اخیرا عده ای از مداحان و روحانیان مواجب بگیر در اطراف و اکناف تبریز و حتی بعضی از شهرهای استان آذربایجانشرقی در مراسم و منابر خود جار میزنند که اکبر اعلمی، نماینده تبریز "بی دین" و"منافق" است
به این هم بسنده نکرده و برای توجیه و قابل هضم شدن رد صلاحیت بنده در نزد افکار عمومی ، اعلامیه هایی حاوی منافق بودن اینجانب تهیه و به بعضی از مدارس و حوزه های علمیه درچند شهر ارسال و از آنها خواسته اند که آنرا بر تابلو اعلانات نصب کنند تا همگان از بی دین ومنافق بودن بنده آگاه شوند و لابد درس عبرتی شود برای سایرین تا بدانند که عاقبت سالم زیستن و خدمت صادقانه و شبانه روزی به کشور و مردم و البته آزادگی ، حق گویی و زیر بار زور نرفتن ، زائل شدن ایمان و در غلطیدن در ورطه نفاق است!
به این هم بسنده نکرده و برای توجیه و قابل هضم شدن رد صلاحیت بنده در نزد افکار عمومی ، اعلامیه هایی حاوی منافق بودن اینجانب تهیه و به بعضی از مدارس و حوزه های علمیه درچند شهر ارسال و از آنها خواسته اند که آنرا بر تابلو اعلانات نصب کنند تا همگان از بی دین ومنافق بودن بنده آگاه شوند و لابد درس عبرتی شود برای سایرین تا بدانند که عاقبت سالم زیستن و خدمت صادقانه و شبانه روزی به کشور و مردم و البته آزادگی ، حق گویی و زیر بار زور نرفتن ، زائل شدن ایمان و در غلطیدن در ورطه نفاق است!
در همین رابطه از منابع موثق شنیدم که یکی از همین روحانی ها که تصادفا نامش نیز با " تای" دسته دار! نوشته می شود ، در حوزه علمیه شهر " ه " از توابع شهرستان جلفا درجمع طلاب این حوزه با آب و تاب فرموده است که نفاق و بی دینی اعلمی آشکار و احراز شده و لاجرم حکم بر منافق بودنم داده است! ظاهرا این آخوند کمی تا قسمتی نامحترم ، تازه از خواب بیدار شده و یا اینکه جیره خاص تخریب بنده را دیرتر از همریشانش دریافت کرده است ، از هشت سال قبل تا کنون بی دین و منافق شده ام و از این رو آنها از آن زمان ماموریت داشته اند که در حوزه انتخابیه ام در بعضی از محافل و منابر خصوصی ، نفاق و خارجی و نا مسلمان بودنم را تبلیغ و ترویج کنند: در یکی از روزهای تبلیغات انتخاباتی مجلس هفتم برای سخنرانی به یکی از مجتمع های مسکونی شهرک امام (خانه سازی)واقع در تبریز دعوت شدم. در این جلسه بطور مشروح در باره دیدگاه اسلام نسبت به فقر و ضرورت فقر زدائی و نقش دولت در این خصوص ، سخنرانی کرده و در لابلای سخنانم به آیات متعددی از قران و فرمایشات امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه استناد می کردم . در این جلسه سه تن از روحانیون نیز حضور داشتند و هنگامیکه بنده به آیات قران و نهج البلاغه اشاره و حروف واژها را غلیظ و باصطلاح از مخرج ادا می نمودم ، احساس کردم که آنها ناباورانه به سخنانم گوش می کنند و به دلیل آشنائی ام با قران و نهج البلاغه ، کم مانده است که از تعجب وا بروند
پس از آنکه مراسم سخنرانی به پایان رسید یکی از این افراد به من نزدیک شده و پیشانی ام را بوسید و حلالیت طلبید و وقتی از او علت این امر را جویا شدم ، با اشاره به یکی از مصاحبه هایم که در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی با عنوان " از بهرمان رفسنجان تا تبریز آذربایجان" ، در یکی از نشریات محلی منتشر شده بود، اظهار داشت که عوامل (م-ش) به ما گفته بودند که تو خارجی ، نا مسلمان و منافق هستی و از روسیه آمده ای و به همین دلیل هم از هاشمی رفسنجانی انتقاد می کنی ، در حالیکه تو بهتر از همه ما و شخص (م-ش) با قران و نهج البلاغه آشنایی و سپس با بیان اینکه نان و آب باریکه زندگی برخی از افراد از محل ... تامین می شود و چاره ای جز همراهی با خواسته های او ندارند ، از روی خیرخواهی به من توصیه کرد که به هریک از افرادی که لیست اسامی آنان را تهیه می کند، پنج هزار تومان بدهم تا آنها هم برای خنثی کردن شایعه نفاق و خارجی بودنم ، از فردا در باره مسلمان بودنم تبلیغ کنند
برای اینکه رنجیده خاطر نشود لبخندی زده و از او تشکر کردم و گفتم که بدگوئی این افرادعلیه من خود بهترین تبلیغ است
جالب است همان اشخاصی که روزگاری مرا بدلیل انتقاد مشفقانه از دولت هاشمی شماتت کرده و حتی منافق و خارجی و ضد نظام قلمداد می کردند، امروز که تا حدودی ورق به زیان هاشمی برگشته است ،در مخالفت هتاکانه با ایشان گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند. البته من حال و وضع این قبیل افراد را که از روی ناچاری و برای امرار معاش خود ، گاه به مدح و ثنا و گاهی هم به ذم و بدگوئی و حتی تکفیردیگران می پردازند ، خوب درک می کنم و آنها را مستحق ترحم می دانم
لیکن عمیقا به حال کسانی تاسف می خورم و آنها را مستحق ترحم بیشتر می دانم که از یکسو این قبیل آدم های کوچک و محتاج را ، به خارجی و منافق معرفی کردن یک مسلمان شناخته شده بسیج و ترغیب می کنند و از سوی دیگر با چاپ رساله و توزیع آن در کشور آذربایجان ، به هر قیمتی مصمم اند که خود را مرجع تقلید وانمود و برای خویش پیروانی را دست و پا کنند ، غاقل از اینکه ازاولین شرائط احراز مرجعیت ، دارا بودن عدالت ، صیانت نفس و مخالفت با هوا و هوس است، در حالیکه عملکرد و گفتار چنین اشخاصی خود گواه می دهد که اجتماع این صفات در آنها ناممکن است
No comments:
Post a Comment