سطح نخبگان پتانسيل‌شان صفر است، و براي يغماي پتانسيل مذهبي و عدالت‌جويانه مردم آمده‌اند. اين باعث مي‌شود كه چهار يا هشت سال ديگر «يك يا حسين ديگر» و «جنگ فقر و غنا»، كه از اصلي‌ترين پتانسيل‌هاي حركت امام خميني بود، به واژه‌هايي مشكوك با خاطره‌اي دوست‌نداشتني بدل شوند. يادتان نرود كه برنامه‌ريز اقتصادي اين حضرت دكتر خوش‌چهره است كه فرق اقتصاد خرد و كلان را نمي‌داند و مي‌كوشد براي اداره ايران برنامه‌اي بريزد كه دست بالا به درد اداره يك بقالي مي‌خورد. تقصيري هم ندارد. دكترايش برنامه‌ريزي شهري است و نه اقتصاد.
عليرغم فساد آشكار و گسترده صنعت نفت اين حقيقت است كه وزارت نفت در ايران تنها سازمان اداري است كه توانسته تجربه بوروكراتيك چند دهه‌ خود را نگه دارد و دچار گسست نشود. روا نمي‌بينم براي شما از ارزش اين تجربه‌ي مدون بگويم كه اولين بار شما بوديد كه ضررهاي گسست در تجربه بوروكراتيك را نشان من داديد. و واقعيت اين است كه اين‌ها نمي‌توانند از نيازهاي مالي‌شان در راه رسيدن به قدرت و از سفره گسترده‌ پرنعمت نفت صرف‌نظر كنند و در عين حال قول داده‌اند كه دست بر نفت بگذارند و كارها را بر مداري ديگر درآورند. تقدير كار از همين الان پيدا است. قراردادها همچون پيش و گاه ظالمانه‌تر خواهد بود. نام پورسانت‌گيرها عوض خواهد شد. عده‌اي هم به شخم زدن سيستم بازمانده از پيش مي‌افتند تا هم نشان بدهند كه دارند در نفت كارهايي كلان مي‌كنند و هم رد قراردادها را پاك كنند.
با شما موافقم كه جامعه ايران در شرايطي نيست كه بتوان درش را بست و دخترانش را از ريمل و شلوار پاچه كوتاه و روسري شل محروم كرد. اما اتفاقاً درست در همين شرايط است كه مي‌توان جمود و خشك‌انديشي را با ظاهري دل‌فريب حاكم كرد. بنا نهادن جامعه‌اي بيمار مانند مالزي يا اسرائيل در اين شرايط چندان سخت نيست و اتفاقاً با شرايط داخلي و خارجي و اقتصادي و گرايش‌هاي عقيدتي حضرات بستگي تام و تمام دارد. يقين دارم كه حق با شما است كه «دولت آينده مجبور است سلايق و علايق آحاد ملت و توده مردم را به حساب آورد.» و فكر مي‌كنم دقيقاً به همين دليل است كه از هم اكنون دارد زيركانه اين سلايق و علايق را به سوي حداقل‌هاي مبتذل و چندش‌آور سوق مي‌دهد. اين حرف‌ها حساب‌شده است كه «احمدي‌نژاد با مو و آستين كاري ندارد.» و نتيجه‌اش راضي كردن مردم است به اين كه از آزادي‌ها آزادي‌هاي تني و جنسي و از آزادي‌هاي تني و جنسي تنها مشروعات را بخواهند و احمدي‌نژاد هم همين‌ها را بهشان مرحمت كند. آن‌چه در اين ميان البته ناپديد خواهد شد آزادي بودن و انديشيدن و پي‌گرفتن و پژوهيدن و دانستن است. همان حق مغصوب شما و، اگر بي‌ادبي نباشد كه خود را كنار شما ببينم، همه ما كه با حروف و كلمه‌ها سر و كار داريم.
پيروزي احمدي‌نژاد همان صفر كردن پتانسيل‌ها و حاكم كردن بي‌لياقت‌ها و آغاز شكست جنبش محرومان و جنگ فقر و غنا خواهد بود. شما شرايط بر سر كار آمدن هيتلر در آلمان را خوب مي‌شناسيد. منظورم شرايط داخلي آلمان در آن زمان است. خوب مي‌دانيم كه سرخوردگي فرودستان و توطئه توطئه‌گراني كه هميشه توطئه مي‌كنند به رايش سوّم انجاميد. در آغاز رايش سوّم، مارتين هيدگر، متفكري كه من سخت دوستش دارم، و شجاعت، درايت و نگاه تيزش را هميشه مي‌ستايم با نگاهي به اين حركت محرومان نويد عصري نو در سايه‌ي موعودي كه دارد مي‌آيد را داد. چندان نگذشت كه او هم آنچه بايد مي‌ديد را ديد و آن‌چه مي‌توانست كند را كرد، و كار نازي‌ها با او به جايي كشيد كه كلاس‌هايش را بستند، كتاب‌هايش را از كتاب‌فروشي‌ها جمع كردند و سوزاندند، و به اردوگاه كار اجباري تبعيدش كردند. اما هنوز هم پس از گذشت اين همه سال، آدم‌هاي هرزه و بي‌مايه‌اي مثل كارل پاپر و دارودسته‌اش او را حامي نازيسم مي‌نامند و به او طعنه‌هاي زهرآگين مي‌زنند. اين چيزي است كه من را نگران مي‌كند. اين كه خود ببينيد اين كوتوله‌ها آن‌ها نبودند كه ما چشم انتظارشان بوديم و موعود نبودند و نشدند و ميل مردم به موعود را خبيثانه غارت كردند و مردم را از هر موعودي روي‌گردان...
و عجيب‌ترين چيز در نوشته شما. شما واقعاً از اين كه با ويران شدن ايران پيش‌بيني‌تان درست درآمده شاديد؟ گمان كنم سهو قلم است. اگر نه در شما هرگز چنين روحيه‌اي نديده‌ام و بارها خلافش را ديده‌ام. يقين دارم كه شاد نيستيد. تنها اميدواريد. اميدوار به همين موعودهاي كوتاه‌قد پرمدعا.»
6- در مواردي، ريشه شناسي نام‌ها مي‌تواند منشاء قومي و نژادي افراد را روشن کند. به اين دليل، تغيير «نام» در شناسنامه‌، به منظور از ميان بردن پيشينه فوق، در سال‌هاي پس از انقلاب رواج فراوان يافت. براي مثال، مي‌توان «بنيامين» (بن + يامين= نام يکي از قبايل بني‌اسرائيل) را به «يامين‌پور» تغيير داد. (مانند نام وحيد يامين‌پور از بنيانگذاران وبگاه افراطي «رجانيوز» و مجري مصاحبه‌هاي مهم سياسي شبکه اوّل سيما در دوره انتخابات.) اسامي چون «بنيامين» و «اسرائيل» و «يهودا» کاملاً يهودي است و متفاوت است با اسامي قرآني، مانند ابراهيم و اسحاق و يعقوب، که در ميان مسلمانان رواج دارد. اسامي اماکن نيز مي‌تواند در مواردي روشنگر باشد. براي نمونه، توجه کنيم به اسامي «مشا» و «گلعاد» در دماوند. ريشه نام «گلعاد» دماوند ربطي به «گيل» و «گيلان» ندارد؛ همان گلعاد (عبري) يا جلعاد (عربي) در فلسطين است.
7- به دليل آشنايي با اين‌گونه پيوندهاي عجيب، در يادداشت 28 بهمن 1387 از «فرقه خُشنوم» و اعتقاد ايشان به ظهور مهدي (عج) از کوه دماوند سخن گفتم. آن‌چه نوشتم، با عملکرد مشايي و ارتباطات ويژه او با «استاد غيبي 400 ساله»اش منطبق است. اين استاد غيبي «پارسي» است. در هند، به زرتشتيان ساکن اين سرزمين «پارسي» مي‌گويند. اليگارشي زرسالار پارسي (زرتشتي) هند همان است که «فرقه خُشنوم» را، که مکان مقدس ايشان دماوند است، پديد آورد. نوشتم:
«برخلاف باور اساطيري ايرانيان، که دماوند را محبس و در نهايت محل خروج ضحاک («دجال» اسلامي يا «لوسيفر» غربي= نيروي شر و تاريکي) در آخرالزمان مي‌دانند، از ديدگاه تئوسوفيست‌ها و نحله‌هاي رازآميز ماسوني دماوند مأمن و مخفيگاه «استادان نور» و محل خروج «موعود» و «منجي» ايشان است. از اينرو، دماوند در باورهاي ماسوني- يهودي جايگاهي مقدس و برجسته دارد.
بهرام‌شاه نائوروجي شروف (بهرام‌شاه نوروزجي صراف)، تئوسوفيست نامدار پارسي (زرتشتي) هند، مدعي است که از هيجده سالگي (1876) سير و سياحت خود را آغاز کرد و در مرز هند و افغانستان تصادفاً با گروهي از «زرتشتيان مخفي» آشنا شد که با نام فرقه صوفي «صاحبدلان» فعاليت مي‌کردند. رهبر فرقه از بهرام‌شاه دعوت کرد که با آنان به مخفيگاه‌شان، غاري در کوه دماوند، رود. بهرام‌شاه با ايشان به ايران و به دماوند رفت، سه سال با آنان در غارشان زندگي کرد، «علم خُشنوم» را از ايشان فرا گرفت، «اسرار» را آموخت، صاحب «کرامت» شد و حتي قدرت حافظه‌اش به طرزي شگفت افزايش يافت. او به بمبئي باز گشت و در اوايل سده بيستم «دعوت» خود را علني کرد. خورشيدجي کاما و جيوانجي مودي، سرشناس‌ترين ماسون‌هاي هند که هر دو پارسي بودند، از او حمايت مي‌کردند. بر مبناي آموزه‌هاي بهرام‌شاه در سال 1910 در بمبئي «انستيتوي علم خُشنوم» تأسيس شد. در اين انستيتو چهره‌هاي نامداري آموزش ديدند که در تحولات هند و ايران مؤثر بودند: فيروز و دينشاه شاپورجي ماساني، فرامرز و جهانگير سهرابجي چيني‌والا، کاماجي کاما، جمشيدجي شروف، فيروزشاه شروف، م. ايراني و ديگران.
طبق آموزه‌هاي «خُشنوم»، به‌رغم اين‌که بهرام‌شاه از «استادان» خود، فرقه «صاحبدلان» دماوند، جدا شد ولي اين «استادان غيبي» هماره به شکلي مرموز بر او ظاهر مي‌شدند و راهنمايي‌اش مي‌کردند. «فرقه صاحبدلان» مرکب از 72 تن پيروان «دين بهي» است که پس از حمله اعراب و سقوط دولت ساساني در غاري در دماوند پنهان شدند. آنان تا به امروز زنده‌اند. اين غاري ويژه است که در گذشته دور با همين هدف ساخته شد و بيگانگان را به آن راهي نيست. طبق اين باورها، بهرام‌شاه ورجاوند، که هر از چند در قالب انسان به زمين بازمي‌گردد، در يکي از «بازگشت»هايش در وجود يک نظامي بلندپايه ايراني زاده مي‌شود و رئيس فرقه مخفي دماوند را از مرگ مي‌رهاند.
اين‌گونه باورهاي رازگونه به ظاهر مهمل، ولي معنادار، را مأموران اطلاعاتي بريتانيا نيز رواج مي‌دادند. کلنل سِر رابرت يانگهزبند، که در سال 1877 ژنرال شد، در خاطراتش مدعي است: روزي در کوه دماوند شکار مي‌کرد، به‌ناگاه دري مخفي يافت، به درون غاري رفت، از سوي «صاحبدلان» مورد پذيرايي قرار گرفت، عصر به خانه باز گشت، فردا و روزهاي بعد به جستجو پرداخت ولي هيچ نشاني از آن غار نيافت.» (عبدالله شهبازي، «دماوند و فرقه‌هاي رازآميز، 28 بهمن 1387)
[18]
8- طريقت رازآميز تئوسوفي را کلنل هنري الکات آمريکايي، نماينده ويژه هايس رئيس‌جمهور وقت آمريکا در هند، و هلنا بلاواتسکي، زني روس‌تبار، در 1875 پديد آوردند. اعقاب کلنل الکات از بنيانگذاران کمپاني هند شرقي هلند بودند و مي‌دانيم اين کمپاني را زرسالاران يهودي ساکن بندر آمستردام در سال 1602 ميلادي تأسيس کردند. طريقت تئوسوفي در هند گسترش فراوان يافت و در انقلاب مشروطه ايران، از طريق سازمان ماسوني «بيداري ايران»، تأثيرات ژرف بر جاي نهاد. پس از الکات و بلاواتسکي، آني بزانت رهبري طريقت تئوسوفي را به دست گرفت. اين زن به خاندان وود تعلق دارد که از مهم‌ترين خاندان‌هاي اليگارشي مستعمراتي بريتانياست. بزانت نام خانوادگي شوهر اوست. سِر جان پيج وود عموي اني بزانت است و فيلد مارشال سِر هنري وود، از فرماندهان ارتش هند بريتانيا و از سرکوبگران انقلاب بزرگ هندوستان (1857- 1858) پسرعموي او. بلاواتسکي و بزانت از معدود زناني هستند که دو لژ ماسوني به‌نام ايشان ايجاد شده. در بمبئي و غرب هند، زرسالاران پارسي (زرتشتي) طريقت تئوسوفي را توسعه دادند. خورشيدجي کاما و جيوانجي مودي، دو پارسي نامدار که از سرشناس‌ترين ماسون‌هاي هند و جهان به‌شمار مي‌روند، از دوستان کلنل هنري الکات و مادام بلاواتسکي، بنيانگذاران فرقه تئوسوفي، بودند. در نيمه اوّل سده بيستم ميلادي، حسين کاظم‌زاده ايرانشهر، که به فرقه بهائي تعلق داشت، مروج سرشناس تئوسوفيسم بود. او در سال 1919 به همراه ابراهيم پورداوود، که به زرتشتي‌گري گرايش داشت، مجله ايرانشهر را در برلين بنيان نهاد.
تئوسوفيسم «مادر» فرقه‌هاي رازآميز، از جمله «فرقه خُشنوم»، است. «صاحبان کرامت» و «اوليايي» مانند مهربابا، که او نيز زرتشتي بود و در ايران پيرواني يافت، در اين بستر زاده شدند. يکي از اين مهديان دروغين کريشنا مورتي است. او کودکي هندي بود که خانم بزانت پرورش‌اش داد و سپس مدعي شد روح مسيح در جسم او رجعت کرده است. ويوکاناندا، مدعي ديگر، نيز از همين بستر سر برآورد.
آرم انجمن تئوسوفي که در آن پيوندهاي نمادهاي بعدي نازيسم و صهونيسم آميخته است. (مجله «تئوسوفيست»، شماره 11 ژانويه 1911)
9- نازيسم نيز در طريقت رازآميز تئوسوفيسم ريشه دارد. سال‌ها پيش، در مقاله «سعيد امامي و دوستان نئونازي او»، در اين باره سخن گفته ‎ام. [
19، 20] اخيراً فردي به‌نام بيژن نيابتي، با بهره‌گيري از منابع متعدد آلماني، اطلاعاتي درباره ريشه‌هاي رازآميز نازيسم و پيوند آن با طريقت تئوسوفي و انجمن تول گرد آورده که با نام «جنگ جهاني چهارم» در اينترنت منتشر شده. بيژن نيابتي را اقتباس‌گر، نه محقق، مي‌دانم و استنتاج‌هاي سياسي او مورد تأييدم نيست؛ معهذا اطلاعات غني موجود در کتابش، به دليل فقر منابع فارسي در اين زمينه، بسيار مفيد است.
در بهمن 1378 درباره ريشه‌هاي مشترک «يهودي‌ستيزي» (آنتي‌سميتيسم) و «نازيسم» چنين نوشتم:
«موجي که بر بنياد عوامل اجتماعي و سياسي و فرهنگي عديده در آلمان گسترش يافت، پديده‌اي به‌نام آنتي‌سميتيسم را آفريد و سرانجام به تأسيس حزب نازي و صعود آدولف هيتلر انجاميد، به‌شکلي عجيب با زرسالاران يهودي و سازمان اطلاعاتي بريتانيا پيوند دارد. اين پيوند تا بدان حد مستند و عميق است که مي‌توان موج فوق را يک حرکت سازمان‌يافته تبليغاتي- فرهنگي براي ايجاد توّهم در فرهنگ سياسي جهان و پنهان کردن واقعيت‌هاي عيني و ملموس و قابل شناخت و سنجش و سوق دادن افکار عمومي به سوي اشباح و موهومات دست‌نيافتني و ناشناختني دانست. اين موج را حکمرانان و کانون‌هاي زرسالار آلمان برانگيختند، کادت‌ها (دانشجويان مدارس نظامي آلمان) استخوان‌بندي آن را تشکيل مي‌دادند و بستر اجتماعي رشد و بالش آن عقب‌مانده‌ترين و عوام‌ترين بخش‌هاي توده مردم آلمان بود. اين موجي بود در ماهيت خود عليه جنبش انقلابي آلمان و رشد ناسيوناليسم مهاجم در عرصه فرهنگ و سياست و نظامي‌گري در عرصه اقتصاد را به‌دنبال داشت. يکي از نخستين کانون‌هاي اشاعه آنتي‌سميتيسم در آلمان حزب سوسيال مسيحي کارگري آلمان بود که در سال 1878 به‌وسيله آدولف استوکر با هدف مبارزه با جنبش انقلابي آلمان و جلوگيري از گسترش آن در ميان کارگران و با حمايت کانون‌هاي زرسالار دنياي غرب، از جمله شبکه معيني از زرسالاران يهودي، تأسيس شد. اين حزب از تبليغات ضديهودي به عنوان تاکتيک براي نفوذ در ميان توده‌هاي کارگري آلمان بهره مي‌جست. بدينسان، در دهه‌هاي 1880 و 1890 انجمن‌هاي ضديهودي در آلمان مانند قارچ روئيدند و با برخورداري از پشتوانه‌هاي مالي کلان و مرموز و ناشناخته در انتخابات سال 1893 مجلس آلمان (رايشتاک) 250 هزار رأي و 16 نماينده به دست آوردند.
ويلهلم دوم، امپراتور آلمان، از سردمداران و مروجان اين موج آنتي سميتيسم بود. عجيب اينجاست که ويلهلم دوست صميمي سِر ارنست کاسل، زرسالار نامدار يهودي انگليس، بود و کاسل در عين حال نزديک‌ترين دوست ادوارد هفتم، پادشاه انگليس، و ساير اعضاي خاندان سلطنتي انگليس نيز به‌شمار مي‌رفت تا بدانجا که بعدها نوه و وارث او، به‌نام ادوينا اشلي، با لرد مونت‌باتن برمه، نوه ملکه ويکتوريا و دايي ملکه اليزابت دوم، ازدواج کرد. کاسل و لرد ناتانيل روچيلد بنيانگذاران و مالکان اصلي مجتمع نظامي ويکرز- آرمسترانگ بودند که در دوران جنگ اوّل جهاني به‌عنوان مُعظَم‌ترين و پيشرفته‌ترين مجتمع تسليحاتي جهان شناخته مي‌شد و فعاليت آن تا به امروز، به‌عنوان قلب صنايع نظامي انگليس، تداوم دارد...
اين موج آريايي‌گرايانه و آنتي‌سميتيستي را برخي از اعضاي خاندان چمبرلين انگلستان دامن زدند که از ديرباز، از سده شانزدهم ميلادي و دوران همکاري با کمپاني ماجراجويان تجاري لندن و کمپاني مسکوي، نزديکترين روابط را با اليگارشي يهودي اروپا داشتند... هوستن چمبرلين، برادرزاده فيلدمارشال نويل چمبرلين، ... در سال 1898 کتابي با عنوان «بنياد سده نوزدهم» منتشر کرد که در آن تاريخ معاصر اروپا را به‌عنوان عرصه تعارض دو نژاد «آريايي» و «سامي» ترسيم مي‌کرد...
با پشتوانه سرمايه‌هاي مشکوک و ناشناخته، صدها هزار نسخه از کتاب چمبرلين در سراسر اروپا توزيع شد و بر فرهنگ آلماني تأثيرات عميق بر جاي نهاد و پايه‌هاي فکري ناسيوناليسم مهاجم آلمان را استوار ساخت. قيصر ويلهلم شخصاً اين کتاب را براي فرزندانش مي‌خواند و همو بود که دستور داد اين کتاب در دانشگاه افسري آلمان تدريس شود. اين سرآغاز موجي است که بشريت را به سوي اوّلين و عظيم‌ترين جنگ جهاني سوق داد و در عين حال پايه‌هاي جرياني را بنا نهاد که دوّمين جنگ جهاني را، در مقياسي بس مدهش‌تر از اولي، آفريد...
رابطه هيتلر جوان با والتر اشتين نيز از مواردي است که مورد توجه محققين قرار گرفته است. والتر اشتين، مقارن با دوران جواني هيتلر و اقامت او در وين، يک فراماسون فعال مدعي ارتباط با موجودات فراطبيعي در وين بود و سازمان ماسوني پنهاني را بنيان نهاد که به ترويج عقايد رازورانه، آريايي‌گرايانه و تئوسوفيستي اشتغال داشت. هيتلر جوان به سازمان ماسوني اشتين پيوست و از نظر فکري به‌شدت از آن تأثير گرفت. والتر اشتين بعدها، با نام دکتر اشتين، کتاب‌هاي متعددي درباره «رازوري آريايي» نوشت و نوعي آئين شيطان‌پرستانه را تبليغ مي‌کرد. در سال‌هاي جنگ دوّم جهاني، دکتر اشتين در انگلستان اقامت داشت و در اين زمان مشاور شخصي سِر وينستون چرچيل و عضو سرويس اطلاعاتي بريتانيا بود.
در اواخر سده نوزدهم سازمان پنهاني و مرموزي به‌نام طريقت طلوع طلايي در انگلستان پديد شد که داراي پنج لژ در فرانسه و آلمان نيز بود. يکي از رهبران اين طريقت به‌نام ساموئل ليدل ماترز در سال 1892، با اقتباس از نظريات کلنل اُلکات و ساير رهبران تئوسوفيسم، وجود استادان غيبي را اعلام کرد که در لژ برادري سفيد مأوا دارند و امور جهان را هدايت و اداره مي‌کنند. ماترز از هواداران سفت و سخت هيتلر و حزب نازي در انگلستان بود.
فرقه مشکوک ديگري که در پيدايش نازيسم آلمان تأثير داشت و به‌طور مستقيم با تئوسوفيسم مرتبط بود، انجمن تول است که در سال 1912 تأسيس شد و مرکز آن در مونيخ قرار داشت. بنيانگذار اين سازمان فردي است که با عنوان اشرافي کنت هنريش فن سباتندروف شهرت داشت و نام اصلي‌اش رودلف گلوئر بود. او در اوايل سده نوزدهم در استانبول (عثماني) اقامت داشت و تاجري ثروتمند به‌شمار مي‌رفت. وي پس از بازگشت به آلمان، انديشه تول، سرزمين مرموز و افسانه‌اي آريايي‌هاي باستان، را از کتاب آموزه سرّي مادام بلاواتسکي، از بنيانگذاران تئوسوفيسم، به وام گرفت، سازمان خود به نام انجمن تول را برپا کرد و هدف خويش را سروري نژاد برتر اعلام داشت. وي به جذب اعضاي خاندان‌هاي اشرافي و ثروتمندان و کارخانه‌داران آلماني به اين انجمن پرداخت و با اوج‌گيري جنبش انقلابي در آلمان، و به‌ويژه قيام خونين کارگران باواريا، يک شبکه تروريستي به رياست فردي به‌نام ديتريش اکارت ايجاد کرد که يکي از اقدامات آن قتل وحشيانه کورت ايزنر، رئيس‌جمهور باواريا، بود. طي سال‌هاي 1919- 1923 اين سازمان به 300 فقره عمليات تروريستي دست زد. در ميان اعضاي انجمن تول نام بلندپايگاني چون فرانتس گورتنر (وزير دادگستري باواريا)، پوهنر (رئيس پليس مونيخ)، و ويلهلم فريک (معاون يوهنر) ديده مي‌شود. بعدها، در دولت هيتلر، فريک وزير کشور و گورتنر وزير دادگستري آلمان شدند. مورخين انجمن تول را قدرتمندترين سازمان پنهاني آلمان در دوران صعود فاشيسم مي‌دانند. يکي از اعضاي اين انجمن، رودلف هس بود. فردي به‌نام پروفسور هوسهوفر به‌عنوان نظريه‌پرداز انجمن تول شناخته مي‌شد. هوسهوفر از طريق هس با هيتلر آشنا شد و تعاليم او دستمايه اصلي هيتلر در نگارش کتاب زندگي من قرار گرفت.
صعود هيتلر در هرم سياسي آلمان بر بنيادهاي رازورانه تئوسوفيست نيز استوار بود. براي نمونه، بيوه فيلدمارشال فن مولتکه، فرمانده نظامي آلمان در دوران قيصر و از دوستان هوستن چمبرلين (فيلد مارشال فن مولتکه يک ماسون بلندپايه نيز بود)، اعلام کرد که با <روح همسر فقيدش> تماس گرفته و وي اعلام کرده که رهبر آينده آلمان هيتلر خواهد بود. اين پيشگويي بر توده‌هاي عوام و جاهل آلمان تأثير فراوان داشت.
زماني که هيتلر از سوي ضداطلاعات ارتش آلمان مأمور شد تا به حزب کارگري آلمان بپيوندد، چهل نفر از اعضاي انجمن تول، با هدايت ديتريش اکارت، براي حمايت از او به عضويت اين حزب درآمدند. اکارت در زمان مرگ، در سال 1923، به اعضاي انجمن تول وصيت کرد که از هيتلر تبعيت کنند زيرا وي با استادان غيبي در ارتباط است...
نقش سازمان اطلاعاتي بريتانيا (اينتليجنس سرويس) و شبکه پنهان زرسالاران يهودي در صعود نازيسم در آلمان را از طريق عمليات مرموز ايگناس تربيش لينکلن نيز مي‌توان پيگيري کرد. تربيش لينکلن، که به يک خانواده ثروتمند يهودي ساکن مجارستان تعلق داشت، به‌عنوان يکي از مأموران اطلاعاتي و توطئه‌گران بزرگ و افسانه‌اي نيمه اوّل سده بيستم ميلادي شهرت فراوان دارد... [او] از اوايل سال 1919 به‌طور کامل در آلمان مستقر شد و در عمليات خرابکارانه و توطئه‌هاي گروه‌هاي افراطي فاشيستي نقش فعالي به‌دست گرفت. در اين دوران، او يکي از عوامل اصلي پس پرده در سازماندهي و تحرکات گروه‌هاي اوباش موسوم به لشکر آزاد بود که از درون آن حزب نازي زائيده شد. يکي از اقدامات اين گروه قتل فجيع رزا لوکزامبورگ و کارل ليبکنخت است... در 24 ژوئن 1922 نيز والتر راتنو، وزير خارجه آلمان که سياست‌هاي وي مطلوب مافياي صهيونيستي انگليس نبود، به‌دست يکي از اعضاي لشکر آزاد به قتل رسيد... [والتر راتنو يهودي بود و پدر وي (اميل راتنو) بنيانگذار کمپاني معروف AEG است. لوکزامبورگ و ليبکنخت نيز يهودي بودند.] در همين زمان بود که فعاليت سياسي هيتلر آغاز شد و وي به عنوان مأمور مخفي سازمان ضداطلاعات ارتش آلمان، و در رابطه با برخي رهبران افراطي نظامي چون ژنرال لودندروف، گروه کوچک خود را تأسيس کرد؛ همان گروهي که سپس به حزب ناسيونال سوسياليست کارگري آلمان (نازي) بدل شد. در نوامبر 1923 ژنرال لودندروف و هيتلر کودتاي نافرجامي را ترتيب دادند که به کودتاي مونيخ معروف است. امروزه مورخين مي‌دانند که يکي از گردانندگان طرح‌هاي متعدد کودتايي ژنرال لودندروف و هيتلر همان آقاي تربيش لينکلن بود. تربيش لينکلن بعدها در بندر شانگهاي مستقر شد، نام چيني چائو کونگ را بر خود نهاد، سر خود را تراشيد و 12 ستاره کوچک بر پوست جمجمه‌اش داغ زد، به‌عنوان راهب بودائي صومعه‌اي به راه انداخت و گروهي مريد وفادار در پيرامون خويش گرد آورد. با آغاز جنگ دوّم جهاني، چاپو کونگ، يا همان آقاي تربيش لينکلن، با سرکنسول آلمان در شانگهاي تماس گرفت و خواستار ملاقات با هيتلر شد تا «قدرت ماوراء‌طبيعي» خود را در خدمت او قرار دهد. از سرنوشت اين پيشنهاد اطلاعي نداريم.»
[21]
ايگناس تربيش لينکلن يهودي مجار و مأمور نامدار اطلاعاتي بريتانيادر اين تصوير با نام چيني «چائو کونگ» رهبر يک فرقه بودايي است و به جاي يکي 12 داغ بر پيشاني دارد!
10- در چارچوب تحليل فوق، مي‌توان معناي «جنجال هولوکاست» احمدي‌نژاد را فهميد و محمدعلي رامين، نظريه‌پرداز اين هياهو، را شناخت. در چارچوب اين تحليل، عجيب نيست که رامين، فردي فاقد هر گونه سابقه علمي در زمينه صهيونيسم‌پژوهي و يهودشناسي، فردي فاقد شهرت يا مقام و منصب سياسي، به دليل درج مصاحبه‌اش در روزنامه «وال‌استريت ژورنال»، ارگان بانکداران نيويورک، به‌ناگاه شهرت جهاني مي‌يابد، کنفرانس هولوکاست به‌پا مي‌کند و به «تئوريسين دولت احمدي‌نژاد» در اين حوزه بدل مي‌شود. اين فرد در زمان اقامت در آلمان منادي افراطي «سني‌ستيزي» در ميان ايرانيان و ساير شيعيان مقيم آلمان بود. اين رويه، يعني ايجاد خصومت ميان مسلمانان آلمان که اکثريت‌شان اهل سنت‌اند، قطعاً به سود اسلام و مسلمين نبود. پس، عجيب نيست اگر در کوران حوادث اخير رامين را از حاميان سرسخت انتصاب مشايي به عنوان معاون اوّل رئيس‌جمهور بيابيم. (محمدعلي رامين دبيرکل بنياد جهاني بررسي هولوکاست، «فضاسازي عليه مشايي منطقي نيست»، خبرانلاين، 1 مرداد 1388)
[22]
11- عليرضا زاکاني از «رفت‌وآمدهاي مشکوک» مشايي به خارج از کشور و ارتباط او با جک استراو، وزير خارجه پيشين بريتانيا، سخن گفته. اين رابطه بايد مورد بررسي دقيق قرار گيرد و به‌ويژه به دو نمايشگاه در لندن توجه شود که با انتقال گنجينه منحصربه‌فرد بخش مهمي از آثار موجود در موزه‌هاي ايران، متعلق به ادوار هخامنشي و صفوي، برگزار شد. حضور جک استراو در نمايشگاه اوّل، دوره هخامنشي، موجه است زيرا در آن زمان وزير امور خارجه بريتانيا بود. ولي چرا او در مراسم گشايش نمايشگاه آثار دوره صفوي نيز حضور يافت در حالي‌که اينک وزير دادگستري بود؟ آيا اين حضور نامتعارف بيانگر رابطه‌اي فراتر از رابطه رسمي دولتي نيست؟ پس، اين سخن را بايد به جدّ گرفت:
«از ديدگاه من، و قطعاً بسيار کسان که با اين حوزه آشنايي دارند، بخشي از آن‌چه به ايران بازگشته، ارزشمندترين بخش آن، «بدل» است نه اصل. با توجه به توضيحات فوق، ضرور است شخصيت‌ها و نهادهاي فرهنگي علاقمند به ميراث تاريخي ايران کميته‌اي بي‌طرف و غيردولتي تشکيل دهند و توسط کارشناسان صالح و خوش‌نام داخلي و خارجي اين اشياء را مورد بررسي قرار دهند تا شبهه سرقت و تعويض آن‌ها مرتفع شود.» (عبدالله شهبازي، «ميراث فرهنگي ايران و کارنامه اسفنديار رحيم مشايي»)
[23]
12- اينک وجدانم آرام است زيرا تا حدودي از يادداشت‌هاي پيشين خود «رمزگشايي» کردم. پيش‌تر به تلويح مي‌نوشتم و اينک به صراحت. اکنون بخشي از خوانندگان کتاب‌هايم علت مخالفت سرسختانه‌ام را با تداوم رياست‌جمهوري احمدي‌نژاد درمي‌يابند؛ همانان که اندکي پيش به سختي از من گله‌مند بودند و اکنون خود واقعيت را، با تجربه خويش، دريافته‌اند. در کوران انتخابات، و در اوج هيجاني که بخشي از نسل جوان اصول‌گرا را، با تعصبي غيرقابل وصف به‌سود احمدي‌نژاد، فراگرفته بود، نوشتم:
«به خداوندي خدا، ميرحسين موسوي رئيس‌جمهوري بهتر براي اين نظام است؛ پاسداري امين‌تر براي ميراث امام راحل و قانون اساسي است. احمدي‌نژاد قابل اعتماد نيست. او معلوم نيست فردا با قانون اساسي و ايران اسلامي چه مي‌کند. اگر امروز آيت‌الله هاشمي رفسنجاني و مهندس ميرحسين موسوي را از ميدان به در کند، فردا معلوم نيست با ديگران چه خواهد کرد. من تاريخ خوانده‌ام و شما نيز خوانده‌ايد. به تاريخ آلمان دهه 1930 رجوع کنيد و ببينيد گام به گام چه رخ داد.. » (عبدالله شهبازي، نامه به برادرم آقاي حدادعادل، 28
خرداد 1388)

Thursday 30 July 2009

در جامعه روحانیت اختلاف وجود دارد / سپاه فعالیت موازی انجام می دهد

سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران گفت

.

خمینی مرده است وتقلید از میت جایز نیست
.

.
پنج مرداد هشتادوهشت

حجت‌الاسلام علي سعيدي حدود 4 سال است كه در سمت نمايندگي ولي فقيه در سپاه خدمت مي‌كند، خود مي‌گويد از زماني كه به اين سمت منصوب شده است ديگر در جلسات جامعه روحانيت مبارز شركت نمي‌كند و به همين دليل وقتي مي‌خواهيم از او به عنوان عضو اين تشكل راست‌گراي سنتي سوالي بپرسيم به ما مي‌گويد ”ديگر عضو جامعه روحانيت نيستم ولي حرف‌هاي زيادي در خصوص علت عدم اجماع اعضاي اين تشكل روحاني در خصوص حمايت از يك كانديداي خاص دارمسعيدي ضمن تاييد اختلاف در جامعه روحانيت وقتي مي‌خواهد در خصوص هاشمي رفسنجاني سخن بگويد، بيم آن دارد بگونه‌اي سخن نگويد كه از آن برداشت حمايت از رئيس مجلس خبرگان شودگفت‌وگو با علي سعيدي 59 ساله به مناسبت روز پاسدار صورت رفت ولي در طول مصاحبه مسائل سياسي روز بر موضوع اصلي غلبه پيدا كرد

حجت‌الاسلام علي سعيدي در پاسخ به سوالي در خصوص ماموريت هاي سپاه در تحولات بعد از انتخابات گفت

سپاه يكي از دستاوردهاي انقلاب بوده كه تضمين‌كننده استمرار و بقاي نظام اسلامي استوي سپاه را يك نهاد و ارگاني كه برخاسته از انقلاب و براي پاسداري از دستاوردهاي آن به وجود آمده، فوق‌العادگي عملكرد سپاه در همه بحران‌هاي سه دهه گذشته اين واقعيت را نشان داده كه اگر سپاه نبود، كشور هم نبود و در اين راستا براي فعاليت‌هاي سپاه تفاوتي بين تهديد سخت مثل جنگ و تهديدات نيمه‌سخت و نرم مثل تهاجم فرهنگي و جنگ جهاني وجود ندارد. در ماجراي 18 تير 78 سپاه يكبار ديگر آزموده شد، در اين جريان يكسري از جريان‌هاي دگرانديش و فتنه‌گران در زير چتر حمايت‌هاي برخي از سياسيون آن زمان وارد عرصه آشوبگري شدند و مي‌رفتند كه نظام را دچار چالشي جدي كنند. در ماجراي اخير نيز شاهد اتفاقي نظير واقعه 18 تير بوديم اين قائله مي‌توانست تبديل شود به فتنه‌اي كه براي نظام مشكل جدي ايجاد كند به خصوص كه مورد حمايت دول استكباري همچون انگليس، آلمان، آمريكا و... بود. در ماجراي فتنه اخير از چپ‌ترين چپ‌ها تا راست‌ترين راست‌ها همچون فداييان خلق تا سلطنت‌طلب‌ها دخيل بودند در يك‌طرف سلطنت‌طلب‌ها به عنوان راست‌ترين راست‌ها و در طرف ديگر چپ‌ترين چپ‌ها به همراه عناصري از نفاق دست به دست هم دادند و با همكاري محافل خارجي و حمايت سياسيون شكست‌خورده در انتخابات وارد عرصه آشوب‌گري شدند كه ديديم در عرض سه روز چه اقدامات شديدي را در تهران انجام دادند اما وقتي سپاه وارد عرصه شد در كنار نيروي انتظامي آن فتنه را فرو نشاند. اصل حضور سپاه ابهت سپاه است، فتنه‌گران همين كه آثاري از حضور سپاه و بسيج را يافتند خود به ‌خود زمينه عقب‌نشيني آنان فراهم شد يعني ابهت سپاه نقش بازدارندگي شديدي داشته و دارد. بيانيه مجمع روحانيون مبارز در صدد ايجاد يك جريان در داخل كشور بود . بايد توجه كرد بيانيه‌هايي كه محرك بود از طرف چه تشكل‌ها و افرادي صادر مي‌شد. بيانيه مجمع روحانيون و ديگر بيانيه‌هاي ستادهاي دو كانديداي ديگر از جنس بيانيه‌هاي محرك بود . اين بيانيه‌ها مبين اين بودند كه اين افراد در صدد ايجاد يك جريان در داخل كشور بودند و طبيعي است كه اين جريان با جرياني كه به دنبال فتنه هستند، مخلوط خواهد شد و به آشوب مي‌انجامد. حرف همه بزرگان نيز اين بود كه سياسيون خود را از فتنه‌گران جدا كنند. عامل اصلي اين حركت‌ها، جريان‌هاي سياسي پشت پرده و بيانيه‌هاي آنها بود، پس از هر راهپيمايي افرادي به تخريب، آتش زدن اموال عمومي و ضرب و جرح مردم مي‌پرداختند. طبيعي است كه هر كجا اركان و اساس انقلاب و نظام اسلامي به خطر افتد سپاه بايد واكنش نشان داده و وارد عمل شود. محدوده انجام وظيفه سپاه محدود به مسائل نظامي نمي‌شود،در بخش تهديدات نظامي، سپاه معين ارتش است. در مساله اطلاعات، سپاه معين وزارت اطلاعات بوده و به كمك آن مي‌شتابد و فعاليت‌هاي آن در اين عرصه ماهيت اطلاعاتي به خود مي‌گيرد. در برخورد با آشوب‌ها، سپاه معين نيروي انتظامي است، در امنيت پرواز نيز ماموريت سپاه يك ماموريت شبه امنيتي است


سپاه فعاليت اطلاعاتي موازي لازم انجام مي‌دهد

نماينده ولي‌فقيه در سپاه در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه آيا فعاليت سپاه با عنوان معين وزارت اطلاعات به نوعي موازي كاري محسوب نمي‌شود؟گفت

فعاليت اطلاعاتی سازمان سپاه يك كار موازي لازم است، كه با هماهنگي طرفين و دستگاه‌هاي بالادستي صورت مي‌گيرد و به هيچ عنوان كار موازي مضر نيست. به موازات گسترش فعاليت‌هاي رسانه‌اي و فناوري اطلاعات دشمن هم از اين طريق همچون استحاله فرهنگي، رواج ابتذال فرهنگي و تخريب شخصيت پيشوايان ديني، سپاه نیز اهداف خود را از طریق فعاليت‌هاي سايبري دنبال مي‌كنند


شناسایی سایتهای صوفیگری
سعیدی گفت

در بررسي‌هايی که توسط گروهي كه در همين مجموعه سایبری سپاه كار مي‌كنند، نزديك به سی ميليون سايت - كه به ترويج ابتذال مشغول هستند- شناسايي شده كه بخشي از آنها در خاورميانه فعال هستند و صوفي‌گري را ترویج میکنند، و به عرفان تصنعي مي‌پردازند . كپي‌سازي حضرت مسيح و پيش‌بيني ظهور ايشان در آخرالزمان و ساخت 35 فيلم بلند از نوع اقدامات اين گروه ها است و بخشي از فعاليت‌هاي سايبري در جهت مقابله با استحاله فرهنگي است


ورود سپاه به عرصه فعاليت‌هاي اقتصادي در راستاي كمك به دولت است

وي در بخش ديگري از اين گفت‌وگو ورود سپاه به عرصه فعاليت‌هاي اقتصادي را در راستاي كمك به دولت در تامين زيرساخت‌هاي اقتصادي كشور دانست كه نزديك به دو دهه است ادامه دارد، اما در عين حال تاكيد كرد

آنچه كه ما به دنبال آن هستيم اين است كه پروژه‌هاي اقتصادي سپاه نيز همانند ساير كارهاي آن از استحكام و اتقان لازم برخوردار باشد. در اين زمينه نيز ساز و كارهايي از قبيل انتخاب افراد سالم پيش‌بيني شده است.البته اخيراَ نيز سپاه به سمتي پيش مي‌رود كه پروژه‌هاي در دست اجرا را كاهش داده و موارد سنگين را كه بخش خصوصي قابليت انجام آن را ندارد به دست بگيرد


شرايط زماني و مكاني در حكم امام(ره

نماينده ولي‌فقيه در خصوص شائبه ورود نيروهاي مسلح و سپاه در عرصه انتخابات و منع آن از سوي حضرت امام (ره) اظهار داشت

اين مساله بايد كاملاَ منقح شود و شرايط صدور فرمان لحاظ شود و شرايط زماني و مكاني آن مد نظر قرار گيرد چرا كه ممكن است يك مطلبي در زمان خاصي مقتضيات لازم را داشته باشد و در زمان ديگر نداشته باشد. جهت و محل اصل نزاع نيز بايد روشن شود، مثلاً در اوايل انقلاب احزاب و گروه‌هايي وجود داشتند كه به نيروهاي خود توصيه مي‌كردند به عضويت سپاه درآيند. به عنوان مثال آقاي رضايي از سازمان مجاهدين انقلاب و چهره‌هاي ديگري از ساير احزاب به سپاه آمد كه ممكن است سپاه به مركز رقابت طرفداران احزاب تبديل شود. اين مطلب به امام رسيد و امام فرمودند كه پاسداران بايد بين عضويت در احزاب و سپاه يكي را انتخاب كنند و نيروهاي نظامي نبايد در احزاب فعاليت كنند. شان نزول فرمان امام مبتني بر اين موضوع بود، نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي متعلق به اصل نظام بوده و بايد مجموعه‌اي واحد و منسجم و يكپارچه و گوش به فرامين و دستورات ولي‌‏فقيه زمان باشد. بنابراين آنچه تحت عنوان عدم دخالت سپاه در انتخابات مطرح مي‌شود اول عدم استفاده از پول و امكانات سپاه براي انتخابات است و ديگر عدم حمايت از كانديداي خاص
نظر امام برای ما حجت نیست، وبقا برتقلیداز میت جایز نیست
.

نماينده ولي‌فقيه در سپاه در توضيح چگونگي فعليت داشتن احكام حكومتي نيز گفت

در مساله حكومت ما معتقد به استمرار رهبري در همه زمان‌ها هستيم مثلاَ در مسائل فقهي بقا بر ميت جايز نيست مگر با اجازه مرجع زنده. لذا در امور حكومتي نظر ولي فقيه حاكم بايد مورد توجه باشد. بنابراين امروز كه 20 سال از اداره كشور توسط مقام معظم رهبري مي‌گذرد ، برخي از آقايان به نظرات حضرت امام (ره) تمسك مي‌جويند در حالي كه بايد شرايط زماني و مكاني و تهديدات و توطئه‌ها را لحاظ كرد. شرايط زماني و مكاني بايد بر مبناي انديشه‌هاي رهبري مد نظر قرار گيرد وما نيز جهت‌گيري خود را در آن مسير سازمان‌دهي میكنيم، اگر هر حزبي مي‌خواهد به خط امام پايبند باشد، تنها راهش اين است كه به خط رهبري بعد از او بپيوندد در غير اين صورت همان اتفاقي مي‌افتد كه در زمان پيامبر افتاد و برخي براي اينكه از زير چتر ولايت حضرت امير (ع) خارج شوند، گفتند كه مي‌خواهيم در سنت پيامبر باقي بمانيم و اين انحراف از اصل مساله ولايت است


برخي از احزابي كه امروز فعاليت مي‌كنند اپوزوسيون حاكميت ديني هستند

سعيدي در بخش ديگري از اين گفت‌وگو در خصوص موضع سپاه نسبت به احزاب گفت: سپاه نسبت به احزابي كه اسلامي‌اند بي‌طرف بوده ولي نسبت به احزاب معارض نظام نمي‌تواند بي‌طرف باشد. برخي از احزابي كه امروز فعاليت مي‌كنند اپوزوسيون حاكميت ديني هستند، امروز نهضت آزادي و جبهه ملي در حالي كه ممنوع‌الفعاليت هستند ، فعاليت مي‌كنند. اگر كسي ادعا كند كه ما اختيارات ولي‌‏فقيه را قبول نداريم يا ديگري مطرح كند كه مشروعيت ولايت از مردم است نه از خدا و بدين ترتيب پرودگار را از فكر بشر حذف مي‌كنند و يا سخنگوي يك حزبي بگويد اسلام نظام ندارد آيا اين مواضع با تفكر امام سازگاري دارد و در خط امام است؟!؛ ما فقط به بيان معيارهايي كه رهبري در طول 20 سال گذشته بيان مي‌كنند، مي‌پردازيم و اين امر را دخالت در انتخابات نمي‌دانيم. ما وظيفه خود مي‌دانيم كه معيارهاي رهبري را تبيين كنيم و سياست ما اين است كه وارد مصداق نشويم. وي در خصوص اينكه آيا حكم امام در خصوص نهضت آزادي نيز ممكن است شامل شرايط زماني و مكاني احكام و فرامين قرار گيرد؟ پاسخ داد: اگر آنها نيز بگويند كه رهبري را قبول داريم و در عمل ثابت كنند شرايط زماني و مكاني احكام و فرامين در مورد آنها نيز تغيير مي‌كند.
در خصوص اظهارات برخي منتسبين به سپاه در روزهاي قبل از انتخابات كه شائبه دخالت نيروهاي مسلح در امر سياست را به ذهن متبادر مي‌كند، گفت: ممكن است برادري در جايي حرفي گفته باشد ولي اين به معناي دخالت در انتخابات نيست چرا كه اداره نظارت سپاه تخلفات انتخاباتي را رصد مي‌كند و در خصوص بروز موردي بلافاصله تذكر مي‌دهدفراجناحي بودن نسبت به ولي فقيه، خطر، اشتباه و انحراف از خط امام است وي فراجناحي بودن نسبت به ولي فقيه را خطر، اشتباه و انحراف از خط امام دانست. معيار در تمامي اصول ولي فقيه است و اعتدال در زير چتر ولي فقيه قابل معنا است. كسي كه مي‌گويد اول خودمان بعد فلسطين آيا در خط امام و رهبري است؟ چراكه اگر 100 سال به خود مشغول شويم آيا از فلسطين چيزي باقي مي‌ماند


سخنان آقاي مصباح در خصوص جمهوريت نظام منطقي، درست و قوي است

وي در خصوص اظهارات مصباح يزدي در خصوص جمهوريت نظام كه آن را شرك دانست نيزگفت: حرف آيت الله مصباح منطقي، درست و قوي بود منتها خيلي‌ها آن را نمي‌فهمند زيرا آقاي مصباح گفتتند” مردم را شريك خدا قرار ندهيد زيرا مردم موضوع شريعت خدا و بعثت پيامبر هستند“ كه اين گفته محكمي است. پيغامي در زمان جنگ تحميلي از قم به امام رسيد كه جنگ را تمام كنيد جواب اين خون‌ها را چه كسي خواهد داد امام پاسخ دادند جوابي را كه حضرت علي(ع) در جنگ صفين براي حفظ اسلام داد را خواهيم داد, حالا هم همانطور است! یعنی آيا نبايد در برابر عده‌اي كه تحت تاثير غرب به خيابان‌ها مي‌آيند و شعار مي‌دهند ايستاد و اسلام را حفظ كرد , حتی اگر خونهایی هم بزمین ریخته شود؟!؛


اختلاف در جامعه روحانيت مبارز

سعيدي همچنين در خصوص علت عدم اجماع اعضاي جامعه روحانيت مبارز در حمايت از كانديدايي خاص با تاييد وجود اختلاف در اين تشكل روحاني گفت

اختلافات در اين خصوص به وجود آمده است و اين اختلافات علل و عوامل مختلفي دارد كه برخي از اين عوامل مبنايي،اخلاقي،راهبري و برخي هم جنبه سليقه اي دارد. پيشتازي در جامعه اقتضائاتي دارد كه نمي‌توان گفت جامعه روحانيت مباز و جامعه مدرسين حوزه علميه قم تا ابد پيشتاز‌ند زيرا هر كسي مي‌تواند ادعا كند در جامعه پيشتاز است و در اين خصوص يكي از الزامات آن، شناخت رهبري و همراهي با رهبري استنمي‌شود در مورد ادعاي حفظ وحدت برخي آقايان سخن نگفت

وي در پاسخ به سوالي مبني بر اينكه آيا مجادلات كلامي كه هفته‌هاي اخير ميان آقايان هاشمي و يزدي و ديگر روحانيون صورت گرفت را مي‌توان شكاف بين روحانيت تعبير كرد؟ گفت

اگر نخبگان و يا شخصيت فرهيخته‌اي از مدار خارج شد طبيعي است كه نمي‌شود در مورد ادعاي حفظ وحدت برخي آقايان سخن نگفت. وقتي شاگرد امام صادق(ع) در مقابل ايشان مي‌ايستد حال نمي‌توان گفت كه به خاطر اينكه اختلافي نشود نبايد چيزي گفت، بلكه بايد مشكل را گوشزد كرد. من معتقدم خبرگان در شرايط حساس بايد برخي مطالب را بگويند در غير اين صورت مردم دچار اشتباه مي‌شوند و نخبگان جامعه در آنجايي كه اصول و مباني دچار خدشه مي‌شوند در شرايط حساس بايد اعلام موضع كنند تا به اساس نظام ضربه وارد نشود. اگر حفظ وحدت خوب بود چرا آن آقا حفظ وحدت نكرد؟ حفظ وحدت اصل اساسي است ولي تا مادامي كه وحدت به اصل نظام ضربه وارد نكند

آقاي هاشمي سرمايه‌اي بوده كه الان دچار ضربه‌هايي شده است سعيدي در خصوص آينده سياسي هاشمي‌رفسنجاني نيز گفت: آقاي هاشمي آدم هوشمندي است و تنها راه ايشان اين است كه سابقه ارزشمند خود را حفظ كند. آقاي هاشمي سرمايه‌اي بوده كه الان دچار ضربه‌هايي شده است برخي از اين ضربه‌ها به خاطر انديشه‌هاي خود اوست و برخي ديگر نيز به خاطر اطرافيان و بستگان ايشان است. رهايي از اين وضعيت شجاعتي ماند آقاي خزعلي مي‌خواهد كه تبري بجويد. آيا اينگونه سخن گفتن از رئيس مجمع تشخيص نظام و رئيس مجلس خبرگان رهبري درست است ؟ امام قائم‌مقام خود را كه حاصل عمر ايشان بوده به خاطر همين مسائل حذف كرد و يا اميرالمومنين استاندار خود را به خاطر يك غذاي چرب براي قرن‌ها تابلو كرد. به اعتقاد من اسلام و انقلاب مهم‌تر از اين مسائل و برخي افراد است و اشكال ما نيز در اينجاست كه حرمت افراد را مهم‌تر از اصول اسلام مي‌دانيم و همين باعث شده كه زبان خود را ببنديم كه نگوييد، نگوييد و نگوييد


نماینده ولي فقيه با بيان اينكه چه موضوعي موجب انفجار در جامعه شد،گفت

مردم برخي مطالب را مي‌دانستند ولي نمي‌توانستند آن را بيان كنند ولي فردي آمد و اين مطالب را گفت و دملي سر باز كرد. حفظ انسان‌ها تا زماني مهم است كه به اساس اسلام ضربه‌اي وارد نشود، آقاي هاشمي آدم زيركي است و براي حفظ سابقه ارزشمند خود بايد برگردد و جبران كند و به همان توصيه‌هايي كه امام(ره) به آيت‌الله منتظري داشتند،توجه كند. نمي‌شود براي پدري كردن و فرا جناحي عمل کردن در ميان احزاب هم دل در گرو موتلفه داشت و هم به جبهه مشاركت علاقه‌مند بود. بايد يكي را انتخاب كرد


نماينده ولي فقيه در سپاه در مقايسه شخصيت پاسدار اول انقلاب با پاسدار كنوني اظهار داشت: اتفاقات اخير يك پيوندي بين پاسدار قديم و پاسدار كنوني انقلاب ايجاد كرد نگراني‌هايي وجود داشت كه پاسدار نسل دوم و سوم انقلاب چه موضعي داشته باشند اما بحمدالله امتحان خوبي پس دادند و در حوادث اخير براي حمايت از ستون فقرات نظام و ولي فقيه و ايستادگي در برابر اغتشاشات خوب پاسخ دادند


در همین راستا مطالبی که علی اکبرجوانفکر درمورد عملکرد وزارت اطلاعات افشاکردهم قابل توجه است
.

پشت پرده برکناری وزیر اطلاعات


.
آفتاب: علی‌اکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی احمدی‌نژاد دیروز یادداشتی در وبلاگ خود منتشر کرد که از لابه‌لای آن می‌توان ماجرای برکناری غلامحسین محسنی‌اژه‌ای از وزارت اطلاعات را دریافت. وی در بخشی از این مطلب نوشت: «وحدت رویه و یکپارچگی دولت نهم و اساس قرار گرفتن کارآمدی و توانمندی‌های مدیریتی اعضای کابینه به عنوان معیار همگرایی و همکاری مشترک، یکی از رموز اصلی موفقیت این دولت در به نتیجه رساندن کارهای بزرگ در کشور محسوب می‌شود، به‌گونه‌ای که دشمنان و بدخواهان ملت ایران، این دو خصوصیت ممتاز را به مثابه‌ خاری در چشم و استخوانی در گلوی خود احساس کرده‌اند. در این جهت نیز برخی افراد و جریان‌های سیاسی، به تلاش‌های پیدا و پنهان خویش برای آسیب‌زدن به وجهه رئیس‌جمهور و دولت نهم ادامه داده‌اند و صد البته برخورد قاطعانه رئیس‌جمهور نسبت به رعایت این دو اصل را می‌توان عامل مهم و موثری در حفظ این یکپارچگی درونی در نظر گرفت. تصمیم به برکناری وزیر اطلاعات در روزهای پایانی دولت نهم، از نشانه‌های روشن این جهت‌گیری اصولی محسوب می‌شود.» به این ترتیب جوانفکر به‌طور غیرمستقیم روایت سایت‌های وابسته به اصولگرایان مانند جهان‌نیوز را درباره تنش در نشست 31 تیر هیات وزیران تایید کرده است. براساس گزارش برخی منابع خبری وزرای اطلاعات، ارشاد و کار در این جلسه به تعلل رئیس دولت در تمکین به حکم حکومتی رهبری مبنی بر عزل اسفندیار رحیم مشایی از سمت معاون اولی اعتراض کردند. پاسخ رئیس‌جمهوری به اعتراضات چنین بود: «شما تا شناختن مشایی فاصله زیادی دارید و شاید در‌ آینده بتوانید به حد مشایی برسید» که محسنی‌اژه‌ای با ناراحتی به احمدی‌نژاد می‌گوید: «ما نمی‌خواهیم مثل مشایی شویم.» جوانفکر نیز با بیان اینکه تصمیم به برکناری وزیر اطلاعات مصداقی از برخورد قاطعانه احمدی‌نژاد نسبت به رعایت یکپارچگی دولت نهم به شمار می‌رود در واقع بر اخبار مورد اشاره به صورت تلویحی صحه گذاشته و این در حالی است که سه‌شنبه گذشته معاونت ارتباطات و اطلاع‌رسانی دفتر احمدی‌نژاد اخبار منتشر شده درباره حواشی جلسه 31 تیر را تکذیب و اعلام کرد: «گمانه‌زنی» برخی رسانه‌ها و جراید در خصوص این جلسه براساس اطلاعات «نادرست» تنظیم شده و به لحاظ آنکه از مصادیق «تشویش افکار عمومی» تلقی می‌شود اقدامی «غیر اخلاقی» و «غیر قانونی» است. در بخش دیگری از این اطلاعیه آمده است: «اصولا مجادله، بحث، اعتراض یا مناقشه‌ای در جلسه رسمی هیات دولت به ویژه در ارتباط با موضوع مطرح شده صورت نپذیرفته است.» در یادداشت مشاور مطبوعاتی رئیس دولت نهم موضوع دیگری به چشم می‌خورد که به برکناری وزیر اطلاعات ابعادی فراتر از اختلاف‌نظر میان احمدی‌نژاد و محسنی اژه‌ای بر سر عزل مشایی می‌دهد. جوانفکر در این یادداشت فاش می‌کند که احمدی‌نژاد و حلقه نزدیک یاران وی از مدیریتی که وزارت اطلاعات در حوادث پس از انتخابات ریاست‌جمهوری اعمال کرده است، ناخشنودند. وی در این باره نوشت: «انتظار می‌رفت که خصوصیات شخصیتی آقای اژه‌ای با کارآمدی و موفقیت وی در پیگیری از وقوع حوادث ناگوار، کنترل و مهار بحران و کاهش آسیب‌های اجتماعی ناشی از آن، توام و جلوه‌گر می‌شد. نتیجه دور از انتظار از عملکرد وزیر اطلاعات، زمانی غیرقابل تحمل می‌شود که تدابیر مدیریتی در این سازمان حساس، به جای کاهش آسیب‌ها به افزایش و توسعه آسیب‌ها بینجامد و اصول اساسی کار در این نهاد مهم اطلاعاتی و امنیتی کشور به‌طور خواسته یا ناخواسته زیر پا گذاشت». مشاور مطبوعاتی احمدی‌نژاد افزود: «تجارب ذی‌قیمت و منحصر به فرد و ظرفیت‌های بالا و بی‌نظیری از کارآمدی و توانمندی فکری و اطلاعاتی در درون وزارت اطلاعات وجود دارد که ثمره مجاهدت مستمر نیروهای خدوم و دلسوز آن در بحران‌های مختلف طی سه‌ دهه اخیر است. با استفاده از این ظرفیت‌ها، امکان پیش‌بینی، مقابله هوشمندانه و مهار برخی حوادث و آثار سوءآنها فراهم می‌آید و اگر این ظرفیت‌‌ها و توانمندی‌ها در حوادث اخیر پس از انتخابات به‌کار گرفته می‌شد، با روشنگری‌های بهنگام، از بروز برخی خسارت‌های مادی و انسانی جلوگیری به عمل می‌آمد. این گفتار به منزله معرفی فردی به عنوان گناهکار نیست، بلکه درسی است که باید از حوادث آموخت و از آن پند گرفت. به برکناری وزیر اطلاعات از سوی رئیس‌جمهور، تنها از این منظر باید نگریسته شود؛ چه اینکه ادعای انتقادناپذیربودن، برچسب‌ناروایی است که هیچ نسبتی با آقای احمدی‌نژاد به عنوان تامین‌کننده بالاترین سطح آزادی در کشور طی چهار سال گذشته ندارد». انتقاد ‌از شیوه برخورد وزارت اطلاعات با حوادث پس از انتخابات در حالی از سوی نزدیکان احمدی‌نژاد مطرح می‌شود که به شهادت خانواده‌های بازداشت‌شدگان، کسانی که به‌وسیله نیروهای این وزارتخانه دستگیر شده‌اند در وضع بهتری به‌سر می‌برند و از حقوق شهروندی بیشتر در مقایسه با دیگران برخوردارند. از سوی دیگر احمدی‌نژاد عصر سه‌شنبه گذشته نامه‌ای خطاب به محمود ‌هاشمی‌شاهرودی، رئیس قوه قضائیه نوشت و خواستار تسریع در رسیدگی همه‌جانبه به وضع کلی متهمان، تعیین تکلیف آنان و اعمال حداکثری رأفت اسلامی نسبت به آن دسته از شهروندان که ناآگاهانه در این مسیر قرار گرفته‌اند، شد. در نامه احمدی‌نژاد به شاهرودی هیچ‌ اشاره‌ای به بازداشت بسیاری از فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران دستگیر شده، به چشم نمی‌خورد و «رأفت اسلامی» تنها برای شهروندان عادی درخواست شده و این در حالی است که اکنون برخی از چهره‌های سیاسی بازداشت‌شده مراحل بازجویی خود را زیرنظر وزارت اطلاعات طی می‌کنند که از روز یکشنبه سرپرستی‌اش در اختیار احمدی‌نژاد قرار گرفته است. رسانه‌ها پس از آنکه محسنی‌اژه‌ای از سمت وزیر اطلاعات عزل شد، اعلام کردند که سرپرستی وزارتخانه به مجید علوی، معاون اطلاعات خارجی سپرده شده اما پس از آن برخی از منابع خبری اعلام کردند که وی این سمت را نپذیرفته ‌است. در پی رسانه‌ای شدن این موضوع حکم انتصاب علوی به عنوان قائم‌مقام وزارت اطلاعات منتشر شد. به‌این ترتیب این روزها وزارت اطلاعات سرپرست ندارد و به وسیله قائم‌مقام وزیر اداره می‌شود. تعیین نشدن سرپرست براساس عرف سیاسی به این معنی است که تا تعیین وزیر آینده، رئیس دولت خود مسوولیت عالی این وزارتخانه را برعهده گرفته است. نکته جالب توجه دیگری که درباره نامه احمدی‌نژاد به‌هاشمی شاهرودی به چشم می‌خورد، زمان نگارش و انتشار آن است. احمدی‌نژاد هنگامی درخواست تسریع در رسیدگی به وضع بازداشت‌شدگان را مطرح می‌کند که یک روز پیش از آن رئیس قوه‌قضائیه در جلسه مسوولان قضایی دادستان کل کشور را مامور کرده است که در مدت یک هفته درباره دستگیرشدگان تعیین‌ تکلیف کنند و پیش از آن هیاتی سه نفره را برای این کار تعیین کرده بود. احمدی‌نژاد همچنین از دستگاه قضایی خواسته که حداکثر رأفت اسلامی را درباره شهروندان زندانی حوادث اخیر اعمال کند و به آنان «طعم گوارای محبت دینی و ملی» را بچشاند و این در حالی است که بیشترین گزارش‌هایی که تاکنون درباره بدرفتاری با دستگیرشدگان انتشار یافته است، به بازداشتگاه‌هایی اختصاص دارد که زیرنظر سازمان زندان‌ها نیستند. به گفته مدیرکل امور زندان‌های استان تهران، محمد کامرانی و محسن‌روح‌الامینی که در بازداشت جان باخته‌اند، پیش از تحویل به زندان اوین و دستگاه قضایی دچار ضایعه مغزی شدند. همچنین بازداشتگاه کهریزک که با دستور مقام معظم رهبری به دلیل نداشتن استانداردهای لازم و رعایت نشدن حقوق دستگیرشدگان تعطیل شد، زیرنظر سازمان زندان‌ها و قوه قضائیه اداره نمی‌شد. براساس حکم مورخ 7 دی سال گذشته مقام معظم رهبری اکنون صادق محصولی، وزیر کشور را به عنوان جانشین فرمانده کل قوا در نیروی انتظامی منصوب شده است. رهبر انقلاب این حکم را به درخواست محصولی صادر کرده است. متن‌نامه وزیر کشور خطاب به آیت‌الله خامنه‌ای به این شرح است: احتراما، به استحضار می‌رساند نظر به مسوولیت خطیر وزارت کشور در موضوع نظم و امنیت و تامین آسایش عمومی و نیز ارتباط تنگاتنگی که به موجب قانون، بین وزارت کشور و نیروی انتظامی در جهت تحقق این مهم وجود دارد، از محضر معظم فرماندهی کل قوا استدعا دارد تا در صورت مصلحت و به منظور تلاش در جهت دستیابی به نظمی پویا و امنیتی پایدار، اختیارات آن فرماندهی معزز را در امور ناجا تحت عنوان جانشینی فرماندهی معظم کل قوا در امور نیروی انتظامی، به وزیر کشور تفویض فرمایند. از خداوند منان مسئلت دارم تا برای خدمت به نظام مقدس جمهوری‌اسلامی و انجام وظایف شرعی و ایفای مسوولیت‌های قانونی، عنایات و برکات خود را شامل حال همه خدمتگزاران گرداند و سایه پرخیر و برکت حضرتعالی را بر سر تمام مسلمین جهان به‌ویژه ملت شریف ایران اسلامی مستدام فرماید

خامنه ای! مرده شور این ترکیبت را ببرند


هادی غفاری در مصاحبه با اعتماد ملی

به خاطر داریم که حضرت آیت الله هادی غفاری روحانی شجاع و سرشناس فرمودند
.
آقای علی خامنه ای، مرده شور ترکیبت را ببرند
.
صبح پنج‌شنبه، 8 مرداد 1388

متن کامل مصاحبه اعتمادملی پنج‌شنبه هفتم مردادماه با هادی غفاری درباره تحولات اخیر کشور
.
شايد اين روزها گپي كوتاه با كساني كه خود در اين روزها با مردم همراه هستند خالي از لطف نباشد. بنابراين به گفت‌و‌گو با‌هادي غفاري پرداختيم كه در اين ايام همواره در صحنه حضور داشت و ‌صريح‌‌ترين انتقادات را نسبت به جريان دولت وارد كرد .اومتاسف است كه اينك باز جمعي به آراي خاموش پيوستند و اين را در سايه عدم مديريت مناسب حوادث اخير دانست
.
پس از انتخابات رياست جمهوري حوادثي روي داد كه هنوز بسياري از تحليل آن بازمانده‌اند، چرا كه به اعتقاد بسياري برخورد‌هاي غير متعارف با معترضان به نتيجه يك انتخابات راه حل يك دعواي خانوادگي نبود. شما خودتان نيز در اين حوادث حضور داشتيد آيا چنين برخوردهايي شايسته بود
.
آنچه كه من ‌مي‌خواهم بگويم اينكه حداقل بايد باور كنيد كه آن تعداد كساني كه فاصله ميان 50 درصد شركت‌كنندگان دوره اول احمدي‌نژاد با اين دوره كه مي‌گويند بيش از 85 درصد است رقمي بيش از 30درصد است و اين افراد همان كساني بودند كه جزو آراي خاموش محسوب مي‌شدند و ساليان سال ما فرياد مي‌زديم تا آنها را به عرصه انتخابات بكشانيم و سعي داشتيم تا آنها را به بدنه انقلاب جمهوري اسلامي ايران جذب كنيم و چنين بود كه جنبش اصلاحات توانست آنها را با اميد به آينده بهتر و روشن‌تر با حاكميت جريان اصلاحات به عرصه بياورد. بنابراين با اطمينان مي‌گويم كه اين افراد به احمدي‌نژاد راي نداده‌اند ولي متاسفم از اينكه دوباره اين افراد به آراي خاموش خواهند پيوست. اين راي 40‌ميليوني جزو افتخارات ما نيست بلكه مي‌توانست چنين باشد ولي متاسفانه
برخوردهاي نسنجيده موجب شد كه ما بخش عمده‌اي از آرا براي انتخابات‌هاي دوره بعد را از دست بدهيم
.
يعني شما مردم را به حفظ حضورشان در صحنه براي عرصه انتخابات‌هاي بعدي دعوت مي‌كنيد
.
شايد برخي تصور كنند كه من مي‌خواهم خط‌دهي كنم ولي اينگونه نيست زيرا مردم خودشان هشيار و آگاه‌تر از آن هستند كه به آنها خط داده شود. ولي اين را مي‌گويم كه در خوشبينانه‌ترين حالت اين است كه به آراي خاموش تبديل خواهند شد. من هم نمي‌توانم نسبت به سرنوشت كشور خودم بي‌تفاوت باشم و از بزرگان نظام نيز تقاضا دارم كه مصلحت را در نظر بگيرند. هنگامي كه امام در قيد حيات بودند هيچگاه به طرفداري از يك جريان ‌يا يك شخص خاص نمي‌پرداختند و حتي هنگام انتخابات رياست جمهوري بني‌صدر هرگز نشان ندادند كه به او راي دادند يا خير. ولي اكنون متاسفانه همه امكانات در اختيار يك جريان قرار دارد
.
به هر حال شما به حركت‌هايي كه بعد و قبل از انتخابات صورت گرفت معترض هستيد
.
بله حركت‌هاي غيرخردمندانه دوستان قابل‌قبول نبود. پس از آنكه آرا خوانده شد يك رئيس جمهور بايد بسيار عاقل و منطقي عمل كند به مانند مسوول يك تيم كه وقتي پيروز مي‌شود به تيم بازنده دهن‌كجي نمي‌كند. آقاي احمدي‌نژاد كه رياست جمهوري را در حد يك تيم فوتبال پايين آورد بايد اين قاعده را رعايت مي‌كرد ولي بعد از آنكه آرا خوانده شد، ايشان به عنوان تيم برنده رفتار خوبي با تيم ديگري كه به ناحق حذف شده بود نداشت. به نظر من او بايد مي‌آمد و با مردم و رقبايش گفت‌و‌گو مي‌كرد تا مسائل حل شود نه اينكه همان زمان به اردو‌كشي در ميدان ولي عصر بپردازد و كساني كه زخم خورده‌اند را ناراحت كند و نمك بر زخم آنها بپاشد. او مي‌توانست به درستي اين حوادث را مديريت كند ولي به جاي مديريت، عكس‌العمل نشان داد و جريان را به سمت اردوكشي سوق داد. آنها متاسفانه به مساجد روي آوردند و بچه‌هاي مخلص بسيج را به خيابان‌ها كشاندند ‌يا نيروهايي كه ماه‌ها در پادگان‌ها بودند را به خيابان‌ها آوردند. در همان ايام خطيب نماز جمعه كه در عمرش يك سيلي نخورده وسابقه جبهه و جنگ نيز ندارد و نمي‌داند كه زندان يعني چه از يك تريبون يك طرفه با مردم سخن مي‌گويد و به گاردگيري مي‌پردازد. اين درحالي است كه مردم با شعور هستند و گول نمي‌خورند
.
شما هم مسجدي داريد آيا همين نيروهايي كه شما به انتقاد از آنها مي‌پردازيد قصد استفاده از آنجا به عنوان پايگاهي براي برخورد با مردم را داشتند
.
در مسجد بنده هم افرادي بودند كه مي‌خواستند آنجا را به پايگاه تفكر خودشان تبديل كنند اما من اجازه ندادم وگفتم كه دهها مسجد در اختيار شما قرار دارد اجازه دهيد كه اين يك مسجد براي ما بماند
.
متاسفانه اين برخوردها به اهانت به روحانيت هم تبديل شد و نمونه آن رفتاري بود كه در حاشيه نماز جمعه با بزرگان روحاني صورت گرفت
.
ببينيد برخي از مسوولان ما هر كاري كه كسي در بيرون انجام مي‌دهد را افشا كرده و در بوق و كرنا مي‌كنند و بنابراين آنها نيز همين كار را انجام مي‌دهند ولي نسبت دادن اين حوادث به بيگانه درست نيست. من يك فرد معترض هستم كه با دشمن شديدا برخورد و البته دست سوءاستفاده‌گران داخلي را قطع مي‌كنم و اين درحالي است كه من نه بيگانه هستم و نه وابسته به بيگانه. متاسفم كه نامه‌هاي بسياري عليه من نوشتند و مدعي شدند كه من يك روحاني‌نما هستم ولي مگر همان كساني كه چنين نامه‌هايي را مي‌نويسند نمي‌دانند كه من در مدارج عالي فقهي درس خوانده‌ام. وقتي كه چنين آشكارا دروغ مي‌گويند و اتهاماتي را متوجه روحاني‌اي كه همه او را مي‌شناسند مي‌كنند، ديگر بچه‌ها و مسجدي‌هاي من درباره ديگر موضوعات چه فكري مي‌كنند
.
به نظر شما براي برخورد با اين اعتراضات چه راهي بايد انتخاب مي‌شد
.
به نظر من اگر مسوولان معتقد بودند كه اين حركت‌ها غيراصولي است بايد مباني و انديشه خود را تبيين مي‌كردند ولي تبيين مباني از طريق تهديد‌كردن و آوردن اسلحه به خيابان‌ها امكان‌پذير نيست. هر معضل اجتماعي و سياسي بايد از راه خود حل و فصل شود
.
به نظر مي‌رسد كه اين روزها برخي از مسوولان تغييراتي در رويكرد خود نسبت به حوادث اخير داده‌اند چنانچه كه رويكرد صدا و سيما متفاوت شده و البته مقام معظم رهبري نيز دستور دادند كه يك بازداشتگاه تعطيل شود
.
به نظر من اين اقدامات دير انجام شد
.
فكر نمي‌كنيد اتخاذ اين رويكرد جديد به علت عملكرد احمدي‌نژاد بود
.
من مي‌گويم كه مشايي را نبايد بزرگ كرد چرا كه طرح اين مساله يك كوچه فرعي بود كه نبايد به آن پرداخته شود. شخص احمدي‌نژاد كه از مشايي مورد اعتراض بيشتري است
.
ولي اين روزها انتقادات حاميان احمدي‌نژاد به او بيشتر شده و اين هم در سايه تداوم رفتاري اوست
.
باز هم مي‌گويم اين مباحث هم يك كوچه فرعي است. جريان متحجر و كج‌انديش سعي در آن دارد كه بخشي از نيروهاي ملي و مومن و انقلابي را كنار بگذارد و نمي‌خواهد كه از تجربيات آنها استفاده كند. آقاي ‌هاشمي در نمازجمعه گفت كه بايد همه به سمت آشتي ملي حركت كنيم ولي بزرگوار ديگري گفت كه اين حرف‌ها به ‌هاشمي چه ارتباطي دارد. من براي آقاي يزدي احترام بسياري قائلم و به ايشان علاقه‌مند هستم ولي مي‌گويم كه جناب آقاي يزدي با ادبيات اين‌چنيني كه نمي‌توان با مردم صحبت كرد
.
اين روزها برخي هم طرح عدم كفايت احمدي‌نژاد را طرح مي‌كنند به نظر شما با اين بحث‌ها مشكلات پيش رو حل مي‌شود
.
به شرط آنكه اين بحث هم كوچه فرعي نباشد. البته شايد با طرح عدم كفايت براي احمدي‌نژاد برخي از مشكلات حل شود ولي مشكل اصلي وجود جريان متحجر و كج‌انديش است كه فكر مي‌كند مايملك مردم در اختيار آنهاست بايد اين جريان به حاشيه برود و اراده ملي و ديني مردم حاكم شود.ولي من هم گفته شما را قبول دارم اصلاح‌طلبان نبايد گرفتار اين كوچه فرعي شوند و بايد در انديشه انسجام حركت خود باشند.بله همينطور است. اگر درست حركت كنيم و به دنيا و مردم نشان دهيم كه ما به دنبال جنجال و عدم ثبات سياسي نيستيم و تنها به دنبال اين هستيم كه مردم به حقوق قانوني خود برسند. ما به دنبال قدرت و پول و شهرت نيستيم بلكه همه ما روزي براي پيروزي انقلاب مبارزه كرده‌ايم و اينك در انديشه بقاي آن هستيم

Tuesday 28 July 2009

صدا و سیما درراه برانگیختگی افکار عمومی پاسداران و بسیجیها برعلیه احمدی نژاد

تغییر موضع علی خامنه ای برعلیه احمدی نژاد
.
صدا و سیما به برنامه ریزی علیه احمدی نژاد دست زده است
.


در حالی که عزل و نصب‌های اخیر احمدی‌نژاد، هزینه‌های مادی و معنوی بسیاری را بر کشور تحمیل کرده و عملکرد وی در عدم پیروی از دستور‌های رهبری نیز موجی از نارضایتی عمومی را پدید آورده، سرانجام سیمای جمهوری اسلامی ایران، از حالت سکوت و حمایت بی چون و چرای خود از دولت به درآمده و انتقادهای تندی از احمدی‌نژاد کرد. در بخش خبری شب گذشته ضمن پخش برنامه‌ای درباره شیوه نادرست انتصابات و رفاقت عجیب احمدی‌نژاد با کسانی چون مشایی اظهارات و اسنادی به نمایش درآمد که از آن می‌توان به عنوان تندترین موضع صدا و سیما علیه احمدی‌نژاد یاد کرد که اقدامات و عزل و نصب‌های اخیر در هیأت دولت را با تندترین شیوه به چالش کشید. این برنامه با پخش بخش‌هایی از مناظرات احمدی‌نژاد با دیگر نامزدها و پخش تصاویری از اعتراض نامزدها به عمل نکردن به قانون توسط دولت، سرانجام چنین نتیجه گرفت که احمدی‌نژاد به خاطر رفاقت دستور رهبری و موارد قانونی را بموقع اجرا نگذاشته است. بنا بر این گزارش، همچنین در برنامه "ایران هشتادوهشت" که با اجرای مجری مدافع احمدی‌نژاد روی آنتن می‌رود و پیش از این همواره مدافعان دو آتشه دولت در آن حاضر می‌شدند پس از رفتار اخیر احمدی‌نژاد، اقدام به دعوت و استفاده از مهمانانی مانند حجت‌‌الاسلام سید مهدی طباطبایی و برخی نمایندگان مجلس منتقد دولت مانند علی مطهری شده است. جالب اینکه در برنامه علی مطهری، هنگام پرسش مجری برنامه درباره علت و عوامل پدید آمدن رخدادها و ناآرامی‌های اخیر در کشور در حالی که مجری قصد القای این مطلب که این حوادث از سوی جریانی خاص و شکست خورده ایجاد شد را داشت، علی مطهری آشکارا اعلام کرد که بیش از هشتاد درصد علت این رخدادها مسئولان بودند. پس از ماجرای انتصاب و عزل مشایی، برخی منابع آگاه از اختلاف شدید ضرغامی و احمدی‌نژاد در این باره خبر می‌دادند که به نظر می‌رسد با توجه به رخدادهای اخیر، این خبرها عاری از صحت نباشد


ظهور کامل از هم گسیختگی

.
به گزارش پیک نت گفته می شود که بسیج، اطلاعات، سپاه و..... به دو دسته بزرگ تقسیم شده اند. عده ای با رفسنجانی و موسوی و کروبی هستند و یا به طرف رفسنجانی و موسوی ( چه مسایل قبل از انتخاباتی و نیز مسایل بعد از انتخاباتی) آمده اند و از خامنه ای بریده اند. و عده ای در همان موضع قبل باقی مانده اند. شقه شدن این ارگان ها حتمی است ولی از تناسب نیروها اطلاعی ندارم.
از وزارت اطلاعات و وزارت ارشاد و نیز بسیج 2 تا 3 نفر به محل چاپ روزنامه های اصلاح طلب- اعتماد ملی، اعتماد، حیات نو و....- می روند و بر نوشته ها در آخرین تنظیم نظارت می کنند. به عنوان مثال می آیند و می گویند که این مطلب باید حذف شود، آن مطلب باید حذف شود و... و گرنه ما اجازه انتشار نمی دهیم. نقطه چین ها که در روزنامه های فوق هست نتیجه عمل مامورین فوق می باشد. برنامه حاکمیت اینست که روزنامه ها را به جای بستن بهتر است با این این شیوه کنترل کنند. حاکمیت معتقد است بستن روزنامه ها می تواند عکس العمل بدی داشته باشند ولی این طور کنترل کردن حداقل در شرایط کنونی می تواند بهترین راه حل باشد.
عزیز جعفری- فرمانده سپاه - زیاد کاره ای نیست و به حرف هایش زیاد اهمیت ندهید. حتی خود فرماندهان سپاه هم اسم او را گذاشته "عزیز منگُل". درست مانند اطرافیان احمدی نژاد مثل سعید لو، زریبافان، اسکندری و..... رهبری کنندگان اصلی سپاه پشت پرده اند و عزیز جعفری را تابلو کرده اند. و البته از حق نباید گذشت که آن رهبران پشت پرده بسیار با مهارت عمل می کنند

بیانیه صریح محمدضرغامی برعلیه باند ذوالنوری


اخبار حوزه
.
خبرهایی درباره ملاقات آیات عظام موسوی اردبیلی و شبیر زنجانی به منظور هجرت از حوزه قم به حوزه نجف اشرف
‏دفتر آيت الله العظمى منتظرى : ‏طى روزهاى گذشته دو تن از مراجع عظام تقليد، حضرت آيت الله العظمى موسوى اردبيلى و حضرت آيت الله العظمى‏ ‏شبيرى زنجانى با آيت الله العظمى منتظرى ديدار كردند. ‏ ‏در اين ديدار كه در دهكده خاوه ار توابع شهر قم (محل سكونت تابستانى آيت الله العظمى منتظرى ) صورت گرفت ،‏ ‏فقهاى ثلاث پيرامون مسائل فقهى و سياسى روز تبادل نظر كردند. ‏ ‏همچنين در اين ديدار آيت الله العظمى منتظرى به خاطر حادثه رانندگى كه براى آيت الله العظمى شبيرى زنجانى پيش‏ ‏آمده و منجر به مصدوميت معظم له از ناحيه پا شده ، از خداوند طلب شفاى عاجل و كامل نمودند. ‏ ‏‏
1388/5/5

رایزنی مراجع تقلید و علما برای هجرت به نجف اشرف

.در همین راستا یک منبع آگاه پس از اعلام این خبر به پایگاه خبری "شیعه آنلاین"، گفت: پیش‌بینی می‌شود این مراجع تقلید عظام وعلما، طی چند روز آینده، تصمیمی جدی در این باره بگیرند.گفتنی است به نظر می‌رسد برخی تصمیمات اخیر در تعیین بعضی افراد در پست‌های ارشد دولتی، که با مخالفت مقام معظم رهبری نیز مواجه شد، خشم شدید مراجع تقلید و علما را برانگیخته و احتمالا موجب اتخاذ چنین تصمیمی شده است. این منبع آگاه همچنین گفت: اخبار موجود حاکي از آن است که حوزه نجف و مراجع تقلید این شهر نیز آمادگی خود را برای استقبال از این مراجع و علما، اعلام کرده اند
پیوند مطلب:
http://www.shia-online.ir/article.asp?id=6398

ریاست صدا و سیما در برابر باند مافیایی "مجتبی ذوالنوری" به نفع "اسلام ناب محمدی" موضع گرفت

.
امروز ، روز ریزش است. به گواهی اعداد و ارقام
.
یکی از این ریزشیها "انصار نیوز " است که نوشته
آیا رفتار این روزهای احمدی‌نژاد مانند «تسو» نیست که پس از به قدرت رسیدن، مخالفان خود را یکی پس از دیگری به قتل رسانده و از سر راه برمی‌داشت؟مسأله دیگری که در کنار برکناری‌ها جای طرح دارد، انتصابات آقای احمدی‌نژاد است. حضرت امام قدس سره الشريف درباره جایگاه تنفیذ رأی مردم به رئیس‌جمهور منتخب توسط ولی‌فقیه می‌فرمایند«ولایت فقیه اگر در کار نباشد، طاغوت است اگر به امر خدا نباشد. رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است؛ وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می‌رود که به امر خدای تبارک و تعالی کسی نصب شود
«اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا یا طاغوت. یا خداست یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد، رئیس‌جمهور با نصب فقیه نباشد، غیرمشروع است؛ وقتی غیرمشروع شد، طاغوت است؛ اطاعت او اطاعت طاغوت است؛ وارد شدن در حوزه‌ او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می‌رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود.»براین اساس، انتصاب‌های این روز‌هاي آقای احمدی‌نژاد برای دولت دهم، چه مشروعیتی دارد؟حضرت آیت الله علم الهدی فرمودند
«انتصابات قبل از تنفیذ مقام ولایت، خلاف شرع و غیرقانونی است.»این عزل و نصب‌ها چه تناسبی با ولایت‌مداری آقای احمدی‌نژاد دارد؟آیا آقای احمدی‌نژاد مطمئن است رأی ایشان توسط ولی فقیه تنفیذ خواهد شد؟آیا انتصاب‌های پیش از تنفیذ و تحلیف، - در عین بدعت- دهن کجی به ارکانی از نظام همچون رهبری و مجلس نیست؟آیا وظیفه قانونی رهبری و مجلس ایجاب نمی‌کند که هم با صراحت در مقابل بدعت‌های این‌چنینی ایستاده و هم از به قدرت رسیدن افراد بی‌کفایت یا کسانی که ممکن است شایستگی‌شان را از دست داده باشند، جلوگیری نمایند؟!ولی فقیه نیز ممکن است شایستگی خود را از دست دهد تا چه رسد به دیگران!حضرت زهرا - سلام الله علیها- در خطبه‌ای‌ پس از غصب خلافت مولا می‌فرمایند: «اكنون اين شتر شيرده خلافت را بگيريد و ببريد و به ناحق غصب كنيد؛ اما بدانيد كه پاى شتر خلافت و فدك مجروح است و پشت وى زخم و غبار و ننگ آن تا هميشه باقى است
ریزش دوم
.
بیانیه صریح محمدضرغامی برعلیه باند ذوالنوری
.
جام جم آنلاين: از جنگ و قصه‌هاي آن گفتن ، آن هم اين موقع بلاخيز و نيز وقت بلاسوز چه حكايتي است؟وقتي كه با چشمي اشك و ديگري خون، غم‌نامه جانسوز همسري از تبار ياران شهيد را مي‌خوانم دلم سخت طوفاني است و چشمانم باراني. شب‌هاي پادگان الله‌اكبر، شب‌هاي دو‌كوهه، غروب‌هاي گلف و زمين داغ و آسمان پر از فتنه و ذهن پر از تلواسه‌هاي دائم ماندن و يا رفتن ياران.چه كسي پناه آن جان پناهان بود. آن غزل‌واره‌هاي ناب مردانگي و بي‌نيازي كه بودن را عزت بخشيدند و خوشنام و گمنام رفتند تا ميراث‌خواران منفعت‌طلب و ناآگاه و زشت‌گو بر شما بتازند و فكر كنند كه لب ريخته‌هاشان نصاب بهشت است و جهنم.تبار شما را مي‌شناسم از مهدي و حميد باكري و همت و خرازي و صياد شيرازي تا بروجردي و كاظمي و باقري و متوسليان و داوود كريمي و تا ... و كيست كه به اين مدعيان بگويد كجا دانند حال ما سبكباران ساحل‌ها؟! و بي‌اختيار يادم افتاد كه در قحط سال هيزم، انقلابيون كه پايشان كنار شومينه هنگام صرف قهوه عصرانه سوخت در پايان قائله مستنطق ما شدند كه هنگام انقلاب كجا بودند؟ و اين حكايت روايت تاب‌سوز همه دوران‌ها بوده است و انگار بنا است بماند.با بغض مي‌پرسم حال شما در شب عمليات كدام بود. عشق آميخته با ترس و يا بيم ممزوج با كمال‌طلبي و استعلاجويي و چه كسي مي‌داند حال شما همسران شهدا كدام بود؟ شما ياران شهدا كه داغ شقايق ديده‌ايد.كدام حالت وصف شما بود اي زينبيان زمانه در هنگامه عمليات والفجر، محرم، مسلم تا مرصاد و كدام خواهد بود تا چه مي‌دانم در چه روزي و عملياتي ديگر.اينك چه شده كه درد و داغ شما را و ناله‌تان را به آسمان برده‌اند و چنان به خشم‌تان آورده‌اند كه به درد مي‌نويسيد «من همسر شهيد باكري هستم.»مگر آفتاب، مگر آب، مگر آبرو بايد از خود بگويد.آن‌گونه كه همت را و حميد و متوسليان را مي‌شناسم اينان را يادم نمي‌آيد. كجاي جنگ و چه وقت جنگ بوده‌اند. اين صداهاي مبهم چيست كه تا اين هنگام عمر به گوشم نرسيده‌اند، من كه در غروب فاو مي‌خواندم: عصر عاشورا زينب كبري مي‌دهد ما را درس جانبازي.شهادت مي‌دهم به يا زهراهاي مطهر و عطر معطر جنگ كه اگر شما نبوديد ياران ما كه جهان تنگشان بود چنين شيراوژن به جبهه خصم نمي‌شتافتند و اين‌كه مي‌گويند اگر ياران رفتند زندگي را زمين بگذاريد چه حرفي است اينان مگر جوكيان هندند كه مي‌گويند اگر مرد از دار دنيا رفت زن هم بايد بميرد و ...بدا به حال ما كه مانديم و ديديم روزگار پوستين وارونه پوشيدن احكام و مسلمات دين از سوي جماعتي طلبكار و مدعي تازه از راه رسيده كه بر همسران ياران ما بي‌محابا مي‌تازند.باشيد سرافراز به نام، بمانيد در مسير تابناك اسلام ناب محمدي (ص) راه منير يارانمان را همچنان سربلند، شجاع و فاطمي ادامه دهيد كه مي‌دهيد. به همين سادگي‏‏