بازي خطرناکي که با ابهام آغاز شد
وابستگان به گرگهای گردان هادیون – که فهرست نام یکایک آنان پیش از این انتشار یافت و چهره های شناخته شده در منظر افکار عمومی مسلمانان هستند- دوباره فعال شده و در استان لرستان در هفته آخر ارديبهشت و هفته اول خرداد 1387 در شهرهای دورود، الیگودرز، ازنا و بروجرد ، ... كتابچهها و سي دي ها و اعلاميههايی برای دامن زدن به دشمنی با تصوف و درويشي منتشر کرده اند تا فضای پرتلاطمی را عليه دراويش گنابادي در اين استان به وجود آورند
این در حالی است که تاکنون سه حسینیه متعلق به درویشهای گنابادی در شهرهای مختلف ایران به ترتیبی که ذیلاً قید میگردد به آتش کشیده شده است
حسینیه دراویش گنابادی در تهران در شب عاشورا در نه آذرماه هزار و سیصد و پنجاه و هشت
این در حالی است که تاکنون سه حسینیه متعلق به درویشهای گنابادی در شهرهای مختلف ایران به ترتیبی که ذیلاً قید میگردد به آتش کشیده شده است
حسینیه دراویش گنابادی در تهران در شب عاشورا در نه آذرماه هزار و سیصد و پنجاه و هشت
حسينيه دراويش گنابادي در قم در بیست و چهار بهمن هزار وسیصدو هشتاد و چهار
حسينيه دراويش گنابادي در بروجرد دربیست آبان هزاروسیصدوهشتادو شش
.
.
اما برای درک چگونگی به آتش کشیدن حسینیه ها توسط دستهای نفوذی عوامل وابسته به اجانب، مطالعه و تامل در نوشته عبدالله شهبازی محقق و تاریخ نویس صاحبنام که امروز –شنبه چهارم خردادماه هشتادوهفت- انتشار یافته را به خوانندگان کجکول توصیه میکنیم. این مقاله در ادامه همین متن است
.
سخني دلسوزانه با آيتالله دري نجفآبادي، دادستان کل کشور
عبدالله شهبازي
حادثه حسينيه سيدالشهداء شيراز (شنبه 24 فروردين 1387، حوالي ساعت 9:15 شب)، محل برگزاري جلسات هفتگي کانون رهپويان وصال، را از نخستين لحظات و با شنيدن صداي انفجار دنبال کردم و يکي از اوّلين گزارشهاي خبري و تصويري را در اين زمينه در وبلاگم منتشر نمودم. [1] از همان ساعات اوّليه، شيوه برخورد به اين حادثه مهم، که به شهادت و مجروح شدن حدود دويست نفر انجاميد، ابهامهاي جدّي را نه تنها براي من، بلکه براي بسياري از مردم شيراز، پديد آورد.
از همان آغاز کاملاً روشن بود که اين حادثه خرابکاري سازمانيافته است. علاوه بر گواهي افراد مطلع و معتمد و متخصصي که محل نمايشگاه جنگ (معروف به «معراج شهدا») را در مکان حسينيه فوق از نزديک ميشناختند، و با قطعيت و يقين کامل بر فقدان مهمات مسلح در غرفه فوق گواهي ميدادند، دليلي نداشت که مهمات تخريب نشده و کهنه تصادفاً در همان شب و در همان ساعاتي منفجر شود که مراسم هفتگي حسينيه برگزار ميشد و آن هم درست در زمان معيني از اين مراسم. همه شواهد بر سازمانيافته و عمدي بودن حادثه گواهي ميداد. معهذا، از همان آغاز، فرماندار شيراز، سرهنگ ابراهيم عزيزي، و سپس ديگران به تأسي از او، با اصرار تمام بر «غيرعمدي» بودن انفجار تأکيد کردند؛ محل انفجار را در کنترل شديد خود گرفتند و به شدت کوشيدند تا اخبار مربوطه را کنترل و سانسور کنند. آقاي غلامرضا سلطاني، که گويا از مربيان تخريب سپاه است، شروع اين اقدامات نامتعارف و عجيب را چنين توصيف ميکند:
«سئوال: آيا شما صحنه واقعه را از نزديک ديديد؟
سلطاني :بله. وقتي به صحنه رسيدم هنوز مجروح در محل بود. من سرم در چاله ايجاد شده توسط مواد منفجره بود و داشتم مزه مزه ميکردم و صحنه را بررسي کرده بودم که آقاي فرماندار [سرهنگ عزيزي] با کارشناسش رسيدند . اين کارشناس، که از نظر سياسي نانخور عزيزي است، همان ابتدا اين طرف و آنطرف ميپريد و مرتب ميگفت اصلاً بمب نبوده، از نمايشگاه بوده و اين حرفها. هر چه هم ما گفتيم فلاني اينطوري نکن، افاقه نکرد...» [2]
بدينسان، در ميان اعتراض شديد جوانان و دانشجويان، بهويژه شرکتکنندگان در مجالس هفتگي «کانون رهپويان وصال»، و ناباوري افکار عمومي و مردم شهر، موجي بزرگ از انکار عمدي بودن اين حادثه آغاز شد. اکنون، ادعا ميشود که اين انکار «سازمانيافته» و ترفند «هوشمندانه» اطلاعاتي براي کشف «شبکه بمبگذاران» و دستگيري آنان بوده است!
قطعاً چنين نيست. اگر قرار بود براي فريب دادن و رديابي و کشف و دستگيري بمبگذاران اعلام بمبگذاري مسکوت گذارده شود، نياز نبود چنين چالش جدّي و جنجالي ميان جوانان و دانشجويان با مسئولين استان پديد آيد، که به ايجاد «ستاد حقيقت ياب دانشجويي حادثه انفجار در کانون رهپويان وصال» [3] بينجامد؛ و نياز نبود که اين مسئله در اطلاعيه شوراي امنيت کشور، مورخ 27 فروردين 1387، که به رياست آقاي مصطفي پورمحمدي وزير وقت کشور تشکيل جلسه داد، به شکل زير اعلام شود:
با ابراز تاسف و تأثر عميق از بروز حادثه دلخراش مورخ 24/ 1/ 87 در محل حسينيه سيدالشهداء شيراز، بدينوسيله به مردم شريف كشورمان خصوصاً مردم استان فارس و خانوادههاي جانباختگان حادثه تسليت عرض ميکنيم و از خداوند منّان براي آن مرحومان رحمت واسعه و براي بازماندگان صبر جميل و اجر جزيل و براي مجروحان حادثه شفاي عاجل مسئلت داريم. با توجه به ارائه اخبار و گزارشهاي پراكنده و بعضاً ناهماهنگ از سوي جرايد، روزنامههاي مركز و محلي، نشريات و سايتهاي خبري داخلي و خارجي درباره علت يا دلايل بروز اين حادثه به استحضار مردم شريف كشور ميرساند، براساس مطالعات و بررسيهاي ميداني دقيق صورت پذيرفته از سوي نمايندگان و كارشناسان ارشد اعزامي شوراي امنيت كشور به شيراز مشخص گرديد علت اصلي حادثه دلخراش مورخ 24/ 1 /87 انفجار ناشي از وجود برخي از مهمات جنگي موجود در غرفه يادمان شهدا در حسينيه سيدالشهدا بوده است و انفجار هرگونه بمب يا انتقال مواد انفجاري از بيرون به دست عوامل و عناصر معاند اعم از داخلي و خارجي در اين حادثه منتفي است. درعين حال پيرامون جزئيات مربوط به نحوه و چگونگي انفجار اقلام جنگي نمايشگاه يادمان شهدا بررسيهاي كارشناسي فني همچنان ادامه دارد و نتايج نهايي در آينده نزديك اعلام خواهد شد. لذا، با نگرش به مراتب فوق، از تمامي ارباب جرايد، صاحبان قلم، كارشناسان، خبرنگاران و تهيهكنندگان خبر و گزارش انتظار ميرود از هر گونه گمانهزني و يا اظهار نظر غيركارشناسي در اين رابطه خودداري کنند.» [4، 5، 6]
به عبارت ديگر، شوراي امنيت کشور، که با شورايعالي امنيت ملّي تفاوت دارد و رياست آن با وزير کشور است، از اصحاب قلم و رسانه ميخواهد که حادثه فوق را «تعمدي» و «بمبگذاري» و «خرابکاري» نخوانند! در پيامد اين اطلاعيه، که با حيرت و اعتراض شديد در شيراز مواجه شد، آيتالله جنتي، خطيب نماز جمعه 30 فروردين تهران، حادثه را به صراحت «تصادفي» و ناشي از انفجار مهمات در نمايشگاه فوق خواند. اين اظهارات نيز با واکنش اعتراضي شديد دانشجويان و جوانان در شيراز مواجه گرديد. از همان زمان، کامنتهاي اينترنتي در وبگاهها و وبلاگهاي متعدد حاکي از آن بود که بخش قابل توجهي از جوانان و دانشجويان شيراز حادثه را «خرابکاري» ميدانند و به عملکرد فرماندار شيراز و مسئولين استان فارس در اين زمينه و نيز به اطلاعيه وزارت کشور به شدت معترضاند.
سرانجام، شب چهارشنبه 18 ارديبهشت 1387، آقاي محسني اژهاي، وزير اطلاعات، پس از اجلاس هيئت دولت در شيراز در حضور مقام معظم رهبري، طي مصاحبهاي در فرودگاه شيراز اعلام کرد که حادثه حسينيه رهپويان بمبگذاري هدايت شده از سوي کشورهاي خارجي بوده و عوامل آن دستگير شدهاند. ابتدا، ماهيت بمبگذاران و نام اين «کشورهاي خارجي» گفته نشد ولي اندکي بعد اين حادثه بمبگذاري از سوي يک شبکه «سلطنتطلب» اعلام گرديد. کمي بعد ماجرا پيچيدهتر و «سازمانيافتهتر» عنوان شد و ابعاد آن بالا گرفت. از ارتباطات شبکهاي بمبگذار با دولتهاي آمريکا و انگليس و اسرائيل سخن رفت؛ از انفجار هتلي در تهران که خبر آن در جايي انعکاس نيافته بود؛ و نيز از تلاش براي انفجار سرکنسولگري روسيه در رشت و غيره. در سخنان بعدي وزير اطلاعات نقش دولت بريتانيا در اين حادثه بهتدريج کمرنگتر شد:
«وزير اطلاعات با بيان اينكه كساني كه انفجار حسينيه شيراز را بر عهده داشتند، از آمريكا هدايت ميشدند و همه آموزش بمبگذاري، اقدامات اطلاعاتي و زمينه فرار را برايشان تدارك ميديدند، افزود: حمايت مالي و تجهيزات خرابكاري را هم كساني كه ساكن آمريكا هستند در اختيار آنها ميگذاشتند. وي اضافه كرد: دستور حادثه شيراز هم از سوي آنها صادر شده بود و هدفشان مراكز علمي، حوزوي، حسينيهها و مساجد بود. هدف آنها اين بود كه اختلافات مذهبي را با اين ترورها [؟] و بمب گذاريها هدايت كنند. ربودن امام جمعهها، حمله به مساجد اهل سنت و ديگر اقدامات از سوي شبكههاي مختلفي كه از آمريكا هدايت ميشد، صورت ميگرفت. اژهاي همچنين اعلام كرد: هدف بعدي آنها در شهر رشت و سركنسولگري روسيه بود تا با انفجار آن رابطه بين ايران و همسايگان را به هم بزنند.» [7]
وزير اطلاعات در گفتگوي اوّل خرداد 1387 خود گفت:
«به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، محسني اژهاي وزير اطلاعات امروز چهارشنبه در حاشيه جلسه هيئت دولت به خبرنگاران گفت: در انفجار شيراز عمدتاً آمريكا دخالت داشته است كه مستندات خوبي از دخالت آمريكا در امور داخلي كشورهاي منطقه و ايران در دست داريم. اژهاي در پاسخ به اين پرسش كه آيا هدف تروريستها شخصيتها و مراجع تقليد بوده است افزود: شبكههايي از خرابكاران را دستگير كردهايم كه هدفشان ناامنسازي مناطق علمي بهويژه حوزههاي علميه بوده است. وزير اطلاعات در مورد اطلاعات بيشتر در مورد دستگيرشدگان گفت: هم اكنون نميتوان در اين مورد صحبت كرد و اعلام بيشتر منوط به دستور قاضي پرونده است. اژهاي در پاسخ به اين سئوال كه آيا هنوز شاخههاي از خرابكاران دستگير نشدهاند گفت: سعي ما بر اين است كه تمام شاخههاي خرابكاري را دستگير كنيم و از اين بابت مردم دغدغهاي نداشته باشند. خبرنگاري از اژهاي پرسيد: آيا صحيح است كه روسيه به خاطر بمبگذاري در كنسولگري خود در شمال ايران از ايران ناخرسند است؟ كه اژهاي پاسخ داد: اطلاعات شما غلط است و حتي روسيه از ما تشكر هم كرده است.» [8]
در روزهاي اخير آيتالله دري نجفآبادي، دادستان کل کشور، در بازگشت از سفر به شيراز، در فرودگاه اين شهر، اعلام کرد که «دادگستري استان فارس با حسننيت و تعامل مطلوب اين پرونده را در اختيار دادستاني کل کشور قرار داده است.»
