Saturday 21 August 2010

عامل ناتوی فرهنگی در درون قدرت حاکمه کیست


مصباح یزدی و اسفندیار رحیم مشائی در ترازوی محموداحمدی نژاد

مصباح یا مشائی! کدام یک در خدمت "کلوب بیلدربرگ" هستند؟؛

ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم

شیاطین به یاران خودشان وحی میکنند

آنچه از این صریحه شریفه استنباط میشود آن است شیطان وقتی میتواند وحی کند که برکسی که به او وحی میکند دارای ولایت باشد. یعنی شرط وحی شیطان آن است که مُوحی الیه تحت ولایت شیطان باشد. ربقه شیطان را در عنق داشته باشد. اگر ریسمان ولایت شیطان در گردن کسی نباشد، شیطان نمیتواند به او وحی کند

از اینجا لازم می آید که شیطان اول توجه کسی را جلب کند، اراده او را بدزد، اطمینان او را بخود ایجاد کند، اعتماد او را نسبت بخودش فراهم کند، خودش را معتمَد او سازد. بعد که معتمد او شد آن گاه اورا زیر القائات شیطانی خودش بگیرد.

شیطان برای غلبه بر آدم و حوا همین کار را کرد. ابتدا آنها را وسوسه کرد و فریبشان داد و به آنها گفت من از روی خیرخواهی شمارا نصیحت میکنم که اگر به نصیحت من رفتار کنید دولت جاودانه خواهید یافت. و حتی به اسم جلاله خداوند سوگند خورد. با این شیوه و ترفند اعتماد آنها را جلب کرد. وقتی آدم و حوا فریب او را خوردند آنها را چنان إغوا کرد که از آن به إضلال تعیبر شده است

آقای محمدتقی مصباح یزدی

این همان کاری است که پنج سال پیش شما با آقای محموداحمدی نژاد کردید و به او وعده های خلود و عروج به صدر ریاست عالم و شمشیرزدن در رکاب منجی موعود دادید

آن وقت این آقای ساده لوح اغوا شد و ربقهء ولایت شما را به گردن انداخت و به این توهم افتاد که در هاله نور راه میرود و با قدسیان ارتباط دارد و مظهر "شعیب بن صالح" است!!؛

اما امروز آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. آقای احمدی نژاد مُسّلما دیگر ریسمان ولایت شما را برعنق ندارد. امروز با سال گذشته و نشست یکسال پیش آقای احمدی نژاد در قم با شما تفاوت زیادی پیدا کرده. چرا که بالاخره اسفندیار رحیم مشائی موفق شده ایشان را بیدار و هشیار کند و به او بفهماند که شما یک دروغگوی حرفه ای و یک شیّادِ مَکّارِ کاردیده و مارخورده و افعی شده هستید

شما پنجسال پیش که عقل و اعتقاد محمود احمدی نژاد را ربودید این جمله معروف را گفتید که کار جمهوری اسلامی در زمان ریاست جمهوری محمدخاتمی به چنان انحرافی رسید که "از ارمنستان رقاص می آوردند (اشاره شما هم به لوئیس چکناواریان رهبر ارکستر ملی ایران بود) تا اینکه خداوند آه دل مسلمانها را شنید و یک رئیس جمهور خدوم را مامور احیای ارزشهای اسلامی و دینی کرد". اسفندیار رحیم مشائی ظرف این مدت بسیار کوشید تا محموداحمدی نژاد را بیدار کند و به او بفهماند که راه صحیح همان راه محمدخاتمی بود

اینبار در "سومین همایش ایرانیان خارج کشور" این اسفندیار رحیم مشایی بود که خط مشی محمدخاتمی را دوباره احیاء کرد و از آمریکا خوانندگان لس آنجلسی را به ایران دعوت کرد، نه فقط خوانندگان – یا به تعبیر شما رقاصان- را بلکه "طاغوتی های فراری از ایران که سی و یک سال با نظام جمهوری اسلامی ناسازگاری کرده بودند" را با سلام و صلوات به ایران دعوت کرد و در هتل استقلال جا و آب و غذا (یا ساندیس و مخلفات شاهانه) داد و در شهرهای ایران گرداند و خرج شام و نهار و ایاب و ذهاب آنها را با هزینه کردن مبلغ هشتادمیلیون دلار از بیت المال کشور تامین نمود، و در مراسم آنها گروه های متعدد موسیقی حرفه ای را دعوت کرد. دست آخر هم گفت امروز روزی است که مکتب ایرانی جای مکتب اسلامی را میگیرد. با گفتن این حرف، در پشت تریبون سخنرانی و در برابر چشم عموم نُظّار و حضّار بر پرچم سه رنگ ایران بوسه زد و آن را بر پیشانی نهاد، و با اشاره او در همین لحظه گروه ارکستر سرود ای ایران ای مرز پرگهر را نواختند و کلیه شرکت کنندگان نیز بی اختیار با این سرود ملی همخوانی کردند. بعد هم نوچهء آقای اسنفدیار رحیم مشائی یعنی آقای محمود احمدی نژاد به استاد "ریشارد فرای" آمریکایی به عنوان سمبل و نمونه جهانی "ایرانشناسی" تفقد کرده و خانه ای بزرگ و مجلل در اصفهان هدیه داد تا از یک عمر خدمت این مرد در راه "ایرانشناسی" (در عین بیگانگی مطلقش با "اسلام) حداکثر قدردانی را به عمل آورد و نشان بدهد که با ایرانیان مردمانی قدرشناسند و با کسی سردشمنی ندارند و با همه مردم دنیا دوستند ، اگر آنها دوستدار "ایران" باشند

آقای مصباح

شاید این همایش مورد پسند سلیقه شما نبوده باشد، چنان که شاگردان شما به سختی به آن حمله کردند و حتی سرلشگر بسیجی حسن فیروز آبادی در یک سخنرانی در دانشکده "امنیت ملی دانشگاه عالی دفاع ملی" خلاصه ای از کتاب "دانیال استولین روسی" را که چهار سال پیش زیر عنوان "رازهای کلوپ بیلدربرگ" نوشته بود مبنای محکوم کردن اقدامات اسفندیار رحیم مشائی قرار داد و اقدامات اسفندیاررحیم مشائی را در جهت پیاده کردن طرحهای "کلوپ بین المللی بیلدربرگ" در راه برپایی امپراطوری ابرَسرمایه داری جهانی دانست و اسفندیار رحیم مشائی را مهره فعال "ناتوی فرهنگی" با خط مشی خیانت به "نظام استکبار ستیز اسلامی" خطاب کرد و گفت

"من به عنوان موضعی که از منظر راهبردی دارم عرض می کنم که راهبردِ عامِ "اَبَرَسرمایه‌داری" جهت از هم پاشیدن "وحدت اسلامی" است و [جلوگیری از]حرکت به سمت وحدت و ایجاد هرگونه اتحاد در کشورهای جهان. تلاش در ایجاد مانع برای جریان" اَبَرَسرمایه‌داری جهانی" در رسیدن به نقطه هدف است، که اگر اصرار برآن باشد، نقطه هدف اَبَرسرمایه‌داری به سمت جنگ نظامی که امروز در ناتوی فرهنگی تجلی پیدا کرده است سیر می کند.

اما اسفندیار رحیم مشائی نشان داد که بیدی نیست که به این بادها بلرزد و به دهن رئیس ستاد کل نیروهای مسلح زد. چون قبلا نظر مقام رهبری را به این نکته جلب کرده بود که راه دور زدن توطئه های ابرَسرمایه داری بین المللی و جلوگیری از جنگ جهانی سوم، بازگشت به تجربه محمدخاتمی و گشودن در به "ایراندوستان و ایرانیان خارج از کشور " است نه کوبیدن بر طبل جنگ. مهمتر آن که اسفندیار رحیم مشائی خرسند از این بود که مقام رهبری دعوت او را برای شرکت در این همایش پذیرفته و در آن حضور یافته

آقای مصباح

شما، در زنجیره خیانتهای درازمدتتان ، یک خدمت بناخواسته هم انجام داده اید، که انصاف نیست ناگفته از کنار آن بگذریم. شما برای آن که بتوانید جلب نظر محموداحمدی نژاد کنید بسیار از فسق و فجور و دنیاپرستی و تجملات خانواده هاشمی رفسنجانی گفتید. شکستن چهره هاشمی رفسنجانی که با حمایت شما توسط محموداحمدی نژاد در مناظره تلویزیونی با میرحسین موسوی اتفاق افتاد شکستن طلسم هیبت و قداست سی سال نظام اسلامی بود! این کم کاری نبود که باعث و بانی پشت پرده اش شما بودید. بعدازآن نیز فشارها را برخانواده هاشمی رفسنجانی برای به محاق کشیدن خود او تاآنجا افزایش دادید که مهدی هاشمی به خارج گریخت و در مورد ثروت شخصی و خانوادگی مقام رهبری دست به افشاگری زد و قیمت کلکسیون چپقها و عصاها و عباهای رهبر نظام را بر دایره ریخت و چشم و گوش مسلمانان جهان را بر واقعیتهای کتمان نگاه داشته شده بازگشود

این همه افشاگریها که راز مختوم اندرون بیوت زمامداران این مملکت را در برابر نظر مردمان کوچه و بازار اقالیم عالم قرار داد ، و بقایای حیثیت و اعتبار سرکردگان این نظام را به خاکستر نشاند بیگمان باید مدیون فعالیتهای پیچیده شما دانست. امروز مردم و بخصوص مسلمانهای عالم به کسانی که از روی فریب و ترفند هنوز میکوشند تا از درون این نظام در شیپور اقتدار اسلامی بدمند پاسخی صریح و سرراست میدهند و میگویند

"طبل بیهوده مزن، طشت تو از بام افتاد"!؛

اما بدانید و آگاه باشید که محموداحمدی نژاد با برخورداری از حمایت بیچون و چرای رهبری دیگر به راه شما نمیرود و دیگر به ولایت شما باور ندارد. دیگر القائات شما به او کارگر نمیشود. چون مفهوم مخالف صریحه شریفه مسبوقة الذکر درمورد او مصداق یافته یعنی "ان الشیاطین لایوحون الی غیر اولیائهم"؛ اینجاست که شما برای پس نیفتادن، دستِ پیش را گرفته و گفته اید " ما با کسی که در خط رهبری نیست، عقد اخوت نبسته ایم" یا در مجلس هشتم نماینده های وابسته به خودتان مثل "آخوندک علی بنائی" معلوم الحال را پیش انداخته اید تا به مشائی بتازد، و به مداحان کاسه لیسی مثل منصور ارضی و سعید حدادیان تلفناً اشاره کرده اید که "اسفندیار رحیم مشائی" را در ایام ماه مبارک رمضان خراب کنند. فراموش نکنید که اسفندیار رحیم مشائی که به دهن فرمانده کل نیروهای مسلح تودهنی میزند، باکی از عربده کشیهای این جوجه های پَر درنیاورده ندارد. بیش از این با "روئینه تنان" از خودتان بزرگتر در نیفتید که در افتادنتان همان، و بر افتادنتان همان

طلاب و مدرسان حوزه علمیه قم- پیروان اسلام ناب محمدی

No comments: