Tuesday 10 June 2008

ملاجواد محرابی از بیماریهای گوناگون روانی در رنج است

درهراس از سایه ای مخوف با دشنه ای درکف
.
بعضی از دوستان حوزه به ما میگویند این ملاجواد محرابی را بیش از این لگدمال نکنیم. به آنها مطالبی را یادآوری میکنیم که میخواهیم به شما خوانندگان عزیز هم گزارش بدهیم
.
سروصدایی که این نسناس در حوزه علمیه قم به راه انداخت ، موجب شد که یک مشت کژدم و مارمولک - که به بقایای نسلهای ورشکسته دیناسورهای ماقبل اختراع بوق وابسته بودند- به دنبالش راه بیفتند و فکر کنند که بوی کباب می آید!! اما هیهات

خود این جانور هفت خط میداند که پرونده اش زیربغل ما است و چندهفته ای است که وسط روز روشن و جلوی چشم همه طلاب عالیقدر و شریف پیرو اسلام ناب محمدی، و با حمایت آقایان مراجع عالیقدر و مقامات مسئول نظام، ورق ورقش را وسط حوزه داریم بر سر و دستارش میریزیم
ما رکب زن نیستیم. نعره هایی که روز واقعه ننگین در بروجرد بلند شد، از حلقوم سورچرانانی در می آمد که حداقل سه پرس چلوکباب دونبش تو شکمشان ریخته بودند. حالا دیگر کارشان حل ِّ حلّه

ملاجواد محرابی خیلی حرابکاری کرد و آخر ِ سر ، کارش به مالیخولیا کشید
اول میخواست با "اصحاب کجکول" جنگ روانی راه بیندازد. اما با " ایکی-ثانیه" بی آبرو شد، خیلی زود فهمید که با ما "اصحاب کجکول" نمیتواند در بیفتد و ور نیفتد. قصه این قضیه مفصل است. به موقع برای شما عزیران خواهیم نوشت. صبر داشته باشید

این آقا پسر ِ مفسد، رفیقهای فاسدی داشت که به او به چشم فرماندهء قوا نگاه میکردند. حالا, حال همه آنها هم مثل فرمانده شان وخیم تر از خراب است
حالا که ورق برگشته، بخت برگشتگانی مثل ملاجواد محرابی نسناس و ملاعلی گودرزی و ملاعلی کشوری و ملا عبدالرحیم بیرالوند و همه شبکه مفسد فی الارض گردان هادیون میترسند. از سایه خودشان میترسند. حق هم دارند، آخر شوخی نیست. هرقدمی که برمیدارند سایه مخوفی پشت سرشان راه میرود. این سایه سیاه یک دشنهء بلندی هم در دست دارد. سایه به سایه پشت سر این نسناسها و کفتارها حرکت میکند. این فلکزده ها هرقدمی که بر میدارند سرجایشان میخکوب میشوند و ده - بیست دفعه جلو وعقب خودشان را نگاه میکنند. کسی را نمی بینند، اما میدانند که یک سایه ای در تعقیبشان است، با یک دشنه بلند در دست

کانهم حمر-مستنفره!! فرت من قسوره
.
یعنی مثل کره خرهای وحشت زده ای شده اند که از زیر چنگال نرّه شیر با یال و کوپالی به هرطرف میدوند و میگریزند
آیه قرآن مجیداست
اگرچه این جنایتکاران در عمرخودشان یک صفحه از قرآن را برای تدبر نخوانده اند. چرا؟ چون جنمش را ندارند. جبلتّ شان پوچ است. برای این که مخشان قفل است. قفل ِقفل، کلیدش هم افتاده تو سوراخ مبال. از اینها نمیشود خواست قرآن بخوانند و تدبر کنند. خفاش را چکار به نور خورشید؟ ازآن حرفهاست

این نسناس ، در کار خالی بندی ، ید طولائی داشت. اما مسجد جای خیلی از کارها نیست. حالا به چه روزی افتاده؟ مثل آدمی شده که از بالاپشت بام ، افتاده ته مرداب
این واقعیت است. حالا بیائید و نوشته های این جوجه را نظر بکنید. اولاً که از این اسم, میپرد به آن اسم. هر دو روز یک دفعه از فرط خوف از سایه دشنه برکف پشت سرش، اسم عوض میکند. پشت اسمهای فلابی و جعلی سنگر میگیرد. قیافهء تابلوی خودش را قایم میکند. اما هیهات

هر دو روز یک دفعه هم عارض زید و عمرو میشود که بیا یک سایت جدید راه بنیداز و پردهء دود درست کن، تا اصحاب کجکول دست از سر ما بردارند. اما هیهات
ما به او میگوئیم : ای روبهک !! چرا ننشستی به جای خویش

این ملاجوادی نسناس، با اسمهای مختلف در وبلاگهای مختلف، اباطیل سرهم میکند. اما هرچه زمان بیشتر میگذرد و عوارض جنون و مالیخولیا و بیماریهای روانی در مغز وجانش شدت میگیرد، نوشته های او بیمنطق تر و پوچتر میشود. یعنی الان جمله هایش دیگر مبتدا و خبر ندارند، فعل و فاعل و مصدر وصفی و حال و اضافه و زمان و مکان و مفعول و خلاصه همه اجزاء کلام صحیح در آن متشتت است. اگر هم الفیه را خوانده بوده، الحال به علت ابتلا به عارضه فراموشی و بیماری ِ پارگی شخصیت و جدل خودش با خودش، از یادش رفته. کارش به اعتیاد و بدتر از آن کشیده
ما به کسانی که اشتباهاً از کنارش رد شده اند و جزء باند مفسدان فی الارض معلوم الحال نیستند توصیه میکنیم از او فاصله بگیرند ، مبادا گند و نکبت او به سر و صورتشان ترشح بشود و بعد با هفت آب هم نرود. دقیقتر نمی خواهیم ماجرا را بشکافیم. فقط به این یک بیت مرحوم لسان الغیب استشهاد میکنیم که گفت
نه به هفت آب ، که رنگش به صد آتش نرود
آنچه با خرقهء زاهد، می ِ انگوری کرد
هرچند که جواد محرابی نسناس "زاهد" نیست؛ فقط یک ملای فاسد و مفسد فی الارض است که ننگ جامه و جامعه مقدس روحانی است
این بیچاره، روانی شده. جمله بندیهایش را برایتان عیناً از وبلاگ زیر خرقه مینویسم، بخوانید و قضاوت کنید
این نسناس مفلوک، در مطلبی تحت عنوان "تذکری در جهت روش ما" مورخه چهارشنبه هشتم خرداد هشتاد و هفت، فحاشی و تهمت و افترا را سرمایه بیمایگان میخواند – که نباید به آن وقعی نهاد- و میگوید فحاشی, تهمت و افترا سرمایه بی مایگان است
اما چندروز بعد، در مطلبی که ساعت هفت دقیقه به یک بعدازظهر دوشنبه بیستم خرداد هشتادوهفت مینویسد خودش را سر و سرور بیمایگان عالم معرفی میکند و برای اثبات این مطلب، مضحک ترین روشهای هتاکی و فحاشی و افترا زنی را بکار میبرد. عین جمله های این نسناس به این شرح است. بخوانید و ببینید که نویسنده این خزعبلات چگونه دچار بحرانهای عمیق روانی است ، چرا که از سایه مخوف دشنه برکف در پی خویش همواره هراس آلوده است
واقعیتهای زندگی حسن بصری که نامش مانند پستان گاو,شتر,گوسفند و بز زندگی روسای
نعمه اللهی و ذههبی اغتشاشی را تامین می کند,خراب می شود;و بدتر این که به دام
افتادگانی که حال توبه دارند و مانند بنگی ها بی خیال نیستند متوجه می شوند شیری که
به نام استرلیزه ی گاو و گوسفند به ایشان می دهند شیر اسب و خر است,ممکنست در
بعضی مواقع حلال و مفید افتد,ولی شفا بخش نیست

. این مطالب را فقط برسرمنقل تریاک میتوان بهم بافت. از کسی که گرز ِ وافور، را در دست راست، و یک مداد نک شکسته را در دست چپ گرفته – و هنوز به بلوغ و شعور تشخیص چپ و راست نرسیده و حرمت قلم و نون را نمیداند- بیش از این چه انتظاری میتوان داشت؟ الحق که دستهای سیاه وابسته به خارج کشور، عناصر ورشکسته را برای نفوذ به ساحت مقدس حوزه علمیه قم ، خوب انتخاب کرده اند. بهتر از این نمیشد شیشهء نازک آبروی حوزه شریف علمیه قم را به سنگ زد

ادامه دارد

No comments: