لجن پراکنی های سازمان یافته مدرسی چاردهی بر ضد فرقه های درویشی درایران، سبب شد که این فرقه های غالباً بی نام و نشان و مهجور اسم و رسمی پیدا کنند و شهرت و نامی بهم بزنند
مدرسی چاردهی با مختصروجهی که برای منقل و وافورش دریافت میکرد موظف بود که بگردد و در تمام سوراخ و سنبه های ایران و هندوستان و ممالک مسلمان سر بکشد و هرجا اسمی از یک جمعیت ده نفره درویشی پیدا کرد آن را با آب و تاب در کتابهای خودش بنویسد و شرح دهد، و بحساب غلط خودش علیه آنها افشاگری کند و انحرافاتشان را نشان دهد. این کتابها بیش از آن که مورد توجه مخالفان درویشی واقع شود توسط خود پیروهای فرقه های درویشی خریداری میشد و دست به دست میگشت. چرا که هر فرقه ای به مندرجات این کتاب در مورد "رقبای خودش" استناد میکرد و نوشته های مربوط به خودش را ندیده میگرفت و از ردیه های مدرسی چاردهی علیه فرقه های "دیگر" سند حقانیت خود را استخراج میکرد، در عین حال که همان مطالب در همان کتاب دقیقاً در مورد فرقه خودش هم نوشته شده بود
تا چند سال پیش که همه فرقه های درویشی در همه اطراف و اکناف مملکت مورد سرکوب و ستم ِسازمان یافتهء دستگاه حاکمه یا عناصر نفوذی در دستگاه حاکمه قرار گرفتند، گروه های مختلف درویشی بر سر مساله حقانیت خود بر علیه رقبا ردیه مینوشتند. یکی از قدیمیترین نمونه های تقابل برسر حقانیت گروهی و دسته ای، اختلاف بین طرفداران دکترنوربخش کرمانی و مرحوم سلطانحسین تابنده بیدختی بود. این اختلافات عمق و عرض و طول زیادی در کتابها و مجلات این دو گروه یافت. تا این که بالاخره جزوه ای به اسم "درآمدی برتحولات سلسله نعمت اللهیه" به نفع گروه معروف به "سلطانعلی شاهی های گنابادی" نوشته شد که در حقیقت ردیه ای بر دکترنوربخش و پیروان او بود. آقای مصطفی آزمایش در جزوه خودش کوشیده بود تا ثابت کند که چون اجازه نامۀء پیشکسوتهای دکتر نوربخش دستخط واقعی خود نایب الصدر شیرازی نبوده پس هم آنان و هم خود دکترنوربخش یک فرقه خودساخته هستند و اگرچه اسم گروه و دسته خودشان را نعمت اللهی گذاشته اند اما جزء این جمعیت نیستند و نمیتوانند به رسمیت شناخته شوند
بعد از چاپ این کتاب توسط انتشارات حقیقت ، سروصدای دکتر نوربخش و هوادارانش فروکش کرد، اما همین کتاب "درامدی برتحولات سلسله نعمت اللهیه" باعث شد که موج حمله های زیاد جدیدی براه بیفتد که تا امروز هم ادامه داشته. ده بیست کتاب ردیه یا تعریض مخلوط با فحشهای آبدار به جزوه مصطفی آزمایش نوشته شد و بعد هم که کار مخالفت ها به عرصه وبلاگ نویسی کشید وبلاگهای زیادی این قضیه را دنبال کردند و هنوز هم که هنوز است این ماجرا ادامه دارد. از جمله آن که در وبلاگ جدیدالتاسیس زیر خرقه دوباره همین حمله های کهنه ، تجدید و تکرار شده. باهم میخوانیم
www.zirekherghe.blogfa.com
قابل توجه، روش مغلطه کارانه اطرافیانی نظیر مصطفی آزمایش است که در جزوه << در آمدی بر تحولات اخیر سلسله نعمه اللهیه >> با این که اصل اجازات را با این نواقص بصورت خطی و حروفی آورده ولی به آنها بی توجهی کرده حتی اجازه محمد کاظم اصفهانی را با << سعادت علیشاه >> و اجازه ملا سلطان را با << سلطان علیشاه >> ترمیم نموده است.این نشان دهنده و بیان کننده خدعه و تزویری است که با آن توانسته اند اجازه شیخیت را به جای قطبیت مطرح نمایند
مهم تر، چگونه افراد عربده کشی نظیر مصطفی آزمایش - با مغلطه کاری های مخصوص فرقه گنابادی- در صفحه ۱۳۳ کتاب تالیفی خود به نام << در آمدی بر تحولات سلسله نعمه اللهیه >> لقب شاه به ملا سلطان داده اند.در معنا این اتباع فرقه گنابادی هستند که ملا سلطان را شاه خطاب نموده اند ,نه سعادت علیشاه اصفهانی
.
این حمله های وقفه ناپذیر، باعث آشناشدن عده زیادی از مردم کوچه و بازار با این قضیه شد و اخیراً مسموع شد که همان جزوه کوچک درامدی بر تحولات سلسله نعمت اللهیه چندبار نایاب و تجدید چاپ شده. اگرچه بیشتر مطالب این جزوه را مخالفان در کتابهایی مثل در کوی صوفیان نقل کرده اند وحتی بعضی از صفحاتش را فتوکپی کرده و در کتابهای خودشان به چاپ رسانده اند
حال باید بررسی کرد که چرا امروز هر بیسوادی که از یکی از دهات مملکت سربرمی آورد و در پی نان و نام میخواهد سروصدایی به راه بیندازد، دوباره بر همین دهل میکوبد و همین سروصدا را برای چند دهمین بار تکرار میکند، و بنای حمله به مصطفی آزمایش را میگذارد؟ مگر این مصطفی آزمایش چه کسی است که این همه وبلاگ نویس و ناشر و نویسنده را برای مطرح کردن خودش در دور دست ترین نقاط ایران به کار گرفته و تمام مخارج این بزرگنمایی ها وتبلیغات برای او دارد از کیسه های گشاد وزارت ارشاد بذل و بخشش میشود. باید دید اصل ماجرا کجاست
آیا گردانندگان این وبلاگهای ردیه نویس و نویسنده های آن کتابهای سابق الذکر واقعاً نمیدانند که الان چندسال پیاپی است که دارند به شدت برای نویسنده یک جزوه کوچک صد صفحه ای این همه تبلیغ میکنند، یا این که میدانند ، و در کمال اگاهی و هوشیاری میخواهند به هرنحوی که شده این جزوه و نویسنده این جزوه را هرچه میتوانند مشهورتر و پرآوازه تر نمایند! اما چرا؟ چه هدف و غرضی را دنبال میکنند
در جزوه درآمدی بر تحولات سلسله نعمت اللهیه دو اجازه نامه مورد توجه ردیه نویسان و منتقدان بیسواد و در عین حال مغرض این جزوه قرار گرفته. یکی اجازه نامه مکتوب به خط مرحوم نایب الصدر شیرازی برای مرحوم آقا محمدکاظم اصفهانی و دوم اجازه منسوب به همین "آقا محمدکاظم اصفهانی" برای آخوندی به نام "ملاسلطانعلی". ایرادی که بحق شاید به جزوه مصطفی آزمایش وارد باشد و صاحبان این وبلاگها و کتابها هم همین ایراد را میگیرند آن است که او از طرف خودش جعل عنوان کرده است. سکوت حساب شده مصطفی آزمایش در مقابل فحاشی ردیه نویسها برای آن ردیه نویسها نتیجه معکوس به بار آورده، اما چه بسا اگر ایرادهایی که به جزوه دکترمصطفی وارد است صادقانه و بیجار و جنجال مطرح شود ، دکترمصطفی آزمایش خود را ناچار از جواب دادن به انها ببیند. پس نیازی هم به این همه فحاشی نیست
حالا برای وارد شدن به یک بحث اساسی و خارج از جار و جنجال، نامه ای را که جمعی از خوانندگان کجکول برای کجکول ای- میل کرده اند و ضمن آن سئوال هایی را از دکتر مصطفی آزمایش طرح کرده اند اینجا نقل میکنیم و بنوبه خود امیدواریم که این سئوالها بیجواب نماند
این حمله های وقفه ناپذیر، باعث آشناشدن عده زیادی از مردم کوچه و بازار با این قضیه شد و اخیراً مسموع شد که همان جزوه کوچک درامدی بر تحولات سلسله نعمت اللهیه چندبار نایاب و تجدید چاپ شده. اگرچه بیشتر مطالب این جزوه را مخالفان در کتابهایی مثل در کوی صوفیان نقل کرده اند وحتی بعضی از صفحاتش را فتوکپی کرده و در کتابهای خودشان به چاپ رسانده اند
حال باید بررسی کرد که چرا امروز هر بیسوادی که از یکی از دهات مملکت سربرمی آورد و در پی نان و نام میخواهد سروصدایی به راه بیندازد، دوباره بر همین دهل میکوبد و همین سروصدا را برای چند دهمین بار تکرار میکند، و بنای حمله به مصطفی آزمایش را میگذارد؟ مگر این مصطفی آزمایش چه کسی است که این همه وبلاگ نویس و ناشر و نویسنده را برای مطرح کردن خودش در دور دست ترین نقاط ایران به کار گرفته و تمام مخارج این بزرگنمایی ها وتبلیغات برای او دارد از کیسه های گشاد وزارت ارشاد بذل و بخشش میشود. باید دید اصل ماجرا کجاست
آیا گردانندگان این وبلاگهای ردیه نویس و نویسنده های آن کتابهای سابق الذکر واقعاً نمیدانند که الان چندسال پیاپی است که دارند به شدت برای نویسنده یک جزوه کوچک صد صفحه ای این همه تبلیغ میکنند، یا این که میدانند ، و در کمال اگاهی و هوشیاری میخواهند به هرنحوی که شده این جزوه و نویسنده این جزوه را هرچه میتوانند مشهورتر و پرآوازه تر نمایند! اما چرا؟ چه هدف و غرضی را دنبال میکنند
در جزوه درآمدی بر تحولات سلسله نعمت اللهیه دو اجازه نامه مورد توجه ردیه نویسان و منتقدان بیسواد و در عین حال مغرض این جزوه قرار گرفته. یکی اجازه نامه مکتوب به خط مرحوم نایب الصدر شیرازی برای مرحوم آقا محمدکاظم اصفهانی و دوم اجازه منسوب به همین "آقا محمدکاظم اصفهانی" برای آخوندی به نام "ملاسلطانعلی". ایرادی که بحق شاید به جزوه مصطفی آزمایش وارد باشد و صاحبان این وبلاگها و کتابها هم همین ایراد را میگیرند آن است که او از طرف خودش جعل عنوان کرده است. سکوت حساب شده مصطفی آزمایش در مقابل فحاشی ردیه نویسها برای آن ردیه نویسها نتیجه معکوس به بار آورده، اما چه بسا اگر ایرادهایی که به جزوه دکترمصطفی وارد است صادقانه و بیجار و جنجال مطرح شود ، دکترمصطفی آزمایش خود را ناچار از جواب دادن به انها ببیند. پس نیازی هم به این همه فحاشی نیست
حالا برای وارد شدن به یک بحث اساسی و خارج از جار و جنجال، نامه ای را که جمعی از خوانندگان کجکول برای کجکول ای- میل کرده اند و ضمن آن سئوال هایی را از دکتر مصطفی آزمایش طرح کرده اند اینجا نقل میکنیم و بنوبه خود امیدواریم که این سئوالها بیجواب نماند
.
سئوال برخی از خوانندگان کجکول از آقای مصطفی آزمایش
سئوال برخی از خوانندگان کجکول از آقای مصطفی آزمایش
.
آقای آزمایش
شما در جزوه خود به اسم درآمد تاریخی بر تحولات سلسله نعمت اللهیه صورت یک دستخط را منتشر کرده اید که از قوت طبع و توانایی و قابلیت نویسنده آن حکایت میکند. خواندن متن آن دستخط جای شبهه نمیگذارد که نویسنده اش شخص ادیب و فاضل و عربی دان و آشنا به اصطلاحات اهل حوزه بوده. آیا شما بدون هیچ تعصبی اطلاعی از نویسنده این دستخط دارید؟ بخصوص این که وی می بایستی نه فقط فردی خوش طبع و فاضل ، بلکه خطاطی برجسته نیز بوده باشد. این شخص کیست
پاسخ شما به این سئوال بسیار ارزشمند خواهد بود. چون خود شما در همین جزوه بر بیسوادی کامل مرحوم آقای محمدکاظم اصفهانی گواهی داده اید و در نتیجه حتی اگر از روی تعصب فرقه ای – تا چه رسد به مشرب اهل تحقیق – هم به این مساله نگاهی انداخته شود تناقضهای بسیاری به چشم میزند که قابل انکار نیست
.
آقای آزمایش
شما در جزوه خود به اسم درآمد تاریخی بر تحولات سلسله نعمت اللهیه صورت یک دستخط را منتشر کرده اید که از قوت طبع و توانایی و قابلیت نویسنده آن حکایت میکند. خواندن متن آن دستخط جای شبهه نمیگذارد که نویسنده اش شخص ادیب و فاضل و عربی دان و آشنا به اصطلاحات اهل حوزه بوده. آیا شما بدون هیچ تعصبی اطلاعی از نویسنده این دستخط دارید؟ بخصوص این که وی می بایستی نه فقط فردی خوش طبع و فاضل ، بلکه خطاطی برجسته نیز بوده باشد. این شخص کیست
پاسخ شما به این سئوال بسیار ارزشمند خواهد بود. چون خود شما در همین جزوه بر بیسوادی کامل مرحوم آقای محمدکاظم اصفهانی گواهی داده اید و در نتیجه حتی اگر از روی تعصب فرقه ای – تا چه رسد به مشرب اهل تحقیق – هم به این مساله نگاهی انداخته شود تناقضهای بسیاری به چشم میزند که قابل انکار نیست
.
سئوال بعدی ما از شما این است که متن این دستخط برای چه کسی صادر شده
پاسخ شما راهگشای بسیاری از لطائف است. زیرا نامی از هیچ یک از چهره های شناخته شده حوزه و مدرسه و خانقاه در این دستخط مذکور نیست. حکمی است که برای یک آخوند به اسم "ملاسلطانعلی" ، و توسط شخص بسیار فاضل و عربی دانی نوشته شده. این "آخوند ملا سلطانعلی" کیست؟ آیا او را می شناسید؟ از متن کتاب شما چنین فهمیده میشود که شما او رابا مرحوم آقای حاج آقا سلطان محمد بیدختی واضع و بنیانگذار رشته طریقتی "گنابایه" انطباق میدهید. آیا دلیلی هم دارید؟ زیرا وقتی کسی برای "آخوند ملاسلطانعلی" نامه مینویسد این نامه ربطی به شخص دیگری به اسم "سلطان محمدبیدختی" پیدا نمیکند. اما شما این دو تا را به هم ربط داده اید، پس حتماً مدارک دیگری هم دارید که در آن جزوه ارائه نشده. لطفاً اگرممکن است مستندات خودتان را شرح دهید و این غائله را ختم بخیر کنید
.
پاسخ شما راهگشای بسیاری از لطائف است. زیرا نامی از هیچ یک از چهره های شناخته شده حوزه و مدرسه و خانقاه در این دستخط مذکور نیست. حکمی است که برای یک آخوند به اسم "ملاسلطانعلی" ، و توسط شخص بسیار فاضل و عربی دانی نوشته شده. این "آخوند ملا سلطانعلی" کیست؟ آیا او را می شناسید؟ از متن کتاب شما چنین فهمیده میشود که شما او رابا مرحوم آقای حاج آقا سلطان محمد بیدختی واضع و بنیانگذار رشته طریقتی "گنابایه" انطباق میدهید. آیا دلیلی هم دارید؟ زیرا وقتی کسی برای "آخوند ملاسلطانعلی" نامه مینویسد این نامه ربطی به شخص دیگری به اسم "سلطان محمدبیدختی" پیدا نمیکند. اما شما این دو تا را به هم ربط داده اید، پس حتماً مدارک دیگری هم دارید که در آن جزوه ارائه نشده. لطفاً اگرممکن است مستندات خودتان را شرح دهید و این غائله را ختم بخیر کنید
.
سئوال دیگر ما و بسیاری دیگر از خوانندگان جزوه شما از شما مربوط به القابی است که معمولا درویشها روی خودشان میگذارند و پیروانشان هم طوطی وار همان را تکرار میکنند. آیا این سنت پایه ای در اسلام و قرآن هم دارد؟ اما سئوال مهمتر آن است که شما در جزوه خودتان از مرحوم حاج ملاسلطان محمد بیدختی واضع مکتب طریقتی گنابادی با لقب "سلطان علی شاه" یاد کرده اید. سند شما کدام است. شما بر اساس کدام سند این لقب را برای آن مرحوم نقل کرده اید. اطلاع دارید که نقطه ضعف بزرگ جزوه شما همین قسمت است. یعنی شما دستخطی را گراور کرده اید و بعد ضمن نقل حروفچین شده آن دستخط، یک لقب از جانب خودتان به ان اضافه کرده اید. لقب "سلطانعلی شاه" در آن دستخط نیست. پس شما آن را از کجا اورده اید؟ و چرا مستند به ان دستخط کرده اید؟ لطفاً بطور مستند و دقیق پاسخ این پرسش را بدهید
.
.
سئوال دیگر ما آن است که بر اساس کدام سند و بر طبق کدام مستند شما مرحوم آقای حاج آقا سلطان محمد بیدختی گنابادی را جانشین آقای حاج آقامحمد کاظم اصفهانی شمرده اید؟ اگر مدرکی داشته اید چرا ارائه نکرده اید؟ پس هدف شما از نوشتن آن جزوه فقط ردیه نویسی بر دکتر نوربخش بوده، از ردّ دکتر نوربخش خلافش اثبات نمیشود. از آن دستخط فاقد اسم و لقب که معلوم نیست توسط چه کسی و برای چه کسی نوشته شده چگونه میتوان حکم شیخیت و قطبیت و خلافت یا ابداع یک مکتب طریقتی اثبات کرد؟ تقاضامندیم ما را روشن کنید
.
.
ما پس از مباحثه های طولانی در کتابها و نوشته های مربوط به حاج آقاملاسلطانمحمد بیدختی به این نتیجه رسیده ایم که جا دارد تا متن آثار بجامانده از این بزرگوار در حوزه کلامی و نه در حوزه تصوف مورد مجادله قرار گیرد. به نظر میرسد که ایشان دارای مشرب قوی "آخوندی" با پس-زمینه تحصیلات حوزوی قوی بوده که مکتب خاصی رادر تشیع با استناد به اصل ولایت پایه گذاری کرده که اصولاً نسبت و مناسبتی با تصوف و تاریخ تحولات نعمت اللهیه ندارد
ما – گروهی از طلبه های حوزه علمیه قم- به این نتیجه رسیده ایم که مرحوم سلطان محمد گنابادی در زمان خودش از فارغ التحصیلهای حوزه های علمیه بوده که در تحصیل قرآن و روایات شیعه تبحر بسیار زیادی داشته و یک مکتب جدیدی را در فرهنگ کلامی تشیع براساس نظریه "ولایت " ابداع و وضع و اختراع کرده که تکیه اش بطورکلی بر روایات است. این قضیه را میتوان در کتابهای ولایتنامه و بشارت المومنین مشاهده کرد. مکتب کلامی "ولایت گرایانه" مرحوم حاج آقا ملاسلطان محمد بیدختی اصولا قرابت و شباهتی با تصوف و تاریخ تصوف که بر سماع و خلوت و اربعین و عزلت و کلمات حکمت امیز صوفیانه دایر است ندارد و اگر با نظر دقیق مورد بررسی قرار بگیرد مکتبی است که درآن – به استثنای قضیه شارب و پنج وصله تشرف- همه اصول و ضوابط شریعت محمدی و تشیع علوی ملحوظ است و کتابهای آن مرحوم مثل سعادت نامه و بخصوص خود تفسیر بیان السعاده مملوّ از روایات به حد وفور است و ما نشانی از اشاره ای در آثار ایشان به مکتب "شاه نعمت اللهی ولی" نیافته ایم. به این دلیل از شما میپرسیم که شما بر اساس کدام دلیل و مستندی مشرب مرحوم آقای حاج سلطان محمد بیدختی – که پیروانش را "گنابادی" یا " سلطانعلی شاهی" میخوانند- را به مرحوم نورالدین نعمت الله ولی نسبت داده اید. آیا دلیلی هم دارید؟ آیا ممکن است از شماخواهش کنیم دلائل خود را ارائه کنید تا ما هم استفاده کنیم؟ نگاهی به مجموعه کتابهای بجا مانده از سید نورالدین نعمت الله ولی کافی است تا خواننده بیغرض را اگاه کند که وی همه جا از اصطلاحات اهل تصوف – و نه از روایات اهل تشیع – استفاده کرده و مکتبش مانند صوفی های دیگر مبتنی بر استفاده از ذکر جلی در جمع و ذکر حمایلی در خلوت و استفاده از موسیقی و سماع بوده؛ و همین رویه را بازماندگان او در ایران و پسر او خلیل الله دکنی در هند دنبال میکردند، و همین وضع و روش تا زمان سید علیرضا دکنی هم دنبال میشده و سیدعبدالحمید دکنی و حسنعلی هراتی و مشتاقعلی کرمانی همه در کار موسیقی خبرگی داشتند و روش درویشی شان ملقمه ای از دوره گردی و معرکه ذکر علی (ع) گرفتن بوده است. پس چرا شما در جزوه خودتان میان دو مشرب متباین سید نورالدین نعمت الله دمشقی ؛ و حاج آقا ملاسطان محمد بیدختی اتصال ایجاد کرده اید؟ دلیلتان چیست و مدارکتان کدام است
از نظر ما انتساب مکتب "ولایت گرایانه" حاج آقا سلطان محمد بیدختی به تصوف و به تاریخ تصوف و به سلسله های صوفیانه و به مکتب سیدنورالدین شاه نعمت الله ولی و به راه و روش درویشی، ... بحث نابجایی است. این مباحثه را باید به مجرای اصلی خودش که فن کلام و فقه است باز گرداند
در انتظار پاسخ به سئوالهای خود هستیم. از آنجا که آقای مصطفی آزمایش دارای سایتها و وبلاگهای شخصی است ما امیدوار هستیم که انتظار ما طولانی نشود و هرچه زودتر جوابهای خودمان را در سایتهای ایشان مشاهده و مطالعه کنیم
ما – گروهی از طلبه های حوزه علمیه قم- به این نتیجه رسیده ایم که مرحوم سلطان محمد گنابادی در زمان خودش از فارغ التحصیلهای حوزه های علمیه بوده که در تحصیل قرآن و روایات شیعه تبحر بسیار زیادی داشته و یک مکتب جدیدی را در فرهنگ کلامی تشیع براساس نظریه "ولایت " ابداع و وضع و اختراع کرده که تکیه اش بطورکلی بر روایات است. این قضیه را میتوان در کتابهای ولایتنامه و بشارت المومنین مشاهده کرد. مکتب کلامی "ولایت گرایانه" مرحوم حاج آقا ملاسلطان محمد بیدختی اصولا قرابت و شباهتی با تصوف و تاریخ تصوف که بر سماع و خلوت و اربعین و عزلت و کلمات حکمت امیز صوفیانه دایر است ندارد و اگر با نظر دقیق مورد بررسی قرار بگیرد مکتبی است که درآن – به استثنای قضیه شارب و پنج وصله تشرف- همه اصول و ضوابط شریعت محمدی و تشیع علوی ملحوظ است و کتابهای آن مرحوم مثل سعادت نامه و بخصوص خود تفسیر بیان السعاده مملوّ از روایات به حد وفور است و ما نشانی از اشاره ای در آثار ایشان به مکتب "شاه نعمت اللهی ولی" نیافته ایم. به این دلیل از شما میپرسیم که شما بر اساس کدام دلیل و مستندی مشرب مرحوم آقای حاج سلطان محمد بیدختی – که پیروانش را "گنابادی" یا " سلطانعلی شاهی" میخوانند- را به مرحوم نورالدین نعمت الله ولی نسبت داده اید. آیا دلیلی هم دارید؟ آیا ممکن است از شماخواهش کنیم دلائل خود را ارائه کنید تا ما هم استفاده کنیم؟ نگاهی به مجموعه کتابهای بجا مانده از سید نورالدین نعمت الله ولی کافی است تا خواننده بیغرض را اگاه کند که وی همه جا از اصطلاحات اهل تصوف – و نه از روایات اهل تشیع – استفاده کرده و مکتبش مانند صوفی های دیگر مبتنی بر استفاده از ذکر جلی در جمع و ذکر حمایلی در خلوت و استفاده از موسیقی و سماع بوده؛ و همین رویه را بازماندگان او در ایران و پسر او خلیل الله دکنی در هند دنبال میکردند، و همین وضع و روش تا زمان سید علیرضا دکنی هم دنبال میشده و سیدعبدالحمید دکنی و حسنعلی هراتی و مشتاقعلی کرمانی همه در کار موسیقی خبرگی داشتند و روش درویشی شان ملقمه ای از دوره گردی و معرکه ذکر علی (ع) گرفتن بوده است. پس چرا شما در جزوه خودتان میان دو مشرب متباین سید نورالدین نعمت الله دمشقی ؛ و حاج آقا ملاسطان محمد بیدختی اتصال ایجاد کرده اید؟ دلیلتان چیست و مدارکتان کدام است
از نظر ما انتساب مکتب "ولایت گرایانه" حاج آقا سلطان محمد بیدختی به تصوف و به تاریخ تصوف و به سلسله های صوفیانه و به مکتب سیدنورالدین شاه نعمت الله ولی و به راه و روش درویشی، ... بحث نابجایی است. این مباحثه را باید به مجرای اصلی خودش که فن کلام و فقه است باز گرداند
در انتظار پاسخ به سئوالهای خود هستیم. از آنجا که آقای مصطفی آزمایش دارای سایتها و وبلاگهای شخصی است ما امیدوار هستیم که انتظار ما طولانی نشود و هرچه زودتر جوابهای خودمان را در سایتهای ایشان مشاهده و مطالعه کنیم
No comments:
Post a Comment