«دري نجف آبادي با اشاره به اينكه ده تن از متهمان دستگير شده در اين پرونده از اهالي استان فارس هستند، دستگيرشدگان را افرادي مزدور، جنايتكار و خبيث خواند و گفت: فعاليت اين گروه از يك سال قبل آغاز شده و قضاياي سد سيوند [بنگريد به پينوشت من در انتهاي اين يادداشت- شهبازي] و ماجراهاي ديگري را نيز اين افراد ايجاد كرده و دامن زدهاند... دادستان كل كشور گفت: افرادي كه در خارج از كشور وظيفه هدايت و حمايت از اين مزدوران جنايتكار را عهدهدار بودهاند نيز تحت پيگرد قضايي جمهوري اسلامي قرار دارند و اين پيگردها تا دستگيري و محاكمه آنان در دادگاه صالحه ادامه خواهد داشت. دري نجف آبادي با تأکيد بر اينكه حمايت آمريکا و اسرائيل از اين گروه تروريستي محرز شده است، گفت: براساس اسناد مالي و مدارك به دست آمده از اين افراد و همچنين اعترافات متهمان اين ارتباط مشخص و محرز شده است. دادستان كل كشور همچنين گفت: اين گروه تروريستي كه مدعيان دروغين آزادي و حقوق بشر آنان را حمايت مي كردند قصد داشتند در نمايشگاه كتاب نيز بمبگذاري كنند و براساس اعترافات متهمان هدفشان خرابكاري و بمبگذاري در مكانهاي عمومي كه بيش از 300 نفر جمعيت در آن تردد دارند بوده است. دري نجفآبادي... در خصوص علت اعلام نظرهاي اوليه كه از سوي برخي مسئولان استان فارس و كشور و با قاطعيت بيان شده و احتمال خرابكاري را منتفي دانسته بودند گفت: دستگاه قضايي در اين خصوص هيچ اظهار نظري نداشت.» [9]
چنانکه ميبينيم، در دو مصاحبه اخير نام «انگليس» کاملاً فراموش شده!
اظهارنظر محققين و تحليلگران سياسي در هر حادثه مهمي در جهان امروز، در زمان حادثه، مرسوم است و به کشف حقيقت ياري ميرساند؛ بهويژه در حادثهاي که با ابهامهاي فراوان آغاز شد به نحوي که از همان آغاز افکار عمومي را نسبت به اظهارات متناقض مسئولين بدبين و شکاک نمود. در مسئلهاي تا بدين پايه مهم و مرتبط با آبروي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي نميتوان ساکت نشست هر چند اين اظهارنظر ممکن است کساني را به دسيسههاي بيشتر عليه من برانگيزاند. همانگونه که رهبري فرمودهاند «محافظهکاري قتلگاه انقلاب است»؛ بهويژه زماني که تمامي شواهد حاکي از آن است که جان عدهاي جوان بيگناه و آبروي نظام مقدس جمهوري اسلامي، و حيثيت شخصيت روحاني خدومي چون آيتالله دري نجفآبادي، در کنار اعتبار و حيثيت دولت عدالتخواه دکتر احمدينژاد، آماج برخي بازيهاي خطرناک قرار گرفته که پيشنمونههاي آن را در تاريخ قريب به سه دهه موجوديت نظام اسلامي در ايران مکرر ديدهايم.
در رابطه با ابهامهاي موجود در زمينه انفجار کانون رهپويان وصال توجه آيتالله دري نجفآبادي به عنوان دادستان کل کشور، که مسئوليت مستقيم پرونده را متقبل شدهاند، به موارد زير جلب ميکنم:
1- آخرين گزارش منتشر شده «ستاد حقيقت ياب دانشجويي»، که متن کامل آن به پيوست است و حاصل کار دو ماهه فني دانشجويان عضو ستاد فوق ميباشد، بمبگذاري، بهگونه اعلام شده از سوي وزير اطلاعات، را منتفي ميداند. مُداقه در اين گزارش تخصصي نشان ميدهد که حادثه به دليل منفجر شدن مين پلاستيکي تي. ام. 46 ضد تانک (از نوع ايراني) موجود در غرفه نمايشگاه جنگ (معراج شهدا)، واقع در کانون رهپويان وصال، رخ داده. مواد آر. دي. ايکس (ماده منفجره موجود در مينهاي فوق) در محل انفجار يافت شده و وجود آن توسط کارشناسان هيئتهاي مختلف اعزامي در آزمايشگاه به اثبات رسيده است. بنابراين، با استناد به گزارشهاي کارشناسي- آزمايشگاهي فوق، که در اختيار نهادهاي مسئول از جمله ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است، هيچ شبههاي در اينکه مين فوق عامل اصلي انفجار بوده وجود ندارد.
2- ماده آر. دي. ايکس را نميتوان بهطور دستساز توليد کرد. اين ماده محصولي کاملاً آزمايشگاهي و تخصصي- نظامي است که در مينهاي فوق، و مهمات مشابه، به کار ميرود. بنابراين، موارد ادعا شده توسط وزير محترم اطلاعات درباره شبکه فوق نميتواند منطبق با انفجار در کانون رهپويان وصال باشد. ممکن است شبکهاي خرابکار، با مختصات گفته شده از سوي وزارت اطلاعات، وجود داشته؛ ولي، با توضيح پيشگفته و تطبيق آن با اظهارات وزير اطلاعات، اين شبکه نميتوانست عامل انفجار در کانون رهپويان وصال باشد.
3- اين مين، چنانکه تصاوير نشان ميدهد، از مدتها قبل از انفجار در غرفه وجود داشته. مين فوق، چنانکه در آغاز يادداشت گفتم، غيرمسلح و فاقد چاشني بوده و، بهرغم وجود مواد منفجره آر. دي. ايکس در درون آن، قابليت انفجار نداشته است. لازم به توضيح است که در غرفه فوق، چنانکه تصاوير نشان ميدهد، مين ديگري، از نوع وي. اس. 22 (ضد خودرو)، نيز وجود داشته که کاملاً خالي و فاقد مواد منفجره بوده است.
4- تحقيقات نشان ميدهد که خرابکاران با اطلاع از خنثي نبودن مين ضد تانک فوق نقشه انفجار را با دقت طراحي و با فراغبال اجرا کردهاند.
5- طبق اين تحقيق، و تحقيقات مستند برخي نهادهاي مسئول که توجه آيتالله دري نجفآبادي را به آن جلب ميکنم، انفجار به گونه زير رخ داده است: خرابکاران در زير غرفه نمايشگاه جنگ بمبي دست ساز و کوچک، با قدرت تخريب اندک، کار گذاشتهاند که از طريق کنترل از راه دور منفجر شده است. اين انفجار کوچک به عنوان چاشني عمل کرده و به انفجار مين ضد تانک انجاميده و فاجعه حسينيه سيدالشهداء کانون رهپويان را آفريده است. به اين دليل، انفجار دقيقاً در زمان مورد نظر آنان رخ داده است.
6- با توجه به توضيحات فوق، خرابکاران نميتوانستند با محيط کانون رهپويان وصال بيگانه باشند. به عبارت ديگر، آنان در کانون فوق داراي افرادي «نفوذي» و کاملاً مطلع از جزئيات بودند.
7- علاوه بر مغايرت اين تحقيقات با اظهارات وزير اطلاعات، آنچه ماجراي شبکه ادعايي فوق را حساستر ميکند، و آن را به يکي از مسائل درجه اوّل ملّي بدل ميسازد، اوجگيري گام به گام تبليغات در اين زمينه و گسترش روزافزون دعاوي درباره ابعاد حيرتانگيز عملکرد اين شبکه است که گويا، بهگفته مقامات اطلاعاتي، از چند جوان کم سن و سال متأثر از شبکههاي تلويزيوني فارسي زبان «لسآنجلسي» ايجاد شده!
از زمان کودتاي نوژه (1359) «سلطنتطلبان» به هيچگونه عمليات تروريستي و بمبگذاري در ايران دست نزدهاند، و اصولاً در چنين قد و قواره و واجد چنين جرئت و جسارتي نبودهاند. تمامي عمليات مشابه در دوران جنگ تحميلي و پس از آن از سوي فرقه رجوي (منافقين) و استخبارات حکومت صدام، با هدايت سالارجاف، اجرا ميشد. معلوم نيست گروهي جوان هوادار رضا پهلوي، که با تيپ اجتماعي آنان کاملاً آشنائيم، بهناگاه چگونه داراي چنين اقتدار و جسارت و انگيزههاي آرمانخواهانه و قدرت سازماندهي شدند که براي انفجار سرکنسولگري روسيه و لولههاي نفت و حوزههاي علميه و مصلاي تهران و غيره و غيره طراحي و حتي اقدام کنند! و معلوم نيست چرا از ميان اين همه برنامه عريض و طويل فقط انفجار حسينيه رهپويان شيراز تحقق يافت که آن هم منطبق با دادههاي ارائه شده از سوي وزير اطلاعات نيست.
8- همزماني اين تبليغات از سوي برخي کانونها در ايران با اوجگيري بحران در منطقه (حوادث لبنان و تحولات دروني و احتمال کودتا در سوريه و تدارک حمله اسرائيل به سوريه در تابستان جاري) و پايان قريبالوقوع حکومت جنونآميز نومحافظهکاران در آمريکا و اوجگيري بيسابقه تحرکات جنگافروزانه ضد ايراني از سوي آنان، اين بيم را برميانگيزاند که تبليغات فوق دستمايهاي براي ايجاد تعارض خونين ميان ايران و آمريکا و تحقق آرزوي شوم جنگ افروزان نومحافظهکار و صهيونيست باشد.
9- اعترافات تلويزيوني دستگيرشدگان براي افکار عمومي قانع کننده نخواهد بود. ما در ماجراي جنجال پرونده «قتلهاي زنجيرهاي» از طريق مطبوعات با ماجراي مهدي نحوي آشنا شدهايم و صحت اين ماجرا به تأييد افراد مطلع و موثق رسيده است.
در ماجراي انفجار خونين حرم مطهر رضوي (ع) بمبگذاران شناخته نشدند. سعيد امامي، معاون وقت امنيت وزارت اطلاعات، سناريويي را طراحي کرد. او ابتدا شنود مکالمات يکي از فرماندهان طالبان، مستقر در نزديکي مرزهاي ايران در افغانستان، را به مقامات مربوطه ارائه داد که ميگفت: «عمليات انجام شد.» آن زمان در افغانستان روزانه هزاران عمليات انجام ميشد ولي سعيد امامي مدعي شد که اين شنود مربوط به انفجار حرم رضوي (ع) است و چون اعلام اين خبر به تشديد اختلاف ميان شيعه و سني و جنگ احتمالي با طالبان خواهد انجاميد، براي اجتناب از اين تعارض بايد بمبگذاري را به منافقين منتسب کرد. در نتيجه، جواني 18- 19 ساله از «توابين» زنداني عضو فرقه رجوي (منافقين)، بهنام مهدي نحوي، را يافتند و با وعده آزادي او را به همکاري ترغيب کردند. مهدي نحوي را به صورت فردي مجروح در اثر اصابت گلوله گريم کردند. سپس، در بيمارستان مصاحبهاي تصويري با وي انجام دادند و وي، که گويا در آستانه مرگ بود، بمبگذاري در حرم را متقبل شد. سپس، نحوي را با اتومبيل به تهران پارس بردند و او را آزاد کردند. کمي پس از آزاد شدنش، او را به محاصره گرفتند و به گلوله بستند. نحوي کشته شد. همان شب خبر درگيري مسلحانه در تهران پارس و مجروح شدن و اندکي بعد مرگ عامل بمبگذاري در حرم رضوي (ع)، به همراه مصاحبه نحوي، از تلويزيون پخش شد.
با توجه به انتشار چنين وقايعي در مطبوعات، مردم چگونه ميتوانند به اظهارات گروهي جوان رفاهطلب و غيرمتخصص، که گاه حتي بدون يک تلنگر حاضر به تمکين در برابر هر فشاري هستند، باور کنند؟
تصادفاً دو تن از اين دستگيرشدگان را ميشناسم. اين دو را بسياري از کساني که در شيراز با امور رايانه و اينترنت بهطور فعال سروکار داشتهاند ميشناسند. هر دو، به گمان من، از جوانان برجسته و بسيار بااستعداد در امور رايانهاي، بهويژه نرمافزار، بودند که مشابهشان را در تهران نديدم. دستگير کردن اين دو به اتهام بمبگذاري برايم بسيار عجيب و باورنکردني بود. ساير دستگيرشدگان را نميشناسم ولي اگر از جنس اين دو تن باشند طنز «خرس سياه و خرگوش سفيد» در عالم واقع در شرف وقوع است!
10- «شيرازيهاي زرنگ» رسيدگي به اين پرونده جنجالي و پر از ابهام و تناقض را به آيتالله درّي نجفآبادي، دادستان کل کشور، «پاس دادهاند.» شايد در پس اين «زرنگي» مشيت الهي نهفته باشد. آيتالله درّي، که يک بار تجربه تلخ «توطئه قتلهاي زنجيرهاي» را، که شخص ايشان به عنوان وزير وقت اطلاعات از هدفهاي اصلي آن دسيسه پيچيده بود، در مقام «قابله رُستم»، تجربه کردهاند، شايسته است در اين پرونده به تمامي جوانب قضيه توجه نمايند. با توجه به علاقه به آيتالله درّي و اعتقاد به سلامت نفس و حسننيت ايشان، سخت نگران آنم که انداختن اين پرونده به گردن دادستان کل کشور دامي مشابه براي وي باشد.
اميدوارم، آيتالله دُرّي نجفآبادي، با درايت و هشياري کامل و مطالعه دقيق گزارشهاي کارشناسي نهادهاي مختلف امنيتي و نظامي بهويژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، اين پرونده را از آغاز مورد رسيدگي دقيق قرار دهند و بدون تأثيرپذيري و پروا از هر گونه «مصلحتانديشي کاذب»، که ممکن است به ايشان القاء شود، آنچه را که حق است، و مرضي خداوند متعال، با قاطعيت پيگيري کنند
شيراز
شنبه، چهارم خرداد 1387
ساعت 3:30 صبح
پينوشت: در رابطه با نکتهاي که آيتالله دري نجفآبادي درباره «جنجال سد سيوند» گفتهاند ارجاع ميدهم به يادداشت 10 شهريور 1384 خود در اين زمينه با عنوان «به دليل احداث سد هيچ خطري بناهاي باستاني فارس را تهديد نميکند.» [10] اين جنجال را آقاي محمدحسن طالبيان، رئيس «بنياد پژوهشي پارسه پاسارگاد»، وابسته به سازمان ميراث فرهنگي فارس، با سخنان غيرمسئولانه خود پديد آورد. (بنگريد به يادداشت 11 شهريور 1384 من با عنوان «بيبيسي فارسي نيز به هياهوي سد سيوند پيوست») [11] در همان زمان با ذکر نام آقاي طالبيان به اين امر اشاره کردم. با توجه به پيگيري دقيق ماجراي «جنجال سد سيوند» و شناخت دستاندرکاران اين ماجرا و نگارش اوّلين يادداشتها عليه اين هياهوي تبليغي- رسانهاي عليه جمهوري اسلامي ايران، نميدانم چگونه ميتوان سناريوي فوق را به افراد دستگيرشده منتسب کرد؟!
.
سخني دلسوزانه با آيتالله دري نجفآبادي، دادستان کل کشور
عبدالله شهبازي
حادثه حسينيه سيدالشهداء شيراز (شنبه 24 فروردين 1387، حوالي ساعت 9:15 شب)، محل برگزاري جلسات هفتگي کانون رهپويان وصال، را از نخستين لحظات و با شنيدن صداي انفجار دنبال کردم و يکي از اوّلين گزارشهاي خبري و تصويري را در اين زمينه در وبلاگم منتشر نمودم. [1] از همان ساعات اوّليه، شيوه برخورد به اين حادثه مهم، که به شهادت و مجروح شدن حدود دويست نفر انجاميد، ابهامهاي جدّي را نه تنها براي من، بلکه براي بسياري از مردم شيراز، پديد آورد.
از همان آغاز کاملاً روشن بود که اين حادثه خرابکاري سازمانيافته است. علاوه بر گواهي افراد مطلع و معتمد و متخصصي که محل نمايشگاه جنگ (معروف به «معراج شهدا») را در مکان حسينيه فوق از نزديک ميشناختند، و با قطعيت و يقين کامل بر فقدان مهمات مسلح در غرفه فوق گواهي ميدادند، دليلي نداشت که مهمات تخريب نشده و کهنه تصادفاً در همان شب و در همان ساعاتي منفجر شود که مراسم هفتگي حسينيه برگزار ميشد و آن هم درست در زمان معيني از اين مراسم. همه شواهد بر سازمانيافته و عمدي بودن حادثه گواهي ميداد. معهذا، از همان آغاز، فرماندار شيراز، سرهنگ ابراهيم عزيزي، و سپس ديگران به تأسي از او، با اصرار تمام بر «غيرعمدي» بودن انفجار تأکيد کردند؛ محل انفجار را در کنترل شديد خود گرفتند و به شدت کوشيدند تا اخبار مربوطه را کنترل و سانسور کنند. آقاي غلامرضا سلطاني، که گويا از مربيان تخريب سپاه است، شروع اين اقدامات نامتعارف و عجيب را چنين توصيف ميکند:
«سئوال: آيا شما صحنه واقعه را از نزديک ديديد؟
سلطاني :بله. وقتي به صحنه رسيدم هنوز مجروح در محل بود. من سرم در چاله ايجاد شده توسط مواد منفجره بود و داشتم مزه مزه ميکردم و صحنه را بررسي کرده بودم که آقاي فرماندار [سرهنگ عزيزي] با کارشناسش رسيدند . اين کارشناس، که از نظر سياسي نانخور عزيزي است، همان ابتدا اين طرف و آنطرف ميپريد و مرتب ميگفت اصلاً بمب نبوده، از نمايشگاه بوده و اين حرفها. هر چه هم ما گفتيم فلاني اينطوري نکن، افاقه نکرد...» [2]
بدينسان، در ميان اعتراض شديد جوانان و دانشجويان، بهويژه شرکتکنندگان در مجالس هفتگي «کانون رهپويان وصال»، و ناباوري افکار عمومي و مردم شهر، موجي بزرگ از انکار عمدي بودن اين حادثه آغاز شد. اکنون، ادعا ميشود که اين انکار «سازمانيافته» و ترفند «هوشمندانه» اطلاعاتي براي کشف «شبکه بمبگذاران» و دستگيري آنان بوده است!
قطعاً چنين نيست. اگر قرار بود براي فريب دادن و رديابي و کشف و دستگيري بمبگذاران اعلام بمبگذاري مسکوت گذارده شود، نياز نبود چنين چالش جدّي و جنجالي ميان جوانان و دانشجويان با مسئولين استان پديد آيد، که به ايجاد «ستاد حقيقت ياب دانشجويي حادثه انفجار در کانون رهپويان وصال» [3] بينجامد؛ و نياز نبود که اين مسئله در اطلاعيه شوراي امنيت کشور، مورخ 27 فروردين 1387، که به رياست آقاي مصطفي پورمحمدي وزير وقت کشور تشکيل جلسه داد، به شکل زير اعلام شود:
با ابراز تاسف و تأثر عميق از بروز حادثه دلخراش مورخ 24/ 1/ 87 در محل حسينيه سيدالشهداء شيراز، بدينوسيله به مردم شريف كشورمان خصوصاً مردم استان فارس و خانوادههاي جانباختگان حادثه تسليت عرض ميکنيم و از خداوند منّان براي آن مرحومان رحمت واسعه و براي بازماندگان صبر جميل و اجر جزيل و براي مجروحان حادثه شفاي عاجل مسئلت داريم. با توجه به ارائه اخبار و گزارشهاي پراكنده و بعضاً ناهماهنگ از سوي جرايد، روزنامههاي مركز و محلي، نشريات و سايتهاي خبري داخلي و خارجي درباره علت يا دلايل بروز اين حادثه به استحضار مردم شريف كشور ميرساند، براساس مطالعات و بررسيهاي ميداني دقيق صورت پذيرفته از سوي نمايندگان و كارشناسان ارشد اعزامي شوراي امنيت كشور به شيراز مشخص گرديد علت اصلي حادثه دلخراش مورخ 24/ 1 /87 انفجار ناشي از وجود برخي از مهمات جنگي موجود در غرفه يادمان شهدا در حسينيه سيدالشهدا بوده است و انفجار هرگونه بمب يا انتقال مواد انفجاري از بيرون به دست عوامل و عناصر معاند اعم از داخلي و خارجي در اين حادثه منتفي است. درعين حال پيرامون جزئيات مربوط به نحوه و چگونگي انفجار اقلام جنگي نمايشگاه يادمان شهدا بررسيهاي كارشناسي فني همچنان ادامه دارد و نتايج نهايي در آينده نزديك اعلام خواهد شد. لذا، با نگرش به مراتب فوق، از تمامي ارباب جرايد، صاحبان قلم، كارشناسان، خبرنگاران و تهيهكنندگان خبر و گزارش انتظار ميرود از هر گونه گمانهزني و يا اظهار نظر غيركارشناسي در اين رابطه خودداري کنند.» [4، 5، 6]
به عبارت ديگر، شوراي امنيت کشور، که با شورايعالي امنيت ملّي تفاوت دارد و رياست آن با وزير کشور است، از اصحاب قلم و رسانه ميخواهد که حادثه فوق را «تعمدي» و «بمبگذاري» و «خرابکاري» نخوانند! در پيامد اين اطلاعيه، که با حيرت و اعتراض شديد در شيراز مواجه شد، آيتالله جنتي، خطيب نماز جمعه 30 فروردين تهران، حادثه را به صراحت «تصادفي» و ناشي از انفجار مهمات در نمايشگاه فوق خواند. اين اظهارات نيز با واکنش اعتراضي شديد دانشجويان و جوانان در شيراز مواجه گرديد. از همان زمان، کامنتهاي اينترنتي در وبگاهها و وبلاگهاي متعدد حاکي از آن بود که بخش قابل توجهي از جوانان و دانشجويان شيراز حادثه را «خرابکاري» ميدانند و به عملکرد فرماندار شيراز و مسئولين استان فارس در اين زمينه و نيز به اطلاعيه وزارت کشور به شدت معترضاند.
سرانجام، شب چهارشنبه 18 ارديبهشت 1387، آقاي محسني اژهاي، وزير اطلاعات، پس از اجلاس هيئت دولت در شيراز در حضور مقام معظم رهبري، طي مصاحبهاي در فرودگاه شيراز اعلام کرد که حادثه حسينيه رهپويان بمبگذاري هدايت شده از سوي کشورهاي خارجي بوده و عوامل آن دستگير شدهاند. ابتدا، ماهيت بمبگذاران و نام اين «کشورهاي خارجي» گفته نشد ولي اندکي بعد اين حادثه بمبگذاري از سوي يک شبکه «سلطنتطلب» اعلام گرديد. کمي بعد ماجرا پيچيدهتر و «سازمانيافتهتر» عنوان شد و ابعاد آن بالا گرفت. از ارتباطات شبکهاي بمبگذار با دولتهاي آمريکا و انگليس و اسرائيل سخن رفت؛ از انفجار هتلي در تهران که خبر آن در جايي انعکاس نيافته بود؛ و نيز از تلاش براي انفجار سرکنسولگري روسيه در رشت و غيره. در سخنان بعدي وزير اطلاعات نقش دولت بريتانيا در اين حادثه بهتدريج کمرنگتر شد:
«وزير اطلاعات با بيان اينكه كساني كه انفجار حسينيه شيراز را بر عهده داشتند، از آمريكا هدايت ميشدند و همه آموزش بمبگذاري، اقدامات اطلاعاتي و زمينه فرار را برايشان تدارك ميديدند، افزود: حمايت مالي و تجهيزات خرابكاري را هم كساني كه ساكن آمريكا هستند در اختيار آنها ميگذاشتند. وي اضافه كرد: دستور حادثه شيراز هم از سوي آنها صادر شده بود و هدفشان مراكز علمي، حوزوي، حسينيهها و مساجد بود. هدف آنها اين بود كه اختلافات مذهبي را با اين ترورها [؟] و بمب گذاريها هدايت كنند. ربودن امام جمعهها، حمله به مساجد اهل سنت و ديگر اقدامات از سوي شبكههاي مختلفي كه از آمريكا هدايت ميشد، صورت ميگرفت. اژهاي همچنين اعلام كرد: هدف بعدي آنها در شهر رشت و سركنسولگري روسيه بود تا با انفجار آن رابطه بين ايران و همسايگان را به هم بزنند.» [7]
وزير اطلاعات در گفتگوي اوّل خرداد 1387 خود گفت:
«به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، محسني اژهاي وزير اطلاعات امروز چهارشنبه در حاشيه جلسه هيئت دولت به خبرنگاران گفت: در انفجار شيراز عمدتاً آمريكا دخالت داشته است كه مستندات خوبي از دخالت آمريكا در امور داخلي كشورهاي منطقه و ايران در دست داريم. اژهاي در پاسخ به اين پرسش كه آيا هدف تروريستها شخصيتها و مراجع تقليد بوده است افزود: شبكههايي از خرابكاران را دستگير كردهايم كه هدفشان ناامنسازي مناطق علمي بهويژه حوزههاي علميه بوده است. وزير اطلاعات در مورد اطلاعات بيشتر در مورد دستگيرشدگان گفت: هم اكنون نميتوان در اين مورد صحبت كرد و اعلام بيشتر منوط به دستور قاضي پرونده است. اژهاي در پاسخ به اين سئوال كه آيا هنوز شاخههاي از خرابكاران دستگير نشدهاند گفت: سعي ما بر اين است كه تمام شاخههاي خرابكاري را دستگير كنيم و از اين بابت مردم دغدغهاي نداشته باشند. خبرنگاري از اژهاي پرسيد: آيا صحيح است كه روسيه به خاطر بمبگذاري در كنسولگري خود در شمال ايران از ايران ناخرسند است؟ كه اژهاي پاسخ داد: اطلاعات شما غلط است و حتي روسيه از ما تشكر هم كرده است.» [8]
در روزهاي اخير آيتالله دري نجفآبادي، دادستان کل کشور، در بازگشت از سفر به شيراز، در فرودگاه اين شهر، اعلام کرد که «دادگستري استان فارس با حسننيت و تعامل مطلوب اين پرونده را در اختيار دادستاني کل کشور قرار داده است.»
«دري نجف آبادي با اشاره به اينكه ده تن از متهمان دستگير شده در اين پرونده از اهالي استان فارس هستند، دستگيرشدگان را افرادي مزدور، جنايتكار و خبيث خواند و گفت: فعاليت اين گروه از يك سال قبل آغاز شده و قضاياي سد سيوند [بنگريد به پينوشت من در انتهاي اين يادداشت- شهبازي] و ماجراهاي ديگري را نيز اين افراد ايجاد كرده و دامن زدهاند... دادستان كل كشور گفت: افرادي كه در خارج از كشور وظيفه هدايت و حمايت از اين مزدوران جنايتكار را عهدهدار بودهاند نيز تحت پيگرد قضايي جمهوري اسلامي قرار دارند و اين پيگردها تا دستگيري و محاكمه آنان در دادگاه صالحه ادامه خواهد داشت. دري نجف آبادي با تأکيد بر اينكه حمايت آمريکا و اسرائيل از اين گروه تروريستي محرز شده است، گفت: براساس اسناد مالي و مدارك به دست آمده از اين افراد و همچنين اعترافات متهمان اين ارتباط مشخص و محرز شده است. دادستان كل كشور همچنين گفت: اين گروه تروريستي كه مدعيان دروغين آزادي و حقوق بشر آنان را حمايت مي كردند قصد داشتند در نمايشگاه كتاب نيز بمبگذاري كنند و براساس اعترافات متهمان هدفشان خرابكاري و بمبگذاري در مكانهاي عمومي كه بيش از 300 نفر جمعيت در آن تردد دارند بوده است. دري نجفآبادي... در خصوص علت اعلام نظرهاي اوليه كه از سوي برخي مسئولان استان فارس و كشور و با قاطعيت بيان شده و احتمال خرابكاري را منتفي دانسته بودند گفت: دستگاه قضايي در اين خصوص هيچ اظهار نظري نداشت.» [9]
چنانکه ميبينيم، در دو مصاحبه اخير نام «انگليس» کاملاً فراموش شده!
اظهارنظر محققين و تحليلگران سياسي در هر حادثه مهمي در جهان امروز، در زمان حادثه، مرسوم است و به کشف حقيقت ياري ميرساند؛ بهويژه در حادثهاي که با ابهامهاي فراوان آغاز شد به نحوي که از همان آغاز افکار عمومي را نسبت به اظهارات متناقض مسئولين بدبين و شکاک نمود. در مسئلهاي تا بدين پايه مهم و مرتبط با آبروي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي نميتوان ساکت نشست هر چند اين اظهارنظر ممکن است کساني را به دسيسههاي بيشتر عليه من برانگيزاند. همانگونه که رهبري فرمودهاند «محافظهکاري قتلگاه انقلاب است»؛ بهويژه زماني که تمامي شواهد حاکي از آن است که جان عدهاي جوان بيگناه و آبروي نظام مقدس جمهوري اسلامي، و حيثيت شخصيت روحاني خدومي چون آيتالله دري نجفآبادي، در کنار اعتبار و حيثيت دولت عدالتخواه دکتر احمدينژاد، آماج برخي بازيهاي خطرناک قرار گرفته که پيشنمونههاي آن را در تاريخ قريب به سه دهه موجوديت نظام اسلامي در ايران مکرر ديدهايم.
در رابطه با ابهامهاي موجود در زمينه انفجار کانون رهپويان وصال توجه آيتالله دري نجفآبادي به عنوان دادستان کل کشور، که مسئوليت مستقيم پرونده را متقبل شدهاند، به موارد زير جلب ميکنم:
1- آخرين گزارش منتشر شده «ستاد حقيقت ياب دانشجويي»، که متن کامل آن به پيوست است و حاصل کار دو ماهه فني دانشجويان عضو ستاد فوق ميباشد، بمبگذاري، بهگونه اعلام شده از سوي وزير اطلاعات، را منتفي ميداند. مُداقه در اين گزارش تخصصي نشان ميدهد که حادثه به دليل منفجر شدن مين پلاستيکي تي. ام. 46 ضد تانک (از نوع ايراني) موجود در غرفه نمايشگاه جنگ (معراج شهدا)، واقع در کانون رهپويان وصال، رخ داده. مواد آر. دي. ايکس (ماده منفجره موجود در مينهاي فوق) در محل انفجار يافت شده و وجود آن توسط کارشناسان هيئتهاي مختلف اعزامي در آزمايشگاه به اثبات رسيده است. بنابراين، با استناد به گزارشهاي کارشناسي- آزمايشگاهي فوق، که در اختيار نهادهاي مسئول از جمله ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است، هيچ شبههاي در اينکه مين فوق عامل اصلي انفجار بوده وجود ندارد.
2- ماده آر. دي. ايکس را نميتوان بهطور دستساز توليد کرد. اين ماده محصولي کاملاً آزمايشگاهي و تخصصي- نظامي است که در مينهاي فوق، و مهمات مشابه، به کار ميرود. بنابراين، موارد ادعا شده توسط وزير محترم اطلاعات درباره شبکه فوق نميتواند منطبق با انفجار در کانون رهپويان وصال باشد. ممکن است شبکهاي خرابکار، با مختصات گفته شده از سوي وزارت اطلاعات، وجود داشته؛ ولي، با توضيح پيشگفته و تطبيق آن با اظهارات وزير اطلاعات، اين شبکه نميتوانست عامل انفجار در کانون رهپويان وصال باشد.
3- اين مين، چنانکه تصاوير نشان ميدهد، از مدتها قبل از انفجار در غرفه وجود داشته. مين فوق، چنانکه در آغاز يادداشت گفتم، غيرمسلح و فاقد چاشني بوده و، بهرغم وجود مواد منفجره آر. دي. ايکس در درون آن، قابليت انفجار نداشته است. لازم به توضيح است که در غرفه فوق، چنانکه تصاوير نشان ميدهد، مين ديگري، از نوع وي. اس. 22 (ضد خودرو)، نيز وجود داشته که کاملاً خالي و فاقد مواد منفجره بوده است.
4- تحقيقات نشان ميدهد که خرابکاران با اطلاع از خنثي نبودن مين ضد تانک فوق نقشه انفجار را با دقت طراحي و با فراغبال اجرا کردهاند.
5- طبق اين تحقيق، و تحقيقات مستند برخي نهادهاي مسئول که توجه آيتالله دري نجفآبادي را به آن جلب ميکنم، انفجار به گونه زير رخ داده است: خرابکاران در زير غرفه نمايشگاه جنگ بمبي دست ساز و کوچک، با قدرت تخريب اندک، کار گذاشتهاند که از طريق کنترل از راه دور منفجر شده است. اين انفجار کوچک به عنوان چاشني عمل کرده و به انفجار مين ضد تانک انجاميده و فاجعه حسينيه سيدالشهداء کانون رهپويان را آفريده است. به اين دليل، انفجار دقيقاً در زمان مورد نظر آنان رخ داده است.
6- با توجه به توضيحات فوق، خرابکاران نميتوانستند با محيط کانون رهپويان وصال بيگانه باشند. به عبارت ديگر، آنان در کانون فوق داراي افرادي «نفوذي» و کاملاً مطلع از جزئيات بودند.
7- علاوه بر مغايرت اين تحقيقات با اظهارات وزير اطلاعات، آنچه ماجراي شبکه ادعايي فوق را حساستر ميکند، و آن را به يکي از مسائل درجه اوّل ملّي بدل ميسازد، اوجگيري گام به گام تبليغات در اين زمينه و گسترش روزافزون دعاوي درباره ابعاد حيرتانگيز عملکرد اين شبکه است که گويا، بهگفته مقامات اطلاعاتي، از چند جوان کم سن و سال متأثر از شبکههاي تلويزيوني فارسي زبان «لسآنجلسي» ايجاد شده!
از زمان کودتاي نوژه (1359) «سلطنتطلبان» به هيچگونه عمليات تروريستي و بمبگذاري در ايران دست نزدهاند، و اصولاً در چنين قد و قواره و واجد چنين جرئت و جسارتي نبودهاند. تمامي عمليات مشابه در دوران جنگ تحميلي و پس از آن از سوي فرقه رجوي (منافقين) و استخبارات حکومت صدام، با هدايت سالارجاف، اجرا ميشد. معلوم نيست گروهي جوان هوادار رضا پهلوي، که با تيپ اجتماعي آنان کاملاً آشنائيم، بهناگاه چگونه داراي چنين اقتدار و جسارت و انگيزههاي آرمانخواهانه و قدرت سازماندهي شدند که براي انفجار سرکنسولگري روسيه و لولههاي نفت و حوزههاي علميه و مصلاي تهران و غيره و غيره طراحي و حتي اقدام کنند! و معلوم نيست چرا از ميان اين همه برنامه عريض و طويل فقط انفجار حسينيه رهپويان شيراز تحقق يافت که آن هم منطبق با دادههاي ارائه شده از سوي وزير اطلاعات نيست.
8- همزماني اين تبليغات از سوي برخي کانونها در ايران با اوجگيري بحران در منطقه (حوادث لبنان و تحولات دروني و احتمال کودتا در سوريه و تدارک حمله اسرائيل به سوريه در تابستان جاري) و پايان قريبالوقوع حکومت جنونآميز نومحافظهکاران در آمريکا و اوجگيري بيسابقه تحرکات جنگافروزانه ضد ايراني از سوي آنان، اين بيم را برميانگيزاند که تبليغات فوق دستمايهاي براي ايجاد تعارض خونين ميان ايران و آمريکا و تحقق آرزوي شوم جنگ افروزان نومحافظهکار و صهيونيست باشد.
9- اعترافات تلويزيوني دستگيرشدگان براي افکار عمومي قانع کننده نخواهد بود. ما در ماجراي جنجال پرونده «قتلهاي زنجيرهاي» از طريق مطبوعات با ماجراي مهدي نحوي آشنا شدهايم و صحت اين ماجرا به تأييد افراد مطلع و موثق رسيده است.
در ماجراي انفجار خونين حرم مطهر رضوي (ع) بمبگذاران شناخته نشدند. سعيد امامي، معاون وقت امنيت وزارت اطلاعات، سناريويي را طراحي کرد. او ابتدا شنود مکالمات يکي از فرماندهان طالبان، مستقر در نزديکي مرزهاي ايران در افغانستان، را به مقامات مربوطه ارائه داد که ميگفت: «عمليات انجام شد.» آن زمان در افغانستان روزانه هزاران عمليات انجام ميشد ولي سعيد امامي مدعي شد که اين شنود مربوط به انفجار حرم رضوي (ع) است و چون اعلام اين خبر به تشديد اختلاف ميان شيعه و سني و جنگ احتمالي با طالبان خواهد انجاميد، براي اجتناب از اين تعارض بايد بمبگذاري را به منافقين منتسب کرد. در نتيجه، جواني 18- 19 ساله از «توابين» زنداني عضو فرقه رجوي (منافقين)، بهنام مهدي نحوي، را يافتند و با وعده آزادي او را به همکاري ترغيب کردند. مهدي نحوي را به صورت فردي مجروح در اثر اصابت گلوله گريم کردند. سپس، در بيمارستان مصاحبهاي تصويري با وي انجام دادند و وي، که گويا در آستانه مرگ بود، بمبگذاري در حرم را متقبل شد. سپس، نحوي را با اتومبيل به تهران پارس بردند و او را آزاد کردند. کمي پس از آزاد شدنش، او را به محاصره گرفتند و به گلوله بستند. نحوي کشته شد. همان شب خبر درگيري مسلحانه در تهران پارس و مجروح شدن و اندکي بعد مرگ عامل بمبگذاري در حرم رضوي (ع)، به همراه مصاحبه نحوي، از تلويزيون پخش شد.
با توجه به انتشار چنين وقايعي در مطبوعات، مردم چگونه ميتوانند به اظهارات گروهي جوان رفاهطلب و غيرمتخصص، که گاه حتي بدون يک تلنگر حاضر به تمکين در برابر هر فشاري هستند، باور کنند؟
تصادفاً دو تن از اين دستگيرشدگان را ميشناسم. اين دو را بسياري از کساني که در شيراز با امور رايانه و اينترنت بهطور فعال سروکار داشتهاند ميشناسند. هر دو، به گمان من، از جوانان برجسته و بسيار بااستعداد در امور رايانهاي، بهويژه نرمافزار، بودند که مشابهشان را در تهران نديدم. دستگير کردن اين دو به اتهام بمبگذاري برايم بسيار عجيب و باورنکردني بود. ساير دستگيرشدگان را نميشناسم ولي اگر از جنس اين دو تن باشند طنز «خرس سياه و خرگوش سفيد» در عالم واقع در شرف وقوع است!
10- «شيرازيهاي زرنگ» رسيدگي به اين پرونده جنجالي و پر از ابهام و تناقض را به آيتالله درّي نجفآبادي، دادستان کل کشور، «پاس دادهاند.» شايد در پس اين «زرنگي» مشيت الهي نهفته باشد. آيتالله درّي، که يک بار تجربه تلخ «توطئه قتلهاي زنجيرهاي» را، که شخص ايشان به عنوان وزير وقت اطلاعات از هدفهاي اصلي آن دسيسه پيچيده بود، در مقام «قابله رُستم»، تجربه کردهاند، شايسته است در اين پرونده به تمامي جوانب قضيه توجه نمايند. با توجه به علاقه به آيتالله درّي و اعتقاد به سلامت نفس و حسننيت ايشان، سخت نگران آنم که انداختن اين پرونده به گردن دادستان کل کشور دامي مشابه براي وي باشد.
اميدوارم، آيتالله دُرّي نجفآبادي، با درايت و هشياري کامل و مطالعه دقيق گزارشهاي کارشناسي نهادهاي مختلف امنيتي و نظامي بهويژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، اين پرونده را از آغاز مورد رسيدگي دقيق قرار دهند و بدون تأثيرپذيري و پروا از هر گونه «مصلحتانديشي کاذب»، که ممکن است به ايشان القاء شود، آنچه را که حق است، و مرضي خداوند متعال، با قاطعيت پيگيري کنند
شيراز
شنبه، چهارم خرداد 1387
ساعت 3:30 صبح
پينوشت: در رابطه با نکتهاي که آيتالله دري نجفآبادي درباره «جنجال سد سيوند» گفتهاند ارجاع ميدهم به يادداشت 10 شهريور 1384 خود در اين زمينه با عنوان «به دليل احداث سد هيچ خطري بناهاي باستاني فارس را تهديد نميکند.» [10] اين جنجال را آقاي محمدحسن طالبيان، رئيس «بنياد پژوهشي پارسه پاسارگاد»، وابسته به سازمان ميراث فرهنگي فارس، با سخنان غيرمسئولانه خود پديد آورد. (بنگريد به يادداشت 11 شهريور 1384 من با عنوان «بيبيسي فارسي نيز به هياهوي سد سيوند پيوست») [11] در همان زمان با ذکر نام آقاي طالبيان به اين امر اشاره کردم. با توجه به پيگيري دقيق ماجراي «جنجال سد سيوند» و شناخت دستاندرکاران اين ماجرا و نگارش اوّلين يادداشتها عليه اين هياهوي تبليغي- رسانهاي عليه جمهوري اسلامي ايران، نميدانم چگونه ميتوان سناريوي فوق را به افراد دستگيرشده منتسب کرد؟!
No comments:
Post a Comment